خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشلی همان‌طور که آرام‌آرام نفس می‌کشید، نگاهش را در اطراف چرخاند. باید راهی پیدا می‌کرد تا از این وضعیت نجات یابد. او نمی‌توانست تسلیم شود. کل نقشه و موفقیتشان به او بستگی داشت و نمی‌توانست شکست بخورد. باید حتماً راهی برای خلاصی از این وضعیت پیدا می‌کرد. هیچ قصد نداشت که به کلارکسون اجازه‌ی پیروزی دهد.
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان لحظه دستش را شعله‌ور کرد. کلارکسون با بهت به شعله‌های درون دست اشلی چشم دوخت. نمی‌توانست در برابر این شعله‌هایش بایستد. می‌ترسید و مضطرب بود. یعنی این‌جا نقطه‌ی پایانشان بود؟ اين‌جا بود که شکست می‌خوردند؟ این فکر در ذهنش آشوب به‌پا کرده بود و از فکر تحققش، رعب و وحشت به جانش می‌افتاد.
یعنی واقعاً هیچ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
معلوم نبود اشک‌های آسمان اشک غم بودند یا اشک شوق. پشت اشک‌هایش هزاران حرف نهفته و هزاران دلیل ناپیدا وجود داشت. گریه‌ی آسمان، پدیده‌ای دردناک بود؛ اما هیچ کس به دردناکی‌اش توجه نمی‌کرد. همه بر درد نهفته پشت گریه‌ی آسمان چشم می‌بستند.
در میان آن باران، کلارا درحالی‌که تمام بدنش خیس شده بود، همراه گرتیس در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ادوارد ناامید و اندوهگین سر‌ش را سمت محافظان چرخاند. صدایش آرام و ناراحت بود و حرفی که زد، موجب تعجب و ناراحتی کلارا شد:
- نقشه‌مون لو رفته بود. محافظای پدرت بهمون حمله کردن. کلارکسون از همون اولش می‌دونست ما به دو گروه تقسیم شدیم.
پذیرفتن این حرف‌ها برایش سخت بود. حسابی غافلگیر شده بود و گویا ذهنش هنوز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارا از گرتیس پایین آمد و به‌سوی محافظان زیادی که ل*ب مرز ایستاده بودند و به نظر منتظر ادوارد بودند تا دوباره حمله کنند، رفت. نگاه جدی و مشکوکش را میان محافظان می‌چرخاند و سعی می‌کرد سناریویی برای این وضعیت بنویسد. معمولاً سه چهار محافظ در مرز می‌ایستند؛ نه نزدیک صد محافظ.
اکنون نیز حضور این همه محافظ در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از این‌که ادوارد و محافظانش به مرز رسیدند و کلارا را آن‌جا ملاقات کردند، با خوشحالی این‌که بدون درگیری می‌توانستند به مرکین روند، به همراه یکدیگر به راه ادامه دادند. هم کلارا و هم ادوارد و هم بقیه خیلی خوشحال بودند از این‌که داشتند وارد مرکین می‌شدند و وظیفه‌ی خودشان از نقشه را اعمال می‌کردند. حال تنها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سویی دیگر اشلی درحالی‌که دستان کلارکسون را بسته بود، سرِ دیگر طناب را در دست گرفته و او را روی زمین می‌کشاند. کلارکسون با شانه‌ای زخمی، دستانی بسته و سر و صورتی آشفته به دنبال اسب اشلی راه افتاده بود. تندتند قدم برمی‌داشت تا فاصله‌اش با اسب اشلی را کم کند. آن ل*ع*ن*ت*ی سرِ دیگر طناب را در دست گرفته بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
افتادن کلارکسون روی زمین و این حرفی که اشلی زد، همه را متعجب کرد. محافظانی که آن اطراف جمع شده بودند، داشتند با چشمانی گرد شده و متعجب اتفاقات جلوی رویشان را می‌نگریستند. همه شمشیر به دست گرفته و آماده‌ی نجات دادن پادشاهشان بودند؛ اما نمی‌دانستند چه زمانی دست به عمل بزنند. شاید بهتر بود فعلاً گوشه‌ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خیلی دلم می‌خواد هنوز مثل اون موقعی می‌بودیم که من بدوبدو می‌اومدم بـ*ـغلت و تو بهم می‌گفتی چقدر دوستم داری.
کلارا نفس عمیقی کشید و سرش را پایین انداخت.
- اما دیگه زمان گذشته و دیگه نمی‌تونیم مثل قبل باشیم. همه چیز عوض شده. با وجود تمامی این اتفاقاتی که اطرافمون دارن میفتن، دیگه هيچ‌وقت نمی‌تونیم مثل قبل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، Saghár✿ و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,399
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ادوارد با چشمانی گرد شده از تعجب به کلارکسون نگاه کرد. از این پیشنهاد کلارکسون جا خورده بود و نمی‌دانست چه بگوید. از این‌که کلارکسون یک برگ برنده در دست داشت تا به واسطه‌ی آن خودش را رها سازد، خشمگین بود؛ ولی آیا واقعاً می‌توانست از طریق مالیا خودش را نجات دهد؟ اصلاً آنان می‌توانستند معامله‌ی کلارکسون را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م و Saghár✿
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا