- عضویت
- 31/8/20
- ارسال ها
- 320
- امتیاز واکنش
- 2,402
- امتیاز
- 178
- سن
- 21
- زمان حضور
- 6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارا با شنیدن این حرف و لحن صدای مطمئن اشلی، چند لحظه به چشمان او خیره شد. به اشلی اعتماد داشت و میدانست اگر اشلی این را میگفت، یعنی نگرانی وجود نداشت. میدانست اشلی کار اشتباهی نمیکرد و آنقدر قوی بود که شورشیان نتوانند بلایی سرش بیاورند.
ادوارد مقابل اشلی و کلارا ایستاد.
از چهرهی کلارا نگرانی و از...
ادوارد مقابل اشلی و کلارا ایستاد.
از چهرهی کلارا نگرانی و از...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: