خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماریا به همراه کلارا از اتاق خارج شدند. پس از خروج آنان، کلارکسون به سمت جلو خم شد و آرنج دستانش را روی میز گذاشت. دست‌هایش را درهم قفل کرد و زیر چانه‌اش قرار داد. فکری به ذهنش خطور کرده بود. نگاه او روی میز و نگاه مشاوران روی او ثابت مانده بود. سکوت نگران کننده‌ای بر محیط نشست و مشاوران با نگرانی و در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمان حال - کلارا
با اتمام خاطرات، آرام‌آرام چشمانم را باز کردم و به انعکاس خودم در آینه چشم دوختم. گیج و منگ بودم. ذهنم مملوء از افکار بود؛ اما من نمی‌توانستم به هیچ کدام فکر کنم. افکار گوناگونی با شتاب به دروازه‌ی ذهنم برخورد می‌کردند و من فرصت بررسی تک‌تکشان را نداشتم.
دستم را دور گردنم کشیدم.
این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنها چیزی که در ذهنم می‌چرخید، این بود که پدرم قاتل خانواده‌ی والسین و مسبب بدبختی خیلی‌های دیگر بود. مسبب اتفاقات زندگی اشلی، مسبب از دست دادن حافظه‌ام.
با زبانم ل*ب‌هایم را تر کردم.
دلم می‌خواست با پدرم حرف بزنم. دلم می‌خواست به او بگویم همه چیز را فهمیده‌ام. می‌خواستم بداند تلاش‌های بی‌وقفه‌اش برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پله‌ها و طبقات راهرو را به قصد رفتن پیش پدرم پشت سر می‌گذاشتم. در ذهنم آشوبی به‌پا شده بود که آن آشوب آرام‌آرام داشت به سمت قلبم نفوذ می‌کرد.
از اولین محافظی که از کنارم رد شد و برایم تعظیم کرد، پرسیدم که پدرم کجاست و گفت در کتابخانه بود؛ بنابراین مسیرم را جهت رسیدن به کتابخانه تغییر دادم.
در ذهنم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلمه‌ی پدر را با تأکید و با صدای محکم‌تری به زبان آوردم. دیگر لبخند نمی‌زد. اخمش پررنگ‌تر شده و ترس سراسر وجودش را در بر گرفته بود. دستانش را مشت کرد. می‌دیدم چقدر خشمگین و سردرگم شده بود.
از شدت خشم با هر نفس، سـ*ـینه‌اش جلو و عقب می‌شد.
- کلارا، تو چطوری...
اجازه‌ی تکامل حرفش را به او ندادم و خودم جمله‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پشت در ایستادم و از دستگیره گرفتم. چشمانم را یک بار باز و بسته کردم و سپس سرم را به‌سمت پدرم چرخاندم. پدری که فکر کردن درموردش ناراحتم می‌کرد و این خودش غم‌انگیزتر بود.
- این قصر خونه‌ی من نیست. می‌رم خونه‌ی واقعیم رو پیدا کنم.
پدرم پوزخندی زد.
- می‌ری پیش اشلی؟
یک قدم جلو آمد و درحالی‌که دستش را مطابق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مالیا سری تکان داد. لبخندم عمیق‌تر شد. ضربان قلبم شدت گرفته بود و در یک لحظه بدنم چنان داغ کرد که گویا نزدیک یک آتشفشان نشسته بودم. هیجان‌زده شده بودم و احساس ارزشمندی خاصی بابت این موضوع داشتم که دست خودم نبود. این‌که بدانی یک نفر در دورترین نقطه‌ی دنیا وجود دا‌شت که علی‌رغم مسافت دوستت داشت و به فکرت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم تندتند می‌تپید و آن‌قدر عجله داشتم که نمی‌توانستم درست و حسابی فکر کنم. با عجله و با سرعت مشغول تعویض لباسم شدم. در همان هنگام مالیا گفت:
- پرنسس، باید به جزیره‌ی تابیتونوکا در جنوب برین. از سرزمین آتاباک در جنوب مرکین شروع به حرکت کنین تا برسین.
پیراهنم را درآوردم و شروع به پوشیدن شلوار سیاه و چرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از شنیدن این حرفش، موهای گردن گرتیس را نوازش کردم که شروع به پرواز کرد. بال زد و بال زد و مرا از این قصری که در آن به دنیا آمده، بزرگ شده و زندگی‌ام را ساخته بودم دور کرد. سرم را برگرداندم و با نگاهی آغشته به غم و حسرت، به نمای باشکوه قصر نگاه کردم.
از بیرون بی‌نقص دیده می‌شد. برج‌های بلند و استوارش،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایم چنان خشمی داشت که رعب و وحشت را به دل شنونده می‌انداخت. لحن دستوری و قاطع صدایم، برای بیان قدرتم بود. گویا می‌خواستم به خود تداعی کنم که من قدرتمند بودم و حتی اشلی هم نمی‌توانست جلویم را بگیرد. آری؛ می‌خواستم به خود یادآوری کنم من پادشاه کلارکسونی بودم که در طول زندگی‌اش هر چیزی را که خواست به دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا