خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رسیدن به سالن غذاخوری، دست افکار را از ذهنم پس زدم. مارگاریت و جیمس پشت میز نشسته و در حال صحبت و خندیدن بودند. درحالی‌که لبخندی به ل*ب داشتم و به آن دو نگاه می‌کردم، به سمت میز بزرگی در وسط سالن رفتم.
- دوتایی نشستین دارین خوش و بش می‌کنین؟
با این حرفم، توجه هر دویشان به سمتم جلب شد. سرشان را به طرفم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس برگشته‌اند. نفس عمیقی کشیدم. به سمت تختم رفتم و روی آن نشستم. دلم نمی‌خواست جواب بدهم. دلم نمی‌خواست با کسی حرف بزنم. نمی‌خواستم با پدرم که همه چیز را در مورد گذشته می‌دانست حرف بزنم. چیزهایی که او می‌دانست، می‌توانست به این حال بد دخترش پایان دهد؛ اما باز هم سکوت می‌کرد. گویا سوگند خورده بود به کسی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدایم ایستاد و به سمتم برگشت. نزد او که رسیدم، از دو طرف دامنش را گرفت و تعظیم کرد.
- اعلیحضرت!
صاف ایستاد.
- مالیا، ازت می‌خوام از این به بعد من رو در جریان این‌که کلارا چی کار می‌کنه و حالش چطوره بذاری. شنیدم فقط تو رو به اتاقش راه می‌ده. می‌خوام اگه می‌تونی کاری کنی بتونم باهاش حرف بزنم.
مالیا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دوازده سال قبل - دانای کل
اشلی درحالی‌که دفترچه خاطرات گریگوری را محکم در دستش می‌فشرد، با قدم‌هایی تند راهروها را به قصد رسیدن به اتاق کلارکسون پشت سر می‌گذاشت. از شدت خشم دستش را مشت کرده و دندان‌هایش را به هم می‌سایید. آن متونی که خوانده بود، برایش غیرقابل باور بودند. نمی‌دانست چگونه با آن‌ها کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارکسون با شنیدن این حرف، ع*ر*ق سردی از پیشانی‌اش جاری شد. احساس می‌کرد یک سطل آب رویش ریخته باشند. حال به‌ او اثبات شده بود که اشلی همه چیز را درمورد خودش و گریگوری می‌دانست. می‌دانست چه اتفاقاتی در گذشته افتاده بود. درحالی‌که دفترچه را در دستش می‌فشرد، به‌ چشمان خشمگین و ناباور اشلی خیره شد. نگاهش فریاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
"این نوشته‌ها رو می‌نویسم به امید این‌که یه نفر بخونه و همه چیز رو بفهمه. نمی‌تونم ریسک کنم و با جوهر مرئی بنویسم؛ برای همین هم از عصاره‌ی گیاه آدنیوم استفاده می‌کنم. هر کی که داره این رو می‌خونه، بدونه که قاتل خانواده‌ی والسین، کلارکسون میلر بوده. کلارکسون، اون مردی که بهش اعتماد کردم و فکر کردم یکی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارکسون چشمانش را با خشم باز و بسته کرد. اشلی هنوز نمی‌دانست، هنوز در مورد گذشته‌ی کلارکسون نمی‌دانست. با یک حرکت سریع طوری که شنلش در هوا بچرخد، به سمت اشلی برگشت و با گام‌های بلند و سریع به سمتش رفت. انگشت اشاره‌اش را به سمت اشلی گرفت و با اخم او را نگاه کرد. اشلی با سردرگمی نگاهش را میان انگشت کلارکسون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با نهایت خوشحالی از اين‌که توانست اشلی را زخمی کند، لبخندی روی ل*ب نشاند و به چشمان بهت‌زده‌ی اشلی نگاه کرد. در یک حرکت، شمشیر را از قلب اشلی بیرون کشید. اشلی دستش را روی زخمش گذاشت و نگاهش را میان زخمش و کلارکسون رد و بدل کرد.
با حس سستی پاهایش، روی زمین به زانو در آمد. دستانش کف سرد زمین را لمس می‌کردند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، زهرا.م و یک کاربر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمان اشلی بسته شدند و بی‌حرکت ماند. کلارکسون خم شد تا ببیند که آیا مرده بود یا خیر. دستش را روی دست اشلی گذاشت. بدنش سردِ سرد بود؛ درست مانند یک مرده. سـ*ـینه‌اش جلو و عقب نمی‌شد که نفس کشیدنش را نشان دهد؛ اما...
دو انگشتش را روی نبض اشلی گذاشت. نبضش هنوز داشت می‌تپید. ل*ع*ن*ت*ی! چرا نمی‌مرد؟ نفس حبس شده در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
هم کلارکسون و هم اشلی از اين‌جا بودن او متعجب شده بودند. ویلیام اين‌جا چه می‌کرد؟ نکند او هم در این راز کلارکسون شریک بود و از همه چیز خبر داشت؟ این تنها اندیشه‌ای بود که ذهن اشلی را تصرف کرده بود؛ اما کلارکسون می‌دانست که ویلیام از هیچ چیز خبر ندارد. پس این‌جا چه می‌کرد؟ یعنی بی‌خبر از همه چیز وارد اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، . faRiBa .، The unborn و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا