- عضویت
- 31/8/20
- ارسال ها
- 320
- امتیاز واکنش
- 2,402
- امتیاز
- 178
- سن
- 21
- زمان حضور
- 6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و همانطور که موهایش را نوازش میکردم، گفتم:
- همهچیز مرتبه کلارا، نگران نباش!
از آ*غو*شم بیرون آمد. میدیدم که یک چشمش بهسمت دهکده و یک چشمش به من بود. لئونارد دستش را روی شانهی کلارا گذاشت. خیلی بابت صدای مهربان و محبتآمیزَش ممنون بودم، ممنون اینکه با کلارا بدرفتاری نمیکرد و ممنون...
- همهچیز مرتبه کلارا، نگران نباش!
از آ*غو*شم بیرون آمد. میدیدم که یک چشمش بهسمت دهکده و یک چشمش به من بود. لئونارد دستش را روی شانهی کلارا گذاشت. خیلی بابت صدای مهربان و محبتآمیزَش ممنون بودم، ممنون اینکه با کلارا بدرفتاری نمیکرد و ممنون...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: