خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و همان‌طور که موهایش را نوازش می‌کردم، گفتم:
- همه‌چیز مرتبه کلارا، نگران نباش!
از آ*غو*شم بیرون آمد. می‌دیدم که یک چشمش‌‌‌‌‌‌ به‌سمت دهکده و یک چشمش به من بود. لئونارد دستش را روی شانه‌ی کلارا گذاشت. خیلی بابت صدای مهربان و محبت‌آمیزَش ممنون بودم، ممنون اینکه با کلارا بدرفتاری نمی‌کرد و ممنون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
اشلی
دو در بزرگ چوبی را سریع و محکم باز کردم. صدای قیژقیژ بازشدنش در محیط اکو شد و چون صدای ترسناکی به گوش رسید. قدری محکم باز کرده بودم که درها با دیوار برخورد کردند و صدای فجیعی به‌جا گذاشتند.
با ورودم به داخل، رنگ شعله‌ی مشعل‌‌‌‌‌‌هایی که روی دیوار می‌سوختند به سیاه و آبی تغییر کردند و در عین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
روز بعد
کلارا
- مالیا نمی‌خوام بخورم.
- اما پرنسس، پدرتون دستور دادن‌ حتماً صبحونه‌تون رو بخورین.
سریع‌‌‌‌‌‌ به‌سمتش برگشتم. دست‌هایم را مشت کردم و نگاه کلافه‌ام را به او دوختم. صدای عصبانی و تندم خارج از کنترلم بود.
- مالیا، تو ندیمه‌‌‌‌‌‌‌ی شخصی منی نه پدرم. وقتی می‌گم نمی‌خورم دیگه اصرار نکن.
مالیا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ندیمه‌‌ها از کنارم رد می‌شدند و سلامی به من می‌دادند؛ اما من توجه نمی‌کردم. در حالی نبودم که به آن‌ها لبخند بزنم. نزدیک غروب بود و دلم بدجور گرفته بود یا بهتر است بگویم دل گرفته‌ام بدجور هوای اشلی را کرده بود. می‌دانم تنهایی در اتاق دوام نمی‌آوردم؛ بنابراین داشتم‌‌‌‌‌‌ به‌سمت اتاق جیمس می‌رفتم. از لحاظ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
اشلی
صداهای سالن غذاخوری کلافه‌ام می‌کردند. با انگشتم روی میز چوبی مقابلم ضرب گرفته بودم و درحالی‌که یک چشمم تیک می‌زد با اخم به اطراف نگاه می‌کردم. همه می‌گفتند و می‌خندیدند. باهم حرف می‌زدند و خوش‌وبش می‌کردند. سرم را پایین انداختم و چشمانم را بستم. باز فکرم پیشش پر کشید. باز دلم هوایش را کرد و امان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
پنج روز بعد
لبه‌ی تـ*ـخت نشسته و سرم را میان دست‌هایم گرفته بودم. تندتند نفس می‌کشیدم و سـ*ـینه‌ام مدام جلو عقب می‌شد. با پایم روی زمین ضرب گرفته و نگاهم را به شعله‌های روی زمین دوخته بودم. همه‌چیز درون اتاق داشت می‌سوخت و من کوچک‌ترین اهمیتی به این موضوع نمی‌دادم. دلم می‌خواست نه تنها این اتاق، بلکه کل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردم در اطراف راه می‌رفتند، خرید می‌کردند، یا هم که کار می‌کردند. همه‌شان موقع گذر ما، به ما نگاه می‌کردند. درحالی‌که سرم را به شیشه‌ی پنجره‌‌‌‌‌‌‌ی کالسکه تکیه داده بودم به بیرون نگاه می‌کردم. کالسکه‌‌‌‌‌‌‌ی سربسته‌‌‌‌‌‌‌ی قرمزرنگی که نشان اژدها روی آن می‌درخشید. در جای‌جایِ کوچه‌ها برف دیده می‌شد. مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک تای ابرویش را بالا داده و منتظر با کنجکاوی و جدیت به پدرم نگاه می‌کرد. مطمئنم جدیتش به این خاطر بود که فکر می‌کرد اتفاق نگران‌کننده‌‌‌‌‌‌‌‌ای افتاده بود درحالی‌که همه‌چیز مرتب بود. پدرم لبخند قدردان و متشکری روی لـ*ـبش نشاند. لحن صدای مهربانش در گوشم پیچید.
‌- لئونارد وقتی کلارا دزدیده شد، توی مرکین کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا رسیدن به سالن اصلی که خانواده‌هایمان منتظر بودند، دیگر حرفی میانمان ردوبدل نشد. جز متیو و جیمس، بقیه لباسشان را عوض کرده بودند. پدرم و پادشاه در سالن نبودند. به نزد مارگاریت و بقیه که رسیدیم، اندرو پرسید:
- پدرم و پادشاه کجان؟
- اونا تو حیاطن. ما برای رفتن منتظر بودیم شما بیاین.
پس از این حرف دیانا،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- درسته! بعضی سرزمینا خیلی گسترش یافتن.
صدای جدی‌اش توجهم را از آنِ خود کرد. به نظر بحثشان جدی می‌آمد؛ زیرا پدرم این نگاه متفکر و دانایش را تنها در بحث‌‌‌‌‌های جدی به کار می‌گرفت. مقداری از نوشیدنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نوشید و خونسرد گفت:
- بالاخره هر پادشاهی حکومت خودش رو راه میندازه و طی این حکومت، سرزمینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، The unborn و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا