خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دیدم چگونه مانند بچه‌ها ذوق‌زده شده و شور و هیجان چگونه وجودش را تسخیر کرده‌ بود. او واقعاً بی‌رحم بود. مدام با هر حالتش نفسم را بند می‌آورد و با بی‌رحمی تمام نشانم می‌داد چقدر عاشقش بودم. دستم را مشت کردم و چشمانم را بستم. روی کاری که می‌خواستم انجام دهم، تمرکز کردم.
- وای!
با صدای خندان و ذوق‌زده‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کنار اشلی بلند ‌‌شدم و‌‌‌‌‌‌ به‌سمت بخشی از چادر که نقش آشپزخانه را داشت، رفتم. از کوزه‌‌‌‌‌‌‌ی آب برای خود لیوان آبی ریختم. احساس تشنگی داشتم. اخیراً خیلی کم آب می‌نوشیدم. همان‌طور که لبه‌ی لیوان را روی لبانم قرار داده و آب را می‌خوردم، سنگینی‌‌‌‌‌‌‌‌ای را پشت‌سرم احساس کردم. لیوان را پایین آوردم و به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره، فعلاً نمی‌تونیم یه جا مستقر شیم. فرداشب از‌ اینجا می‌ریم.
- اشلی دلیل این کارا چیه؟ چه موضوعی این وسط هستش که می‌خواین جای دیگه‌ای بریم؟ چرا برنگردیم به مرکین؟ من دلم برای پدرم و بقیه تنگ شده.
واقعاً دلیل این کارها را درک نمی‌کردم. من که حال می‌دانستم او کیست، پس چرا هنوز داشتیم به این روند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کارانوس نفسی عمیق کشید.
- سرورم، یکی از بازرگانانمون برای رفتن به سرزمین پالوناس به‌خاطر کار و تجارت، چهار روز پیش از مرکین خارج شد. با پرنده سفر کرد. ایشون برای رسیدن به سرزمین پالوناس باید از یه دهکده‌ی کوچیکی به اسم ماور درما عبور می‌کرد.
نمی‌فهمیدم با زدن این حرف‌‌ها می‌خواست به کجا برسد. من خبرهایی را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن این حرفش من نیز اندکی ناراحت شدم. رکسانا و فیونا و حتی کل این دهکده به دلم نشسته بودند و با رکسانا و فیونا بیشتر صمیمی بودم. ترک‌کردن آنان زمانی که می‌دانستم از رفتنمان ناراحت می‌شدند، خیلی غم‌انگیز لود. آهی در دل کشیدم. مجبورم با اشلی و مارک بروم. آنا نمی‌خواستند به مرکین برگردند و در نتیجه من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک‌باره از سر جایم بلند شدم و به مارک خیره شدم. پدرم؟ آن‌ها به دهکده حمله کرده بودند؟ یعنی می‌دانستند من اینجا هستم و برای بردن من آمده‌ بودند؟ قلبم بی‌تابی می‌کرد. دلم برایش خیلی تنگ شده و حال‌ اینجابودنش این دلتنگی را رفع می‌کرد. دلم می‌خواست هر چه سریع‌تر ببینمش؛ ولی مشخص بود که این موضوع برنامه‌ها و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بغضم شکست. لعنت به تمامی این اتفاقاتی که حال در حال رخ‌دادن بودند. قطره اشکی را که از دروازه‌ی چشمم خارج شد و روی گونه‌ام چکید، پاک کردم.
- اشلی من باهاتون میام.
- نمی‌شه کلارا، فهمیدم که تو نمی‌تونی با ما بیای. اول باید همه‌چیز رو کامل بفهمی، بعد.
دندان‌هایم را به هم ساییدم و با اخم او را نگاه کردم. خسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خروج از چادر گویا تمام اتفاقات درون چادر را فراموش کردم. گویا ذهنم شروعی دوباره کرد. اشکم روی گونه‌ام خشک شد و بغضم یک‌باره از بین رفت. تنها چیزی که حس می‌کردم، فشارِ خون در رگ‌‌‌‌هایم و هجومش‌‌‌‌‌‌ به‌سمت مغزم بود. تنها چیزی که به آن فکر می‌کردم، خشم ناشی‌ام از دیدن این صحنه بود. دستم را روی دهانم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
توجه همه‌شان‌‌‌‌‌‌ به‌سمت من جلب ‌شد. سرشان را‌‌‌‌‌‌ به‌سمتم چرخاندند. اندوه و سردرگمی درون نگاه رکسانا، قلبم را شکست. او از هیچ‌چیز خبر نداشت و هیچ نقشی نیز در این اتفاقات نداشت‌؛ اما مردمش و دهکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش بار دیگر قربانی یک پادشاه شدند. نمی‌دانستم چگونه در چشمانش نگاه کنم. همه‌ی این اتفاقات برای او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
کلارکسون
پس از اینکه کلارا به همراه اندرو و جیمس رفتند، برگشتم و به مارک که گوشه‌ای ایستاده بود و ما را نگاه می‌کرد، نگاه کردم. شمشیرم را از غلافش بیرون کشیدم. دستم را دور دسته‌ی شمشیر فشردم و دندان‌هایم را به هم ساییدم. سعی کردم با صدای تمسخرآمیز و مغرور همیشگی‌ام برتری‌ام را نشانش دهم.
- خیلی وقته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا