خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتاد

***
نمی‌دونستم چیکار کنم. نمی‌تونستم همه چیز رو ندید بگیرم و به زندگیم ادامه بدم. نمی‌شد، نمی‌تونستم.
هوا تاریك شده بود. رفتم تو حیاط روی تاب زنگ زدهٔ گوشهٔ حیاط نشستم. خدایا من هیچی از آیندم نمیدونم. نمیدونم قراره چی بشه. دوباره گوشه های چشمام سوخت. دیگه حوصله و تحمل گریه نداشتم.
مامان:
-سردت نشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 7 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هقتاد‌و یک

روز ها پشت هم گذشت. چیزی عوض نشده بود. جز من!
شده بودم یه دختر منزوی و گوشه گیر. همش زل می‌زدم به یه گوشه، به یه نقطه نامشخص.‌ هیچکس و هیچ چیز حالم رو خوب نمی‌کرد.
هیچکس برام مهم نبود. روزا منتظر شب بودم و شبا هم منتظر روز.
مثل روزای قبل که کارم شده بود نشستن تو بالکن و خیره شدن به یه نقطه نا مشخص،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتاد‌و دو

یکی دوساعت بعد شهلا اومد:
-خوب...
لبخندتلخی به هیجانش زدم:
-بگو نه.
جاخورد:
-چی؟!
من:
-بگوجوابم منفیه.
شهلا با تعجبو ناراحتی گفت:
-اما تمنا شما دوتا هم دیگه رو دوستدارین. چرا آخه؟
پلکام خیس شدن:
-نمی‌خوام این بی انصافی رو در حقش کنم. نمی‌خوام باازدواج باهاش زندگیش رو تباه کنم. من دیگه اون تمنا سابق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتاد‌و سه

***
امروز حالم زیاد خوب نبود. دل درد داشتم. نمی‌دونستم چم شده. تو خودم مچاله شده بودم شهلا اومد پیشم وقتی تو اون وضعیت دیدتم خیلی نگران شد:
-تمنا خوبی؟
همون‌طور که شکمم رو فشار می‌دادم:
-بهتر میشم.
شهلا:
-کجات درد می‌کنه چرا چیزی نمیگی اخه.
من:
-دلـ..دل درد دارم از صبح.
شهلا:
-حتی نمی‌تونی حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتاد‌و چهار

دست کشیدم رو قبر مادرم.
مامان پسرت دیوونه میشه یادت میوفته. پسرت بهت نیاز داره. آخ قلبم می‌سوزه از دوریتون.
به قبر بردارم نگاه کردم. داداشم، کاش بودی رفیقم همه کسم. عاشق بودی آاخ داداشم، آااخ. کاش بودی لعنت به این زندگی.
قبر خواهرم، ناموسم میدونی داداشت یادت میوفته نفسش بند میاد؟ می‌دونی یادش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 7 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتادو پنج

*تـمنا*
دکتر یه خانومه نسبتا جوون بود. با اخم رو صندلی کنار تختم نشست:
-ازدواج کردی؟
قبل از اینکه بزارم مامانم چیزی بگه سریع گفتم:
-نه!
-باید یه سری آزمایشات ازت گرفته بشه. تشخیص من عفونت شدیده؛ اما خب تانتایج آزمایشات رو نبینم نمی‌تونم نتیجهٔ قطعی رو بگم. من خب چطور بگم.
یه حدس دیگم میزنم باتوجه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 6 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتاد‌و شش

بعد از پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم. شهلا هم اومد. سمت در رفتیم که آردا هم همونجا بهمون رسید
آردا:
-بریم.
سرم ‌رو به شیشه چسبوندم و به عابرا خیره شدم. به مردی که کرکرهٔ مغازش رو پایین می‌کشید. به زنی که میوه هارو صبا می‌کرد. به دختر بچه ای که فارغ از همه چیز لی لی می‌کرد. چه دنیای قشنگی داشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Meysa و 5 نفر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتادو‌ هفت

***
شهلا:
-تمنا. تمناا کجایی؟
از پشت کمد کنار اومدم:
-اینجام. چیشده ؟
شهلا اومدو با بغض دستام روگرفت:
-حسین می‌خواد ببینتت. تمنا لطفا‌‌ دلم نمیاد بخدا. لطفا باهاش حرف بزن.
نمی‌دونی هربار که جواب منفیت رو بهش میدم چه حالی میشه. لطفا تمنا، می‌گه می‌خوام ببینمش و خودم باهاش حرف بزنم. دلشو نشکن.اگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هفتادو هشت

*تـمنا*
توی ایوون نشسته بودغمو همونطور که به قطرات بارون نگاه می‌کردم یاد دیروز افتادم. حرفای حسین، درخواست ازدواجش، خودم و قبول کردن درخواستش.
نمی‌دونم چرا؟ اما یاد علیرام افتادم.! لعنت بهش
آخه چرا؟ هیچوقت کاراش رو فراموش نمی‌کنم.
من رو کشت.
نفسم رو تازه کردم‌. خدایا یعنی میشه با حسین خوشبخت بشم؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، M O B I N A، MaRjAn و یک کاربر دیگر

si30

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,119
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_هقتادو نه

جلوی آیینه که وایسادم.‌ اون روز عصر تو ذهنم تداعی شد ‌دستم رو سمت گرهٔ روسریم بردم. اون روز با استرس و خوشحالی ‍‌گره روسریم رو بستم. و حالا دوباره دارم روسریم رو برای حسین گره می‌زنم.
دفعه قبل گره باز شد. باحسین نشد.
خدایا ازت می‌خوام اینبار گره خوشبختیم رو با حسین محکم کنی. اینبار ضربه نخورم. با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، M O B I N A، SaNia♡ و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا