دنیای رنگین کمانی‌ام | ملکه عذاب کاربر انجمن رمان 98

Z.Ahdary · 13/8/21

قاب پنجره چه خواهم وقتی طبیعت خودش قابیست زیبا از زندگی

Z.Ahdary · 16/8/21

رنگ هارا به قلم زدم تا تصویرت کشم بعد آن دیدم تو از نقاشیت زیباتری

Z.Ahdary · 16/8/21

دلم تنگه غروبه آفتاب لبه بومه خورشید هنوز اونجاست بازم که میتابه
نورش که میتابه ولی دل تنگ و تار

Z.Ahdary · 16/8/21

آسمان میشوم که خورشیدم تو باشی شب میشوم که نورم تو باشی.

Z.Ahdary · 16/8/21

این آب است این نور این ماه است ولی کو کوه؟همان پشتوانه محکم که دل من به او قرص است‽

Z.Ahdary · 16/8/21

در پاییز برگ ها خشک شداند و در دل من محبت ها

Z.Ahdary · 13/6/22

گر جان به جان من کنی
جان و جهان من تویی
سیر نمیشوم ز تو
تاب و توان من تویی

Z.Ahdary · 13/6/22

جان من جانان من ماه بی تکرار من

Z.Ahdary · 13/6/22

شب مهتابیم برکه ی آبی من
وهم بی تکرار من روز در شب های من
دنیای من رویای من با تو دل شود پریشان حالیم

Z.Ahdary · 13/6/22

در عمق جنگل های دل
در عمق شب های شهر
ستاره چشمک میزند

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی