دنیای رنگین کمانی‌ام | ملکه عذاب کاربر انجمن رمان 98

Z.Ahdary · 13/8/21

خراب شد آرزوهایم خراب شد رویاهایم وقتی که گفتی همه اش بازیست و شد مثل خانه خرابه مادربزرگم که بعد رفتنش تخریب شد

Z.Ahdary · 13/8/21

شر و شوق دلم برای دیدن رویت بیشتر از بهاریست که مشتاق دیدن معشوقش
زمستان است

Z.Ahdary · 13/8/21

آینه را دیدم تصویر من در او بود یا پیری؟او کیست در آینه که کی خط بر صورت دارد؟من جوان بودم او کیست پس شبیه من؟

Z.Ahdary · 13/8/21

درختان زندگیم را از ریشه کندم برای تک درخت تازه جوانه زده عشق تو

Z.Ahdary · 13/8/21

گل قرمز کاشتم چون که گفتی نشان عشقمان باشد گل خشک شد و تو سرد شدی فهمیدم از عشق من زده شدی و دل به کس دیگری دادی

Z.Ahdary · 13/8/21

تبر شکن تبر رات را میخواهم که خاطره هایش را با تبرت کنده کنم دور بریزم و او در ذهن نابود کنم

Z.Ahdary · 13/8/21

نم برداشت ترک زد خانه ایی که تو گفت شود خانه مان و من خیره به در توی همان خانه در حال خراب روی صندلی نشسته ام و خیره به در برای برگشتت که بیای

Z.Ahdary · 13/8/21

خانه های قدیمی را دوست دارم چرا که یادم میندازد کودکیم چگونه گذشت.

Z.Ahdary · 13/8/21

طبیعت را نفس تازه کن و بنگر به خلقت خالقی که همه اش را برایت آفرید.

Z.Ahdary · 13/8/21

آینه را دوست شدم که به از دگران است.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی