دنیای رنگین کمانی‌ام | ملکه عذاب کاربر انجمن رمان 98

Z.Ahdary · 13/6/22

شمع های امسالم نیز بی تو خاموش و نیامدی این شمع نیز خاموش میکنم به امید سال دگر که باشی که بمانی که بودنت را حس کنم

Z.Ahdary · 13/6/22

شباهتم با شمع دگر چیست؟ جز سوختن و ذره ذره نابودی ام ‽و
شباهت تو با جرقه آتش چیست؟ جز آتش زدنم و ذره ذره نابود کردنم‽

Z.Ahdary · 13/6/22

امسالم بی تو گذشت و به مرگ نزدیکتر بی آنکه بدانی و بیایی

Z.Ahdary · 13/6/22

از درز دیوار مینگرم خانه یار را
یار نبود خانه و من ماندم و چشم به راه را

Z.Ahdary · 13/6/22

اسم میکده را زده بودعاشقان و عابران گشتم و پیدا کنم چهره عاشت ولی هرچه گشتم نبود

Z.Ahdary · 13/6/22

بهار دنیای منی باعث آرامشی

Z.Ahdary · 13/6/22

شکوفه های گیلاس را میبینی چه زیباست؟تو همان شکوفه گیلاسی که به من درخت کهنه زیبایی بخشیدی و مرا زنده کردی

Z.Ahdary · 13/6/22

زیبایی مثل گل لطیفی مانند برگ گل خوش بویی مثل عطر گل

Z.Ahdary · 13/6/22

چه بگویم که نگفته ام پیداست؟
از همان ظاهر کهنه بارم پیداست

Z.Ahdary · 14/6/22

دل را به دریا زدم عاشق سیه چشمی شدم دلی در سـ*ـینه نداشت و ویران شدم.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی