خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص198

از وحشت و ترس سؤال (نكير و منكر) و لغزش در امتحان آهسته سخن مى‏گويد (زيرا از ترس بر بلند سخن گفتن توانائى ندارد، يا آنكه از هول امتحان و سؤال، با خدا راز مى‏گويد كه پروردگارا مرا بدنيا باز گردان تا كار نيكو انجام دهم) و بزرگترين بليّه در آنجا آب گرم نازل شده و وارد كردن به دوزخ و هيجان و شدّت صداى آتش است، (43) در عذاب سستى نيست تا او را راحتى دهد و نه آسايشى كه رنج را بر طرف سازد و نه قوّت و طاقتى دارد كه از آن مانع گردد و نه مرگى كه او را (از اين سختى) بره اند، و نه چشم بر هم زدن و خواب اندكى كه اندوهش را بزدايد، بين انواع مرگها (دردهاى سخت) و عذابهاى پى در پى مبتلى است، ما (از اين عذابها) بخدا پناه مى‏بريم (و رهائى از آن گرفتاري ها را از او درخواست مى ‏نماييم). ص199 قسمت نهم خطبه (44) بندگان خدا، كجا هستند كساني كه خداوند بآنها عمر و زندگى عطاء فرمود و به نعمت هاى خود آنان را متنعّم نمود، و آنچه بايد بدانند بآنها آموخت بطوريكه فهميدند، و بآنان مهلت داد و ايشان در بازى و بيهودگى فرصت را از دست دادند، و در تندرستى و رفاه بودند (عطاهاى خدا را) فراموش كردند آنها را مدّتى دراز مهلت دادند و بايشان احسان و نيكوئى كرده از عذاب دردناك ترسانيدندشان، و به نعمتهاى بزرگ وعده داده شدند (و آنان از خواب غفلت بيدار نگشتند) (45) از گناهانى كه (ارتكاب آنها) هلاك و تباه مى ‏سازد و از عيب هايى كه (خدا را) بغضب و خشم مى ‏آورد دورى كنيد (تا رستگار گرديد). (46) اى دارندگان ديده‏ هاى بينا و گوشهاى شنوا و تن درست و كالاى دنيا (مال و اولاد) آيا هيچ جاى گريز يا رهائى يا پناه گاه يا تكيه گاه يا جاى فرار و باز گشتى (از عذاب الهى) هست يا نيست‏ چگونه (از فرمان خدا) باز گشته به كجا باز گرديده بچه چيز فريفته مى ‏شويد (47) بهره هر يك از شما از زمين باندازه درازى و پهناى قامت او است با رخسار خاك آلوده (آنگاه كه زير خاك پنهان گردد، پس اين همه رنج و كوشش براى بدست آوردن خانه‏ها و آباديها چه سودى دارد) (48) اكنون اى بندگان خدا فرصت را غنيمت شمريد تا وقتى كه ريسمان (مرگ) رها است و گلوى شما را نگرفته و روح در بدن شما مى ‏باشد در حينى كه موقع هدايت و رستگارى است و بدنها راحت و اجتماع فراوان و مهلت زندگانى و اراده و اختيار بر قرار و موقع توبه و بازگشت و مجال انجام حاجت و نيازمندى باقى است، (49)

ص200

پيش از رفتن فرصت و قرار در جاى تنگ (قبر) و ترس از نابودى و بيرون شدن جان از بدن و رسيدن غائب ناديده (مرگ) كه در انتظار آن مى ‏باشند و گرفتار (عذاب) خداى غالب و توانا گرديدن. (سيّد رضىّ فرمايد:) در خبر وارد شده است چون امام عليه السّلام اين خطبه را بيان فرمود بدنها به لرزه در آمد و چشمها گريان گرديد و دلها مضطرب و نگران شد. و جماعتى اين خطبه را خطبه غرّاء (نورانى و برجسته) مى‏ نامند.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
درباره عمرو بن عاص



« 200»

(83) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) في ذكر عمرو بن العاص‏ عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلًا وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ وَ يَسْأَلُ فَيَبْخَلُ وَ يَخُونُ الْعَهْدَ وَ يَقْطَعُ الْإِلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَوْمَ سَبَّتَهُ أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ لَهُ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَ يُرْضِخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ الدِّينِ رَضِيخَةً .










ص201

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره (گفتار و كردار نادرست) عمرو ابن عاص (و توبيخ و سرزنش از او). همانطور كه عاص ابن وائل كه بر حسب ظاهر پدر عمرو ناميده مى ‏شد دشمن رسول خدا بود عمرو هم با امير المؤمنين دشمنى كرده در دروغ بستن به آن حضرت كوشش داشت از آن بزرگوار عيب جوئى مى ‏نمود و در صدد بود كه محبّت و دوستى او را از دلها بيرون نموده آن وجود مقدّس را كوچك جلوه دهد، و از جمله دروغ هايى كه به آن جناب مى ‏بست، بمردم شام مى‏ گفت: چون علىّ مزاح و شوخى بسيار ميكند در اصلاح امور چندان كوششى ندارد، از اين جهت ما او را پيشواى خود قرار نداديم. امام عليه السّلام در اينجا اثبات مى ‏نمايد كه گفتار عمرو نادرست و اين سخن بهتان و دروغ است): (1) شگفتا از پسر زانيه (نابغة نام مادر عمرو است و جهت ناميدن او باين لفظ آنست كه بزناء دادن شهرت داشت و همه او را مى‏ شناختند و عادت عرب آنست كه فرزندان را هر گاه به مادرى كه به خوبى يا به زشتى شهرت داشته باشد نسبت مى‏دهند و نابغة كنيز اسير شده‏ اى بود كه عبد اللّه ابن جدعان تيمىّ در مكّه او را خريد و چون زانيه بود نتوانست او را نگاه دارد آزادش كرد، پس ابو لهب ابن عبد المطّلـ*ـب و اميّة ابن خلف و هشام ابن مغيره و ابو سفيان ابن حرب و عاص ابن وائل در يك طهر با او جمع شده در نتيجه عمرو متولّد گرديد و ميان اين پنج نفر اختلاف شد هر يك ادّعا مى ‏نمود كه عمرو فرزند من است، ولى چون عاص ابن وائل بيش از ديگران به نابغه انفاق ميكرد گفت اين فرزند از آن عاص است با اينكه به ابو سفيان شبيه تر بود، خلاصه چنين بى پدرى) مى‏ گويد بمردم شام دروغ، كه من مردى شوخ هستم و بسيار بازى گوش و به شوخى و بازى ممارست دارم، نادرست سخن گفته و باين گفتار گنـ*ـاه كار است، (2) آگاه باشيد كه بدترين گفتار دروغ است و عمرو سخنى كه به زبان ميراند دروغ مى ‏گويد و (با هر كه) وعده كند خلاف آن رفتار مى ‏نمايد، و در پرسش خود پر گوئى ميكند، و از او كه بپرسند (در پاسخ) بخل مى‏ورزد و در عهد و پيمان نابكارى ميكند، و از خويشان دورى مى‏ نمايد، (3) و چون در ميدان جنگ حاضر گردد (براى تهييج فساد و افروختن آتش جنگ) چه بسيار امر و نهى و زبان بازى مي كند مادامى كه شمشيرها بكار نيفتاده‏اند، پس آنگاه كه شمشيرها از غلاف بيرون آمده جنگ شروع گرديد بزرگترين حيله و كيد او آنست كه عورت خود را بمردم نشان دهد (در جنگ‏

ص202

صفّين چون عمرو در كارزار با امير المؤمنين مصادف شد و حضرت بر او تاخت تا او را بقتل رساند، عمرو خود را از اسب به زير انداخته به پشت، روى زمين خوابيد و در برابر آن بزرگوار پاهايش را بلند كرده عورتش را نمايان ساخت، حضرت چشم پوشيده باز گرديد، و بسر ابن ابى ارطاة كه يكى از سر لشگرهاى معاويه بود در همان وقعه صفّين شيوه عمرو را بكار برده از چنگال مرگ رهيد، بعد از آن جمله يمنح القوم سبّته ضرب المثل شد براى كسي كه در حوادث و پيش آمدها بذلّت و خوارى تن دهد). (4) بدانيد بخدا سوگند ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى‏دارد، و فراموشى از آخرت عمرو را از گفتار حقّ مانع مى ‏گردد، (5) او با معاويه بيعت ننمود مگر بشرط آنكه عطيّه و بخششى باو بدهد، و براى دست از دين برداشتن (مخالفت با امام زمان خود نمودن) رشوه كمى (حكومت چند روزه مصر را) باو ببخشد. (1)


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
در توحيد و موعظه



« 202»

(84) (و من خطبة له ( عليه‏السلام )) وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ الْأَوَّلُ لَا شَيْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ لَا غَايَةَ لَهُ لَا تَقَعُ الْأَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى كَيْفِيَّةٍ وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعِيضُ وَ لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَبْصَارُ وَ الْقُلُوبُ

« 203»

(و منها)فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْآيِ السَّوَاطِعِ وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ وَ دَهَمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ السِّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ وَ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا

« 204»

(و منها) (في صفة الجنة) دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا.








از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (در توحيد و ذكر بعضى از صفات حقّ تعالى): قسمت أول خطبه گواهى مى ‏دهم معبودى بسزا نيست جز خدا، يگانه‏ايست كه شريك ندارد، اوّل است كه پيش از او چيزى نبوده (ازلى و مبدا هر موجودى است) و آخر است كه براى او حدّ و انتهائى نيست (ابدى و منتهى اليه همه موجودات است) (2) وهمها به هيچ يك از صفات او نمى‏رسند (درك نمى‏ كنند، زيرا او را صفت زائده بر ذات نيست تا وهم آنرا دريافته وصف نمايد) و دلها (عقلها) او را به كيفيّت و چگونگى تصديق نمى‏ نمايند (زيرا او را كيفيّتى نيست تا عقل آنرا بيان‏

ص203

كند) و تجزيه و تبعيض براى او روا نيست (زيرا جزء و تركيب شايسته ممكن است) و چشمها و دلها باو احاطه ندارد (زيرا محدود بحدّى نيست تا چشم او را ببيند و عقل حقيقتش را درك نمايد. حضرت در اين چند جمله كوتاه جميع مسائل توحيد را بيان فرموده و منتهى درجه فصاحت و بلاغت را بكار برده و اين يكى از فضائل بزرگ آن بزرگوار است كه ديگران را از آن بهره ‏اى نيست). قسمتى دوم از اين خطبه (در پند و اندرز بمردم) است: (3) بندگان خدا از موعظه‏ هاى سودمند پند پذيريد، و از علامت هاى درخشنده و آشكار (آيات قرآن كه خير و شرّ و پيش آمدهائى كه بر اثر معصيت و نافرمانى بر امم سابقه وارد شده بيان كرده) عبرت گيريد، و از هر گونه انذار (عذابهاى الهىّ) كه (در قرآن و سنّت) وارد شده (از گنـ*ـاه) دورى كنيد، و از ياد آورى و پندها (ى پند دهندگان) بهره ‏مند گرديد، (4) گويا چنگالهاى مرگ (مانند چنگال درندگان) بشما در آويخته است (اجل بشما نزديكست) و علاقه و دلبستگى به آرزو و از شما جدا گرديده، و كارهاى سخت رسوا كننده (جان دادن و با دست تهى از اين عالم بيرون شدن و در قبر كه جايگاه‏

ص204

وحشت و ترس است سكنى نمودن و مانند اينها) و سوق دادن بجائى (قيامت) كه وارد شدنى است (همه خلائق به آنجا وارد خواهند گشت) شما را فرا گرفته است، (5) و (در اين راه) با هر كسى يك راننده و يك گواهى دهنده‏اى است: راننده‏اى (مرگ) كه او را به محشر مي راند، و گواهى دهنده‏اى (اعضاء و جوارح) كه به كردار (نيك و بد) او گواهى مى ‏دهد. قسمتى سوم از اين خطبه در وصف بهشت است: (6) بهشت داراى درجه و پايه‏ هايى است كه بر يكديگر برترى دارد، و داراى منزلهايى است كه از هم امتياز دارد (بجهت آنكه مراتب معرفت و كمال اهل ايمان از يكديگر تفاوت دارد، پس هر كس بر حسب كردار و اخلاص خود در دنيا درجه و منزلى را در آنجا دريابد، چنانكه در قرآن كريم س 6 ى 132 مى‏فرمايد: وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ يعنى براى هر يك از مردم به ازاء كردارشان پايه‏ هايى است و پروردگار تو از آنچه كه بجا مى ‏آورند بى ‏خبر نيست) (7) آسايش و خوشى در آن زائل نمى‏گردد (چنانكه در قرآن كريم س 13 ى 35 مى‏فرمايد: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا، وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ يعنى صفت و چگونگى بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده آنست كه زير آن جويها جارى است، ميوه آن هميشه باقى و برقرار و سايه آن هميشه گسترده است، آنجا منتهى جايگاه پرهيزكاران است و عاقبت كفّار آتش دوزخ باشد) مقيم در آن كوچ نمى ‏كند و از آنجا

ص205

بيرون نخواهد شد (چنانكه در قرآن كريم س 57 ى 12 مى‏ فرمايد: يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ يعنى روزى را مى‏بينى كه نور ايمان مردان و زنان كه ايمان آورده‏اند در پيش رو و جانب راست آنها مى‏ درخشد «اين براى آن است كه نامه اعمال آنان را از پيش و سمت راستشان مى‏ دهند بخلاف كفّار و منافقين كه نامه اعمالشان از پشت سر و طرف چپشان داده مي شود» و فرشتگان بآنها مى‏گويند مژده باد شما را امروز كه در بـ*ـو*ستانهائى كه در زير آنها نهرها جارى است وارد مى ‏شويد و در آنها جاويد هستيد و اين براى آنان رستگارى بزرگى است) و جاويد در آن پير نمى‏ شود، و ساكن در آن فقير نمى‏ گردد (زيرا پيرى و فقر مستلزم رنج و ناتوانى است و اين دو در بهشت نيست، چنانكه در قرآن كريم س 35 ى 34 مى‏فرمايد: وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ى 35 الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ يعنى كسانيكه داخل بهشت مي شوند مى ‏گويند سپاس خدائى را سزا است كه حزن و اندوه را از ما دور گردانيد، پروردگار ما، آمرزنده گناهكاران و جزاء دهنده سپاسگزاران است، خداوندى كه از فضل و بخشش خود، ما را به جايگاه هميشگى جاى داد كه در آنجا رنج و ناتوانى بما رو نمى ‏آورد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
صفات پرهيزكارى



« 205»

(85) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغْلِهِ وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ وَ لْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ وَ لْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ فَاللَّهَ اللَّهَ أَيُّهَا النَّاسُ فِيمَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ

« 206»

وَ اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَةٍ وَ لَا عَمًى قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتَابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ فِيمَا أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ دِينَهُ الَّذِي رَضِيَ لِنَفْسِهِ وَ أَنْهَى إِلَيْكُمْ عَلَى لِسَانِهِ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ فَأَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ وَ أَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ فَاسْتَدْرِكُوا بَقِيَّةَ أَيَّامِكُمْ وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّهَا قَلِيلٌ فِي كَثِيرِ الْأَيَّامِ الَّتِي تَكُونُ مِنْكُمْ فِيهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ وَ لَا تُدَاهِنُوا فَيَهْجُمَ بِكُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ

« 208»

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِينُهُ وَ السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ وَ الشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ يَسِيرَ الرِّيَاءِ شِرْكٌ وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ وَ الْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ وَ يُنْسِي الذِّكْرَ فَأَكْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غَرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ.

« 210»










ص206

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (در بيان بعضى از صفات حقّ تعالى و پند دادن بمردم و ترغيب آنان به عبادت و بندگى): قسمت أول خطبه (1) خداوند متعال دانا به نهانيها است و آگاه از انديشه‏ها (ى در دلها) بهر چيز احاطه دارد (بكلّى و جزئى اشياء تسلّط دارد) و بر هر چيز غلبه و توانائى دارد، (2) پس بايد عمل كننده از شما بعمل بپردازد (خوشنودى خدا و رسول را بدست آورد) در روزهايى كه مهلت دارد پيش‏

ص207

از آنكه مرگ بزودى او را دريابد و در وقتى كه فرصت بدست او است پيش از آنكه (بهول و وحشت قبر و قيامت) دوچار گردد، و در زمانيكه راه نفس كشيدن او باز است پيش از آنكه بند آيد (بميرد) و بايد براى آسايش خود و استوارى قدمش كار نيكو انجام دهد (فرمان خدا و رسول را ببرد تا روز رستخيز آسوده بوده پايش بر صراط نلغزد) و بايد از سراى كوچ كردن خود (دنيا) براى جايگاه هميشگى (آخرت) توشه بردارد (كه توشه آنجا را جز از اين سرا نبرند) (3) بندگان خدا از خدا بترسيد در آنچه در كتاب خود (قرآن) محافظت و رعايت آنرا بشما امر فرموده (در قرآن تدبّر و تأمّل كنيد) و در آنچه از حقوق خويش نزد شما وديعه و امانت نهاده (از اوامر و نواهى او پيروى نمائيد) زيرا خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده و مهمل و بيكار رها نكرده و شما را در نادانى و كورى (گمراهى) وا نگذاشته است، (4) اعمال شما را معلوم نموده (راه خير و شرّ و طاعت و معصيت را بشما نشان داده) و به كردار (نيك و بد و كوچك و بزرگ و نهان و آشكار) شما دانا است و مدّت عمر و زندگى شما را معيّن كرده، و بر شما كتاب (قرآن كريم) را برهان بر هر چيزى فرستاده است (اوامر و نواهى خويش را در آن بيان فرموده) و روزگارى پيغمبرش را در ميان شما زنده نگاه‏داشته تا آنكه دين خود را بآنچه در كتاب خويش فرو فرستاده براى پيغمبر و شما كامل ساخت، دينى كه مورد پسند او است (اكمل اديان است) (5) و به زبان آن حضرت آنچه دوست داشت از اعمال نيكو و آنچه كراهت داشت از كردار زشت و نواهى و اوامر خود را بشما ابلاغ نمود، و جاى عذر براى شما باقى نگذاشت و حجّت را بر شما تمام كرد، و شما را از عذاب تهديد نمود، پيش از آنكه قيامت بر پا شود، و ترسانيد پيش از رسيدن عذاب سخت، (6) پس (از خواب غفلت بيدار شويد، و) بقيّه عمر خود را دريابيد (بطلب رضاى خدا مشغول گرديد) و در روزهاى باقى مانده از عمر شكيبائى پيش گيريد (از معصيت و نافرمانى خود را باز داريد) زيرا اين روزهاى باقى مانده (كه ممكن است بتدارك از دست رفته‏ها صرف شود) كم است در مقابل روزهاى بسيارى كه از شما در غفلت و رو گردانيدن از موعظه و پند مى ‏باشد، (7) و نفسهاى (سركش) خود را فرصت ندهيد (معصيت را آسان نپنداريد) كه اين فرصتها شما را


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص208
به راههاى ستمكاران مى ‏برد (از رفتار آنها پيروى خواهيد نمود) و (در هيچ امرى) سهل انگار نباشيد كه سهل انگارى ناگاه شما را بر معصيت در آورد. قسمت دوم خطبه (8) بندگان خدا، پند دهنده ترين مردم بخود كسى است كه پروردگارش را بيشتر اطاعت و بندگى نمايد (زيرا مقصود پند دهنده نفع رساندن بديگرى است و بزرگترين نفعها بدست آوردن سعادت هميشگى است و تحصيل آن مستلزم طاعت و فرمانبردارى از حقّ تعالى، پس هر كس پروردگارش را بيشتر عبادت و بندگى نمايد بيشتر سعادت بدست آورد و كسي كه بيشتر سعادت بدست آرد بيشتر از پند
ص209
دهندگان خود را پند داده است) و فريب دهنده ترين مردم خود را كسى است كه بيشتر از آنها پروردگارش را معصيت و نافرمانى كند (زيرا مقصود هر فريب دهنده‏اى زيان رساندن بديگرى است و بزرگترين زيانها بدست آوردن بيچارگى هميشگى است و يافتن آن مستلزم معصيت و نافرمانبردارى است، پس هر كس پروردگارش را از ديگران بيشتر معصيت كند، بيشتر بيچارگى بدست آورده و كسيرا كه بيشتر بيچارگى فرا گيرد، بيشتر از فريب دهندگان خود را فريب داده است) 9 و فريب خورده كسى است كه زيان بخود روا دارد (خود را هلاك و تباه نموده كارى كند كه مستوجب عذاب الهىّ گردد) و خرسند و خوشحال كسى است كه دين او به سلامت باشد (بر وفق احكام الهيّه رفتار كند تا ديگران باو غبطه برده مقام او را آرزو كنند) و خوشبخت كسى است كه از ديگر كسان پند گيرد (در راه نيكوكاران قدم نهاده از كردار زشت بد كاران دورى نمايد) و بد بخت كسى است كه از خواهش نفس و نادرستي هاى خويش فريب خورد (از هواى نفس پيروى كرده از خطر آن غافل گردد) (10) و بدانيد اندك رئاء و خود نمائى (در عبادت و بندگى) شرك است (زيرا هر كه در عبادت خدا غيرى را در نظر گيرد، البتّه او را شريك خدا دانسته) و همنشينى با هوا پرستان (معصيت كاران) باعث فراموشى ايمان و حضور شيطان است (زيرا بر اثر غفلت از ذكر خدا و ياد آخرت نور ايمان از دل گناهكاران بيرون مى ‏رود و شيطان براى اضلال و گمراهى در مجالشان حاضر مي شود، و به فرموده پيغمبر اكرم: «المرء على دين خليله و قرينه يعنى مرد پيرو دين و آئين دوست و همنشين خود مى ‏باشد» نشست و برخاست با هوا پرستان در شخص تأثير خواهد نمود) (11) از دروغ دورى كنيد كه آن از ايمان دور است (زيرا ايمان مجمع فضايلى است كه از جمله آنها راستى است و دروغ از جمله رذائل و صفات ناپسنديده مى ‏باشد، و به اين جهت ميان آن با ايمان تباين و جدائى است) راستگو مشرف به نجات و رهائى (از عذاب) و رستگارى است، و دروغگو بر جاى بلندى است كه نزديك به افتادن در گودال هلاكت و ذلّت و خوارى است، (12) و بر يكديگر حسد نبريد (زوال مقام ديگرى را آرزومند نباشيد) زيرا حسد ايمان را مى‏ خورد (مضمحلّ و نابود مى‏ نمايد) چنانكه آتش هيزم را مى‏ خورد (سوزانده و خاكستر مي كند) و با همديگر دشمنى نكنيد، زيرا دشمنى باعث (قطع رحم و) زوال هر خير و بركتى است (مانند تيغ كه مو را از سر زائل مى‏گرداند) (13) و بدانيد كه آرزو موجب بـ*ـغلط و اشتباه انداختن عقل و فراموشى از ذكر خدا
ص210
مى‏ گردد، پس (با ياد مرگ و هول و وحشت روز رستخيز) آرزو را دروغ انگاريد، زيرا آرزو فريب دهنده است (به چيزى كه حقيقتى ندارد) و آرزومند فريب خورده است.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
موعظه ياران



(86) (و من خطبة له ( عليه‏ السلام )) عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ‏

« 211»

عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ

« 214»

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ ُرُورٍ وَ قَوْلٍ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤَمِّنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ

« 215»

أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ (( صلى‏ الله‏ عليه‏ و آله‏وسلم )) إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ وَ أَعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ أَنَا هُوَ أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ وَ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا يَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكْرُ.

« 218»

(وَ مِنْهَا)حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ َوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً .










ص211

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن صفات كسيكه خداوند او را بسيار دوست دارد و شخصى كه او را دشمن دارد بيان و مردم را به متابعت و پيروى أئمّه «عليهم السّلام» ترغيب فرموده): قسمت أول خطبه (1) بندگان خدا، دوستترين بندگان نزد خدا (كه نظر مرحمت حقّ تعالى شامل حال او است) بنده ‏اى است كه خداوند او را بر تسلّط بنفس خويش كمك و يارى كرده است (عقل او را تقويت نموده تا از شهوات و خواهشهاى نفس پيروى ننمايد) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (براى تحصيل رضاء و خوشنودى حقّ انديشه نمود تا موجبات آنرا بدست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهىّ) را روّيه خويشتن گردانيد (و هيچ گاه بر خلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده) پس چراغ هدايت (علوم و معارف الهىّ) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاريكى نادانى و گمراهى رهائى يافته براه راست قدم نهاد، و سفره) ضيافت را براى روزى كه بآن وارد مي شود آماده ساخت (عبادت و بندگى نمود كه پس از مرگ تهى دست نباشد) و دور را بر خود نزديك كرد (مرگ را كه بى ‏خبران دور مى ‏پندارند پيش روى خويش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باكى نداشت كه مرگ او را در بسـ*ـتر بيمارى دريابد، يا او بر مرگ وارد شده در راه خدا كشته گردد) و سختى (مرگ و قبر و هول و وحشت‏

ص212

روز رستخيز) را (بـ*ـو*سيله توشه طاعت و بندگى) آسان گردانيد (و در خلقت آسمان و زمين و آنچه در آن است) (2) فكر و انديشه نمود، پس بينا شد (به مبدأ و معاد، چنانكه در قرآن كريم س 41 ى 53 مى‏ فرمايد: سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ يعنى زود باشد كه بمردم بنمايانيم آيات و نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنكه براى آنها آشكار گردد كه خداى بر حقّ او است) و ياد از خدا كرد، پس اعمال نيكو را (كه توشه آخرت است) بسيار گردانيد (هيچ چيز او را از ذكر خدا باز نداشت، چنانكه در قرآن كريم س 24 ى 37 مى‏فرمايد: رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ يعنى مردانى خداوند را تسبيح مى‏نمايند كه بازرگانى و خريد و فروش آنان را از ذكر خدا باز نمى‏دارد) و از آب پاكيزه و گوارايى كه راههاى ورود بر آن براى او آسان شده بود سيراب شد (از علوم و معارف الهىّ بهره‏مند گرديد و براى استفاده از آن سرگردان نماند، بلكه آنچه بر او افاضه مى‏شد به آسانى قبول مى‏نمود، بخلاف تشنه‏اى كه بر سر نهرهاى بزرگ دسترسى به آب ندارد، راه مى‏جويد تا به آب دسترسى يافته بياشامد) پس در اوّلين بارى كه آشاميد سيراب گرديد (بعد از سيراب شدن از آب معنوىّ تشنه نشود كه باز به آشاميدن نيازمند گردد، چون شترى كه پس از تشنگى به آب برسد بسيار آشاميده سيراب مى‏گردد، و چون به آب ديگرى رسيد ميل بآن ندارد يعنى پس از كسب علوم و معارف الهىّ جهل و نادانى براى او نيست كه بتحصيل دانشى محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (براه پرهيزكاران كه اطاعت و پيروى است پا نهاد) (3) جامه‏هاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بيرون كرده (بدنيا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهى نموده و منظورى ندارد مگر يكى (كه تحصيل رضاء و خوشنودى خدا است) پس (متّصف بعلم و معرفت الهىّ شده) از كورى (جهل و نادانى) و از شركت و معاشرت با هوا پرستان رهائى يافت، و خود از كليدهاى درهاى هدايت و رستگارى و قفلهاى درهاى هلاكت گرديد (راهنماى ديگران شده و از گمراه كنندگان جلوگيرى كرد) (4) راه خود را ديده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدايت و رستگارى) خويش را شناخته و آنچه كه در آن فرو رفته (سختيها و اندوه ها را) از خود دور كرده و به محكمترين حلقه‏ ها و بندها و استوارترين ريسمانها (قرآن كريم و عترت سيّد المرسلين) چنگ زده‏


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص213

(و راه نجات و رستگارى يافته) پس يقين او (بحقّ) مانند يقين بنور و روشنى آفتاب است (هيچ شكّ و ترديدى در او راه نيابد، و چون از علوم حقّه و معارف الهيّه بهره‏مند گرديده و راهنماى مردم شده) (5) نفس خود را براى خدا قرار داده در بزرگترين كارها از هر جهت (كه هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسيده شود پاسخ گويد) و هر فرعى را بسوى اصل آن باز گرداند (حكم آنرا از روى استنباط و اجتهاد صحيح بدست آرد) (6) او است چراغ تاريكى‏ ها و آشكار كننده امور مشتبهه كه هويدا نيست و كليد مبهمات (آموزنده احكام) و دفع كننده مشكلات (به سخن وافى خود از مسائل رفع اشكال مى‏نمايد) و راهنماى بيانهاى پهناور (مسائل عقليّه) مى ‏باشد، مى‏گويد و (مطلب را) مى ‏فهماند (نه آنكه بر نادانى و شكّ بيفزايد) و خاموشى مى‏ گزيند كه (از لغزش گفتار و فتواى بنا حقّ) سالم ماند (نه آنكه خاموشى او از روى نادانى باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشى را در آنچه مقتضى است بكار آرد، پس بيهوده سخن نگويد و بى‏ جهت خاموش ننشيند) (7) كردار خود را براى خدا (از شرك و رئاء و خود نمائى) پاك گردانيده و حقّ تعالى هم او را براى خود اختيار كرده (انواع فيوضات و كمالات را باو عطاء فرموده) پس (با اين صفات) او از جمله كانهاى دين و اوتاد زمين او است (كه ديگران از كان وجود او جواهر نفيسه علم و حكمت اخذ مى‏نمايند، و انتظام امر دين و آسايش اهل زمين به بركت وجود او باقى و برقرار است) (8) عدالت (راستى و درستى) را ملازم خود قرار داده (و از آن دورى ننموده و هيچ گاه در هيچ امر راه افراط يعنى بی احترامی از حدّ و راه تفريط يعنى تقصير و تأخير در حقّ را پيش نگرفته) پس اوّل مرحله عدالت او آنست كه هوا و خواهش نفس را از خود دور كرده (زيرا مرد خدا براى تكميل قوّه عمليّه بايد از خواهشهاى نفس پيروى ننموده از حدود خدا بيرون نرود) حقّ را بيان ميكند (مردم را بكار نيكو امر نموده و از كار بد باز مى‏دارد) و خود بر طبق آن رفتار مى‏نمايد (زيرا كسيكه رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثيرى ندارد و مورد توبيخ و سرزنش خداوند متعال مى ‏باشد، چنانكه در قرآن كريم س 61 ى 2 فرموده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ى 3 كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ يعنى اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد چرا مى‏گوئيد چيزى را كه بجا نمى‏آوريد، بزرگترين غضب و دشمنى نزد خدا «يعنى دورى از رحمت او» آنست كه بگوئيد چيزى را كه طبق آن رفتار نكنيد) نهايت‏

ص214

هيچ خير و نيكوئى را ترك نكرده مگر آنكه آهنگ آن نموده و گمان هيچ خوبى را رها ننموده مگر آنكه آنرا قصد كرده (سعى و كوشش او آنست كه در همه راههاى خير و نيكوئى قدم نهد تا منتهى درجه رستگارى را بدست آرد هر چند بـ*ـو*سيله گمان باشد) (9) و عنان خود را بكتاب (قرآن كريم) سپرده، پس كتاب خدا جلودار و پيشواى او است، فرود مى‏آيد هر جا كه بار قرآن فرود آمده و جا مى‏گيرد هر جا كه جايگاه آنست (در مسافرت بسوى خدا از قرآن مفارقت و جدائى ننموده و دستور و احكامش را همه جا پيروى كرده است).

ص215

قسمت دوم خطبه (10) و بنده ديگرى (را كه خداوند دشمن دارد كسى است كه) خود را عالم و دانشمند ناميده در صورتى كه نادان است، پس از نادانان نادانيها و از گمراهان گمراهيها فرا گرفته (در گفتار و كردارش از آنها پيروى نموده) و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده (آنها را به گفتار و كردار نادرست خود فريب مى‏دهد تا مجذوب او گردند، چنانكه صيّاد صيد را فريب مى‏دهد تا در دام افتد) (11) كتاب (قرآن كريم) را بر انديشه‏هاى خود حمل نموده (تفسير كرده) و (كسيكه قرآن را به رأى خود تفسير نمايد) حقّ را طبق خواهشهاى خويش قرار داده، مردم را از خطرهاى بزرگ ايمن مى‏گرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان مى‏نمايد (و به رياء و خود نمائى) مى‏گويد از شبهات (هر حكمى كه مشكوك و مشتبه است) خوددارى مي كنم و حال آنكه در آنها افتاده است (حكم ميكند و چون به احكام شرع و موارد آن نادان است هر حكم مشتبه در نظر او درست مى‏آيد) و مى‏گويد از بدعتها (احكام بر خلاف‏ ص216 قوانين شرع) كناره مى ‏گيرم و حال آنكه در ميان آنها خوابيده است (هر حكم كه ميكند بدعت است) (12) پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حيوان است، باب هدايت و راه راست را نمى‏شناسد تا (در آن قدم نهاده) پيروى نمايد و باب كورى و گمراهى را نشناخته تا از آن دورى گزيند، پس او مرده‏اى است در ميان زنده‏ ها (زيرا مقصود از حيات، بدست آوردن فضايلى است كه موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بى بهره است به مرده ماند، بلكه در حقيقت مرده او است)


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
(13) پس (از آنكه راه حقّ و باطل را دانستيد و اشخاصى را كه خداوند دوست يا دشمن مى‏دارد شناختيد) كجا مى‏رويد (و در كدام راه سير مى ‏كنيد كه سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدايت و رستگارى) بر مى‏گردانند (يا در چه وقت و از كجا شما را از راه راست منصرف نمايند) و حال آنكه پرچمها (ى حقّ) بر پا است و نشانه‏ها (ى راستى) آشكار و هويدا و منار (هدايت و رستگارى) نصب شده است، (14) پس كجا شما را حيران و سرگردان كرده‏اند بلكه چگونه حيران و سرگردان هستيد (كه صراط مستقيم و راه راست را نمى ‏بينيد) و حال آنكه عترت پيغمبر شما (ائمّه اطهار) در ميان شما است و آنها پيشوايانى هستند كه (مردم را) براه حقّ مى‏كشند (چنانكه شخص مهار شتر را بدست گرفته براه مى ‏برد) و نشانه‏ هاى دين و زبانهاى راستگو مى‏ باشند (گفتارشان راست و درست است كه احتمال خلاف در آن داده نمى‏شود و آنچه به پيغمبر اكرم وحى شده براى مردم ترجمه و تفسير نموده آنان را بحقائق آشنا مى ‏نمايند) پس آنها را به نيكوترين منزلهاى قرآن فرود آوريد (محبّت و دوستى آنان را در دلهاى خود جاى دهيد، زيرا دل در ميان منزلهاى قرآن «كه عبارت است از منزل در مقام تصوّر و منزل در زبان بـ*ـو*سيله خواندن و منزل در كتب» بهترين منزل است) و (چون ايشان سرچشمه علوم و معارف هستند) بسوى آنان بشتابيد (و از علم و دانششان بهره مند گرديد) مانند ورود و شتاب شترهاى بسيار تشنه (بر سر آب). (15) مردم اين روايت را از خاتم النّبيّين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرا گيريد (در مدح و بزرگوارى عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنكه از ما مى ‏ميرد و حال آنكه نمرده (بعد از مرگ «كه براى همه خلائق حتّى براى پيغمبر و عترت او حتمى است» با بدن مثالى، بلكه با بدن اصلى هم در اين عالم زنده‏اند و مانند زمان حيات مى‏ بيند و مى‏ شنود و سخن مى ‏گويد) و (بر طبق عقيده نادرست نادانان) پوسيده شده است آنكه از ما پوسيده ميشود و حال آنكه پوسيده نشده (بدنش باقى‏

ص217

و برقرار است. شرّاح در توجيه و تأويل اين حديث شريف «إنَّه يموت من مّات منّا و ليس بميّت، وَّ يبلى من بلى منّا و ليس ببال» كه حضرت از پيغمبر اكرم نقل فرموده و از جمله احاديث مشكله متشابه است بر حسب مذاق و سليقه علمى خود هر يك سخنى گفته و بر آن أدلّه‏اى اقامه نموده‏اند، ليكن جامع‏تر و درستترين سخنان را كه روى دو پايه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بيان كرديم و پس از مراجعه بكتب علميّه و مطالعه در اقوال علماى اعلام و جمع بين اخبار مختلفه ظاهر و هويدا مى‏گردد، بنا بر اين سزاوار نيست كسى از روى بى دانشى آنچه كه گفته شد انكار نمايد، و در اين باب حضرت فرموده:) (16) پس نگوييد (در باره عترت پيغمبر اكرم) آنچه را كه نمى‏شناسيد (بآن دانا نيستيد) زيرا بيشتر حقّ در آن است كه شما انكار مى ‏نماييد، و (هنگامي كه عذاب الهىّ بشما رسيد) معذور داريد كسيرا كه شما را بر او حجّت و دليلى نيست، و او منم (پس عذرى نداريد و در آن موقع نمى‏توانيد بگوئيد پروردگارا، آيا ما را بآنچه كه ندانسته و نفهميده‏ ايم مؤاخذه و بازخواست مى‏نمايى، زيرا من آنچه كه براى رستگارى شما بكار آيد بيان نموده در ارشاد و راهنمائى كوتاهى نكردم، ليكن شما از سخنانم پيروى ننموديد) (17) آيا در ميان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن كريم) رفتار نكردم (قرآن را بشما نياموختم) و آيا در ميان شما بار گرانبهاى كوچك (عترت پيغمبر اكرم حسن و حسين) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما باشند و اينكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست كه قرآن سند رسالت و ولايت و آسايش دين و شريعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولايت و دين و ايمان ثابت نشده بود، و ديگر آنكه از حديث شريف نبوى «كه بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حديث بنا بر آنچه ابو سعيد خدرىّ روايت كرده اين است: قال النّبىّ «صلّى اللّه عليه و آله» إنّى تارك فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الأخر: كتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى لن يّفترقا حتّى يردا علىّ الحوض يعنى پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما مى‏ گذارم كه يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خدا كه آن ريسمانى است از آسمان بزمين كشيده شده يعنى از جانب خدا بخلق نازل گرديده و ديگرى عترت و اهل بيت من است و اين دو از هم جدا نمى ‏شوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخيز وارد گردند يعنى هميشه باقى و برقرار خواهند بود)

ص218

و پرچم و نشانه ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نگرديد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافيت را بشما پوشانيدم (راه رها گرديدن از ظلم و ستمگرى را بشما ياد دادم) و با گفتار و كردار خويش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانيدم (نشان دادم) و اخلاق پسنديده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شايسته آشناتان نمودم) (18) پس رأى و تدبير (نادرست خود) را در چيزيكه كنه آنرا ديده بينش در نمى ‏يابد و فكر و انديشه بآن راه ندارد بكار نبريد (در اين باب از پيش خود سخنى نگوييد، زيرا دانستن آن براى هيچكس ممكن نيست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى اين مقام معيّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پيروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پيش خود سخن گفتن و مراجعه بغير ايشان موجب گمراهى و بد بختى است). قسمتى سوم از اين خطبه (خبر مى ‏دهد تسلّط بنى اميّه را بر مردم و انقراض دولت ايشان را بزودى): (بنى اميّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خويشتن در آورند و مروان خدا پرست را كشته زنانشان را اسير كرده اموالشان را به غارت برند، و هر كه براى جلوگيرى از ظلم و تعدّى آنها قيام كند مغلوب و كشته ميشود) (19) تا اينكه گمان كننده (دنيا پرست ظاهر بين) گمان ميكند كه دنيا مسخّر بنى اميّه شده (چنانكه شتر بعقال و بند بسته مي شود) و سودش را بآنها مى ‏دهد، و بر آب صاف و

ص219

پاكيزه خود فرودشان مى‏ آورد (خلاصه دنيا مخصوص آنان است و ديگران از آن بى بهره ‏اند) و تازيانه و شمشيرش (قتل و غارت و انواع سختيها بـ*ـو*سيله آنان) از اين امّت برداشته نمى‏شود، (20) و حال آنكه گمان كننده اين امر دروغ پنداشته، بلكه دولت بنى اميّه و بهره بردنشان در زندگانى دنيا مانند آبى است (در دهان) كه اندكى مى‏ چشند، پس (هنوز نياشاميده) تمام آنرا بيرون مى ‏اندازند (بزودى دست ظلم و تعدّى آنها كوتاه ديگران بر ايشان مسلّط شده دولتشان منقرض مى ‏گردد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
در بيان هلاكت مردم



« 219»

(87) (و من خطبة له ( عليه‏ السلام )) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَ رَخَاءٍ وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ وَ فِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ وَ لَا كُلُّ ذِي نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَاءِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُبْهَمَاتِ عَلَى آرَائِهِمْ كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ‏

« 220»

نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ .












ص220

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن مردم را بجهت اختلاف در دين و اعتماد بر آراء و عقائد باطله و پيروى نكردن از پيغمبر و امام سرزنش مى ‏فرمايد): (1) پس از اداى حمد و سپاس خداى تعالى و درود بر خاتم انبياء (بدانيد رسم دنيا بر اين بوده كه) خداوند سبحان گردنكشان روزگار را هرگز نابود ننموده مگر پس از مهلت دادن و خوشگذرانى، و شكستگى استخوان هيچيك از امّتها (ى پيغمبران) را اصلاح نكرده مگر پس از تنگى و رنج (در زندگى، پس شما هم به ستمگرى ستمكاران شكيبا بوده منتظر روزى باشيد كه خدا دست ظلم و تعدّى آنها را كوتاه نمايد) و سختيهايى كه بآن رو آورديد (شما را دريافت) و كارهاى بزرگ و گرفتاريهايى كه از آن پشت گردانيديد (رهائى يافتيد) عبرت است (تا شما را آگاه گرداند كه خداوند هيچ قومى را در سختى نگذارد و عاقبت، ستمكاران را از پاى در آورد و هر مصيبت و بلائى را زوالى است) (2) و (ليكن) هر دلدارى خردمند نيست (تا حقائق را بفهمد) و هر گوش دارى شنوا نيست (تا حقّ را بشنود) و هر چشمدارى بينا نيست (تا از ديدن پيشآمدهاى روزگار عبرت گيرد، و معلوم است براى درك حقائق دلهاى هشيار و گوشهاى شنوا و چشم هاى بينا لازم است، نه اين دلها و گوشها و چشمها كه حيوانات هم آنرا دارند) (3) پس شگفتا و چگونه به شگفت نيايم از خطاء و اشتباه كارى اين فرقه‏ هاى گوناگون كه دليلهاى ايشان در دينشان با يكديگر اختلاف دارد (و در هر امرى اعتماد بر دليلهاى خود دارند و) از سنّت پيغمبرى پيروى نكرده به كردار وصيّى اقتداء نمى ‏نمايند (اگر پيروى مى‏ كردند اختلاف در دينشان نبوده از عذاب الهىّ مى‏ رهيدند) و ايمان بغيب (خدا و روز رستخيز) نمى‏ آورند و از زشتى (حرام و شبهه) خوددارى نمى‏نمايند (پس اگر بنا ديده گرويده و از زشتى خوددارى مى ‏كردند به دليلهاى نادرست خود كه موجب اختلاف در دينشان شد اعتماد نداشتند) (4) در شبهات (آنچه بر ايشان مشتبه است، طبق رأى نادرست خود) رفتار نموده از خواهش هاى نفس پيروى مي كنند، معروف و پسنديده نزد ايشان چيزى است كه خودشان نيكو شناخته‏ اند و منكر و ناشايسته پيش آنها چيزيست كه خودشان بد دانسته ‏اند، (5) در مشكلات پناهگاهشان خودشان هستند (در حلّ احكام مشكله‏

ص221

بخود مراجعه نموده و بنظر خويشتن رفتار مى ‏نمايند اگر چه مخالف گفته خدا و رسول باشد) و در امور پوشيده (معارف الهيّه) اعتمادشان بر رأي هاى (نادرست) خودشان است (اگر چه بر خلاف عقل و دين باشد) گويا هر مردى از ايشان (در امر دين) در آنچه مى ‏بيند (حكم هر مسئله كه بيان مي كند) پيشواى خود است كه بندهاى استوار و دلائل محكمه از خويش گرفته است (و بآنها استدلال مى‏ نمايد و اعتقادش اينست كه هر حكمى كه به رأى نادرست خود اجتهاد كرده مانند حكم الهى است).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
مردم پيش از بعثت



« 221»

(88) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام ) أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمٍ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيدٍ وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَهُمُ‏

« 222»

الرَّسُولُ شَيْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا الْيَوْمَ مُسْمِعُكُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِهِمْ بِالْأَمْسِ وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذَلِكَ الْأَوَانِ إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هَذَا الزَّمَانِ وَ وَ اللَّهِ مَا بَصُرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ وَ لَا أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ .










ص222

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن از بعثت پيغمبر اكرم و زمان جاهليّت بحث و بآن مردم را موعظه فرموده) :(1) خداوند متعال پيغمبر اكرم را به رسالت مبعوث گردانيد در زماني كه هيچيك از انبياء باقى نمانده، و به خواب رفتن فرق مختلفه مردم در تاريكى نادانى و گمراهى طولانى گشته بود (زيرا از زمان آدم تا بعثت حضرت عيسى از جانب حقّ تعالى پيغمبران براى هدايت خلق پى در پى انگيخته مى‏ شدند، و از زمان حضرت عيسى تا بعثت حضرت مصطفى كه پانصد سال طول كشيد پيغمبرى مبعوث نشد) و فتنه ‏ها در سر تا سر دنيا بر پا گرديده كارها در هم و بر هم گشته آتش جنگها افروخته و نور و روشنائى دنيا پنهان شده (زيرا پيغمبرى نبود كه مردم علوم و معارف الهىّ را كه چراغ و روشنائى هدايت و رستگارى است از او اخذ نمايند، و) نادرستي هاى آن آشكار گرديده، (2) برگش زرد گشته، و (مردم) از ثمره آن بهره و سودى نمى‏ برند و آبش فرو رفته و خشك شده (درخت علم و هدايت را خزان گرفته مردم در راه سعادت و رستگارى قدم نمى‏گذاشتند و خير و نيكوئى باقى نمانده بود) نشانه‏هاى هدايت و رستگارى محو و نابود و پرچم هاى هلاكت و بدبختى آشكار شده‏ ص223 (راهنمايان راه حقّ و درستى از ميان رفته و پيشروان راه ضلالت و گمراهى بر سر كار بودند) (3) پس دنيا با منظره بدى به اهلش نگريسته و به خواهان خود رو ترش كرده بود (كه بهر گونه سختى مبتلى و آنى آسايش نداشتند) ثمره ‏اش فساد و تباهكارى و طعامش گوشت مردار بود (زندگى اهل آن زمان پر از فساد و خوراك بيشتر عربها از بسيارى پريشانى گوشت مردار بود، يا آنكه از راه غارتگرى و دزدى از مال يكديگر اعاشه مى ‏كردند كه كم از گوشت مردار نبود) شعارش خوف و ترس و رويّه‏اش شمشير بود (اهل آن زمان همواره مضطرب و نگران و بزد و خورد و كشتن يكديگر مشغول بودند، خلاصه فتنه و فساد و نادانى و گمراهى و بيچارگى سر تا سر دنيا را فرا گرفته بود كه حقّ تعالى رسول اكرم را مبعوث گردانيد تا آنها را براه راست راهنمائى فرموده سعادت و آسايش دنيا و آخرتشان را برقرار نمود) (4) پس عبرت بگيريد بندگان خدا و بياد بياوريد عقائد نادرست و كارهاى زشت پدران و برادران خود را كه (اكنون) در گرو و گرفتار آنها هستند و بآنها (روز رستخيز) بازخواست ميشوند (و براى رهائى از آن چاره‏اى ندارند) (5) و بجان خودم سوگند از زمان شما تا ايشان روزگار درازى طىّ نشده و ميان شما و ايشان سالها و قرنها نگذشته و شما امروز از روزى كه در اصلاب آنها بوديد دور نيستيد (زمان شما بآنان نزديك است، پس سبب فراموشى و ياد نكردن روزگارشان با اينكه اندك زمانى است از دنيا رفته و از شما دور گشته ‏اند چيست) (6) بخدا سوگند رسول اكرم چيزى را به گذشتگان شما نشنوانيد مگر آنكه من امروز بشما گوشزد مى ‏نمايم (پس براى مخالفت كردن و نافرمانى خدا و رسول نمى ‏توانيد بگوئيد: كسى نبود ما را تبليغ نمايد) و گوشهاى شما امروز از گوشهاى آنها در ديروز پست‏تر نيست (پس نمى ‏توانيد عذر بياوريد كه پيشينيان از ما شنواتر بودند سخنان پيغمبر را شنيدند و ما سخنان تو را نمى‏شنويم) و در آن زمان ديده‏ هاى آنان بينا نگشته و دلهايى بآنها داده نشده مگر آنكه در اين زمان مانند آن ديده‏ها و دلها بشما هم داده‏اند (پس نمى‏ توانيد بگوئيد: ما كور بوده و تو را نديديم آن طور كه آنها بينا بوده پيغمبر را مى ‏ديدند و يا آنكه دلمان هشيار نبوده تا سخنان تو را بفهميم بطوريكه آنها دل داشته سخنان او را مى ‏فهميدند) (7) و سوگند بخدا شما بعد از ايشان بچيزى بينا و دانا نشديد كه آنها ندانسته باشند و بچيزى برگزيده نگشتيد كه آنها از آن محروم و بى بهره مانده باشند (بلكه بآنان آموختند آنچه شما آموختيد و عطاء نمودند چيزى را كه بشما عطاء كردند، پس شما كه بر آنها امتيازى نداريد جهت اينكه از خدا و رسول و امام زمان پيروى‏

ص224

نمى ‏كنيد چيست) و (بر اثر اين پيروى نكردن) بليّه‏اى (فتنه و فساد معاويه و بنى اميّه) بشما وارد گشته كه (آن بليّه مانند شتر سر كشى است كه) مهارش در جولان و تنگ آن سست است (و كسي كه بر چنين شترى سوار گردد بخطر نزديك است) پس آنچه (ثروت و بزرگى) كه گناهكاران در آن، روز كرده زندگى مى‏نمايند شما را نفريبد (كه تصوّر كنيد هميشه باقى است) زيرا آن مانند سايه ‏اى است گسترده تا زمان معيّن (كه هميشه باقى نخواهد ماند و بزودى نابود مي شود).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا