خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
(34) و رغبتهاى ايشان به پروردگارشان كم نگشته تا از اميدوارى باو چشم بپوشند (و بديگرى دل بندند) و طول مناجات و راز و نياز (با خداى تعالى) اطراف زبانشان را خشك نكرده، و كارهايى آنان را مشغول ننموده تا آوازه اى پنهانى و راز و نيازى كه با حقّ دارند منقطع شود، و در جاهايى كه براى طاعت و بندگى ايستاده اند دوشهايشان از يكديگر سوا نمى ‏شود ص256 (همه با هم دوش به دوش در صفّهاى عبادت بپرستش خداوند مشغول و از جاى خويش منحرف نشوند) و (از رنج در عبادات و بسيارى بندگى) راحتى و آسايش نطلبيده اند تا گردن از زير بار امر و فرمان حقّ تعالى تهى كرده تقصير نمايند (زيرا رنج و راحتى از لوازم مزاج حيوانى است و فرشتگان از اين اوصاف منزّه هستند) و بر تصميم و كوشش ايشان (در عبادات) نفهمى و فراموشى غلبه پيدا نمى ‏كند، و میل ها و خواهش ها به تيرهاى خدعه و فريب همّت و كوشش آنان را (در طاعات) از بين نمى‏ برد (زيرا فرشتگان داراى قوّه شهويّه نيستند تا فريب خورده از عبادت دست بردارند) (35) داراى عرش (خداوند سبحان) را براى روز حاجت و نيازمندى ذخيره قرار داده‏اند، و رغبت و ميل ايشان بسوى او است حتّى زمانيكه خلايق از او دست برداشته به مخلوقات متوجّه گردند، بپايان منتهى درجه عبادت و بندگى او نمى‏رسند (زيرا مراتب و درجات معرفت و شناسايى خداوند متعال غير متناهى است، پس هر مرتبه ‏اى تحصيل نموده بر طبق آن او را عبادت نمايند مرتبه بالاترى دارد، و وصول بمنتهى درجه عبادت او براى هيچكس ممكن نيست) و شوق و دوست داشتن اشتغال ايشان بطاعت و بندگى او بر اثر علاقه‏اى است كه در دلهاى آنان است و موادّ آن عبارت است از اميدوارى به رحمت و ترس از عذاب او كه هيچ گاه از آنها جدا نمى‏ شود (هميشه داراى خوف و رجاء بوده از عبادت آنى منفكّ و جدا نمى‏ گردند) و آنچه سبب خوف و ترس از عذاب است از نظر ايشان محو نگشته تا از خدمت و كوشش خود دست برداشته سستى و تنبلى نشان دهند، (36) و طمعها (ى دنيوىّ) آنان را اسير و گرفتار نكرده تا بسيارى سعى و كوشش (دنيا) را بر جدّ و جهد (


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
پس از كشته شدن عثمان



« 271»

(91) (و من كلام له ( عليه‏ السلام )) (لما أريد على البيعة بعد قتل عثمان) دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً .

«273»










ص271

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگام بيعت كردن مردم با آن بزرگوار (روز جمعه بيست و پنجم ذى الحجّة سال سى و پنج از هجرت) پس از كشته شدن عثمان: (1) دست از من برداشته ديگرى را بطلبيد (و او را امير و خليفه گردانيد، چون بعد از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خلفايى كه بنا حقّ روى كار آمدند سنّت و سيره او را تغيير داده بيت المال را از روى عدل و درستى ميان رعيّت قسمت نكردند، بلكه به دلخواه هر كارى خواستند انجام و عرب را بر عجم و قوىّ را بر ضعيف ترجيح دادند، و عثمان اقارب و خويشاوندش را از بنى اميّه بر سائر مردم برترى داد و سالهاى دراز بهمين منوال رفتار شد، و مردم سنّت و سيره رسول اكرم را از ياد بردند، اكنون كه آمده بودند با امام عليه السّلام بيعت نمايند منظورشان آن بود كه آن حضرت هم به رويّه سه خليفه پيش از خود رفتار كند، پس آن بزرگوار براى اتمام حجّت و اينكه بدانند او بر خلاف سنّت‏

ص272

و سيره پيغمبر اكرم كارى انجام ندهد و آنها نقض بيعت خواهند نمود، اين سخنان را فرمود، بنا بر اين درست نيست كه گفته شود: اگر آن حضرت از جانب رسول خدا بخلافت نصب گرديد و در حقيقت امامت و امارت از آن او و قيام بآن برايش واجب بود، چگونه استعفاء مى ‏نمود. چون امام عليه السّلام مى ‏دانست كه بالأخره ايشان دست از عهد و پيمان برداشته و با او همراه نخواهند بود، از اينرو مى ‏فرمايد:) ما بكارى اقدام مى‏ نماييم كه آنرا روها و رنگهاى گوناگون است (به مشكلاتى بر خواهيم خورد «از قبيل جنگ با ناكثين يعنى طلحه و زبير و سائر اصحاب جمل كه پيمان خود را شكستند، و با قاسطين يعنى معاويه و لشگر شام كه به آن حضرت ياغى شدند، و با مارقين يعنى خوارج نهروان كه كافر شدند» بطورى) كه دلها بر آن استوار نيست (مردم در اين پيش آمدها شكيبائى ندارند) و عقلها زير بار آن نخواهند رفت (بلكه انكار خواهند نمود) (2) آفاق را ابر سياه (ظلم و ستم و بدعت) فرو گرفته (خورشيد حقّ و حقيقت زير آن پنهان گشته) و راه روشن (حقيقت احكام اسلام) تغيير يافته، (3) و بدانيد اگر من دعوت (بيعت) شما را بپذيرم طبق آنچه خود مى‏دانم رفتار خواهم نمود (شما را بر مركب حقّ سوار نموده در راه راست سوق مى‏ دهم و بر خلاف رضاء و خوشنودى خدا و رسول سخنى نگفته قدمى بر نمى ‏دارم) و (اگر خلافت را قبول كرده سوار بر كار شوم) به سخن گوينده (اى كه گفتارش بر وفق خواهش نفسانىّ و بر خلاف شرع بوده) و به سرزنش توبيخ كننده (اى كه مرا ملامت كند كه چرا به رويّه خلفاى پيش رفتار نمى‏كنم) گوش نمى ‏دهم، (4) و اگر مرارها كنيد (و بخلافت نگماريد) مانند يكى (از افراد) شما هستم و شايد به سخنان شما (در باب رفتار نارواى خليفه نا حقّ) بيشتر گوش دهم (و از حقوقتان دفاع نمايم) و فرمان كسيرا كه شما او را بر كار خويش والى و زمامدار قرار مى ‏دهيد (اگر دستورش مطابق دستور اسلام باشد) بهتر انجام دهم (بنا بر اين) (5) و زير و مشاور بودن من براى شما بهتر است از اينكه امير و زمامدار باشم (خلاصه حضرت اتمام حجّت مى‏فرمايد كه بعد از بيعت كردن ايشان اگر بر خلاف خواهش هاى آنان رفتار نمود ايراد نكنند كه ما نمى ‏دانستيم چنين رفتار مى ‏نمايى و گر نه با تو بيعت نمى ‏نموديم).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
خبر از فتنه



(92) و من خطبة له ( عليه ‏السلام ) أَمَّا بَعْدَ أَيُّهَا النَّاسُ فَأَنَا فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْئُولِينَ وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ كَانَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلَاءِ عَلَيْكُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِيَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْكُمْ إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ

« 274»

بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خُصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سَوْءٍ بَعْدِي كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا كَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لَأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِيهِ .

« 278»








ص275 از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه پس از خاتمه جنگ نهروان فرموده و از خطبه ‏هاى مشهوره آن بزرگوار مى ‏باشد كه در آن فضائل و مناقب خود را شرح داده و براى جهّال و غافلين مقام و منزلت خويش را بيان كرده تا بدستور او رفتار نموده امر و فرمانش را پيروى نمايند، و بعد از آن از فتنه و فساد بنى اميّه و سختي هايى كه در زمان سلطنت و پادشاهى هر يك از آنها بمردم وارد شده و انقراض دولت آنان خبر داده): (1) پس از حمد و ثناى الهىّ و درود بر پيغمبر اكرم، اى مردم من چشم فتنه و فساد را كور كردم (با طلحه و زبير و پيروانشان در جنگ جمل و با معاويه و لشگرش در جنگ صفّين و با خوارج در نهروان جنگيده نگذاشتم فسادشان عالم گير گردد) و غير از من كسى بر (دفع) آن فتنه و فساد جرأت نداشت، پس از آنكه تاريكى آن موج زده و سختى آن رو به افزونى نهاده بود (همه جا را فتنه فرا گرفته هيچكس نمى ‏دانست چه بايد كرد، زيرا اهل اسلام حكم جنگيدن با اهل قبله را از آن پيش ندانسته جرأت بر آن نداشتند، چنانكه ابن عمر و سعد ابن مالك و ابو موسى و مانند ايشان از آن حضرت كناره كرده گفتند: از اين فتنه‏ اى كه در ميان مسلمانان واقع شده اجتناب و دورى سزاوار است) پس (چون بهمه چيز دانا هستم احكام و مسائل دين خود را) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، و (بحكم عقل و نقل جرأت نيست كسي را جز علىّ ابن ابى طالب و ائمّه طاهرين عليهم السّلام كه در بالاى منبر بگويد: فاسألوني قبل أن تفقدونى يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد. زيرا پرسشها بيشمار و گوناگون است، بعضى راجع بمعقول و برخى مربوط بمنقول و دسته‏اى در باب عالم شهود و پاره‏اى در باره عالم غيب و همچنين راجع به گذشته و يا آينده و يا زمان حال باشد، و ممكن نيست كسى بتواند اين پرسشها را پاسخ گويد مگر كسي كه از جانب خداوند تأييد شده و از منبع علم و حكمت و سرچشمه كمال و معرفت، علوم اوّلين و آخرين را آموخته باشد) (2) سوگند بآن كسيكه جان من بدست قدرت او است از اين زمان تا قيامت چيزى (خبرى) را از من سؤال نمى‏ كنيد و از گروهى كه صد كس (كمتر يا بيشتر) را هدايت نمايند و صد كس را گمراه سازند (مردمى كه زمامدار شوند و سبب رستگارى يا گمراهى گردند) پرسش نمى‏ نمائيد مگر آنكه بشما خبر

ص276

مى ‏دهم (پيش گوئى ميكنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان كه شتران را بهر كجا بخواهند مى ‏كشانند) و از جاى فرود آمدن و بار گيرى (محلّ اجتماع) ايشان و از كسيكه از آنان كشته ميشود و آنكه از آنها مى‏ ميرد، (3) و اگر مرا نيابيد (ميان شما نباشم) و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما فرود آيد بسيارى از سؤال كنندگان (بسبب حيرانى بسيار) سر در پيش خواهند افكند (و خاموش بوده راه نجات از آن پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار را نمى‏ يابند) و بسيارى از پاسخ دهندگان (بسبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناك (و عاجز) باشند، و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد، و (بسبب گرفتارى و بيچارگى) دنيا بر شما تنگ شود كه روزهاى بلاء (مدّت سختى) را دراز شماريد (هر ساعتى را روزى يا بيشتر پنداريد) تا اينكه خداوند نيكوكاران از شما را فتح و فيروزى دهد، (4) هرگاه فتنه‏ ها (بمردم) رو آورد (باطل بحقّ و فساد و بصلاح) اشتباه مي شود، و زمانيكه از بين برود (و فتنه جويان مضمحلّ و نابود شوند، مردم را بباطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه بحقّ و صلاح پى برده بجهل و نادانى خود اعتراف نمايند، زيرا) چون فتنه ‏ها رو آورد (نادرستي هاى آنها) معلوم نيست، و چون پشت گرداند (از بين برود) شناخته شود (مادامى كه فتنه و فساد بر پا است حقّ ناپيدا است و چون آتش آن فرو نشيند حقّ آشكار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى‏زند، به شهرى مى‏رسد و از شهرى مى‏ گذرد (فتنه جويان همه جا مشغول فساد و تباهكارى مى ‏باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر ديگرى را مى‏ سوزانند). (5) آگاه باشيد ترسناكترين (بزرگترين و سختترين) فتنه ‏ها بر شما بنظر من فتنه بنى اميّه است (حرمت رسول خدا را هتك كرده سبطين آن بزرگوار امام حسن و امام حسين «عليهما السّلام» را بقتل رسانده خانه خدا را خراب نموده هشتاد سال بر روى منابر اسلام نسبت به امير المؤمنين جسارت نمودند و مردم را به دورى جستن از آن حضرت وادار كرده هر كس زير بار اين كار زشت نرفته او را كشته يا از شهرها بيرون كرده خانه ‏اش را خراب و ويران مى ‏ساختند و سنّت را بدعت و بدعت را سنّت مى ‏دانستند) پس آن فتنه ‏اى كور و تاريك است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زيانش در دين و دنيا هويدا است)


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص277

حكومت و سلطنت آن همه جا را فرا گيرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر كسي كه در آن فتنه بينا باشد (با كارهاى زشت بنى اميّه مخالفت نمايد) بلاء و سختى باو رو آورد، و كسيكه نابينا باشد (به كارهاى زشت آنان ايراد نكرده اوامر و نواهى آنها را پيروى كند) بلاء از او دور (در رفاه و آسايش) است، (6) سوگند بخدا بعد از من بنى اميّه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پير لگد انداز بد خو كه (هنگام دوشيدن دوشنده را) به دهانش گاز مى ‏گيرد، و به دستش (بر سر او) كوبيده به پايش لگد زند و از دوشيدن شير جلوگيرى نمايد (خلاصه نيكان را اذيّت و آزار رسانيده مى ‏كشند و از بيت المال مسلمين چيزى بمستحقّين نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلّط دارند تا از شما كسيرا (روى زمين) باقى نگذارند مگر اينكه براى آنان سود داشته يا زيان بايشان وارد نياورد (از آنها پيروى كند يا لا اقلّ بر خلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلّط آنان (بر شما) برقرار است بطوريكه انتقام گرفتن يكى از شما از ايشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى‏باشد (زير دست و مانند بنده زر خريد آنان هستيد كه نمى‏توانيد از حقوق خويش دفاع كنيد) (7) فتنه و فساد ايشان بد منظر و ترسناك و به رويّه مردم زمان جاهليّت (كه بجنگ و خونريزى و غارت و دزدى و بى عفّتى عادت داشتند) بر شما وارد مى ‏گردد، و نيست علامتى از هدايت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى كه (راه حقّ بآن) ديده شود، ما اهل بيت از گنـ*ـاه آن فتنه ‏ها خواهيم رست (از رويّه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانيم (كسيرا آشكار براه حقّ) دعوت نماييم، (8) سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت بـ*ـو*سيله كسيكه (بنى العبّاس) بايشان ذلّت و خوارى مى‏رساند و بجبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى ‏دهد، بجز زخم شمشير چيزى بآنها نبخشد و بجز خوف و ترس چيزى نپوشاند، (9) پس در آن هنگام (كه دولت بنى اميّه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن يك بار مرا

ص278

ببينند هر چند بقدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آنرا خواستارم و بمن نمى‏ دهند (اگر قريش يعنى بنى اميّه بعد از همه سختيها و هرج و مرج در زندگى و ذلّت و بيچارگى كه از بنى العبّاس ديدند آن حضرت را مى‏ يافتند در پاى او افتاده زارى مى‏نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد، و شاهد بر اين گفتار آنست كه تاريخ نويسان نقل كرده ‏اند و مشهور است: مروان ابن محمّد آخرين پادشاه بنى اميّه هنگاميكه در لشگر خراسان عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس را كه پيشواى لشگر بود ديد، گفت: اى كاش بجاى اين جوان علىّ ابن ابى طالب در زير اين بيرق پيشواى لشگر بود).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
  • ص276

    مى ‏دهم (پيش گوئى ميكنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان كه شتران را بهر كجا بخواهند مى ‏كشانند) و از جاى فرود آمدن و بار گيرى (محلّ اجتماع) ايشان و از كسيكه از آنان كشته ميشود و آنكه از آنها مى‏ ميرد، (3) و اگر مرا نيابيد (ميان شما نباشم) و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما فرود آيد بسيارى از سؤال كنندگان (بسبب حيرانى بسيار) سر در پيش خواهند افكند (و خاموش بوده راه نجات از آن پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار را نمى‏ يابند) و بسيارى از پاسخ دهندگان (بسبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناك (و عاجز) باشند، و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد، و (بسبب گرفتارى و بيچارگى) دنيا بر شما تنگ شود كه روزهاى بلاء (مدّت سختى) را دراز شماريد (هر ساعتى را روزى يا بيشتر پنداريد) تا اينكه خداوند نيكوكاران از شما را فتح و فيروزى دهد، (4) هرگاه فتنه‏ ها (بمردم) رو آورد (باطل بحقّ و فساد و بصلاح) اشتباه مي شود، و زمانيكه از بين برود (و فتنه جويان مضمحلّ و نابود شوند، مردم را بباطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه بحقّ و صلاح پى برده بجهل و نادانى خود اعتراف نمايند، زيرا) چون فتنه ‏ها رو آورد (نادرستي هاى آنها) معلوم نيست، و چون پشت گرداند (از بين برود) شناخته شود (مادامى كه فتنه و فساد بر پا است حقّ ناپيدا است و چون آتش آن فرو نشيند حقّ آشكار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى‏زند، به شهرى مى‏رسد و از شهرى مى‏ گذرد (فتنه جويان همه جا مشغول فساد و تباهكارى مى ‏باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر ديگرى را مى‏ سوزانند). (5) آگاه باشيد ترسناكترين (بزرگترين و سختترين) فتنه ‏ها بر شما بنظر من فتنه بنى اميّه است (حرمت رسول خدا را هتك كرده سبطين آن بزرگوار امام حسن و امام حسين «عليهما السّلام» را بقتل رسانده خانه خدا را خراب نموده هشتاد سال بر روى منابر اسلام نسبت به امير المؤمنين جسارت نمودند و مردم را به دورى جستن از آن حضرت وادار كرده هر كس زير بار اين كار زشت نرفته او را كشته يا از شهرها بيرون كرده خانه ‏اش را خراب و ويران مى ‏ساختند و سنّت را بدعت و بدعت را سنّت مى ‏دانستند) پس آن فتنه ‏اى كور و تاريك است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زيانش در دين و دنيا هويدا است)

    ص277

    حكومت و سلطنت آن همه جا را فرا گيرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر كسي كه در آن فتنه بينا باشد (با كارهاى زشت بنى اميّه مخالفت نمايد) بلاء و سختى باو رو آورد، و كسيكه نابينا باشد (به كارهاى زشت آنان ايراد نكرده اوامر و نواهى آنها را پيروى كند) بلاء از او دور (در رفاه و آسايش) است، (6) سوگند بخدا بعد از من بنى اميّه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پير لگد انداز بد خو كه (هنگام دوشيدن دوشنده را) به دهانش گاز مى ‏گيرد، و به دستش (بر سر او) كوبيده به پايش لگد زند و از دوشيدن شير جلوگيرى نمايد (خلاصه نيكان را اذيّت و آزار رسانيده مى ‏كشند و از بيت المال مسلمين چيزى بمستحقّين نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلّط دارند تا از شما كسيرا (روى زمين) باقى نگذارند مگر اينكه براى آنان سود داشته يا زيان بايشان وارد نياورد (از آنها پيروى كند يا لا اقلّ بر خلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلّط آنان (بر شما) برقرار است بطوريكه انتقام گرفتن يكى از شما از ايشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى‏باشد (زير دست و مانند بنده زر خريد آنان هستيد كه نمى‏توانيد از حقوق خويش دفاع كنيد) (7) فتنه و فساد ايشان بد منظر و ترسناك و به رويّه مردم زمان جاهليّت (كه بجنگ و خونريزى و غارت و دزدى و بى عفّتى عادت داشتند) بر شما وارد مى ‏گردد، و نيست علامتى از هدايت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى كه (راه حقّ بآن) ديده شود، ما اهل بيت از گنـ*ـاه آن فتنه ‏ها خواهيم رست (از رويّه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانيم (كسيرا آشكار براه حقّ) دعوت نماييم، (8) سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت بـ*ـو*سيله كسيكه (بنى العبّاس) بايشان ذلّت و خوارى مى‏رساند و بجبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى ‏دهد، بجز زخم شمشير چيزى بآنها نبخشد و بجز خوف و ترس چيزى نپوشاند، (9) پس در آن هنگام (كه دولت بنى اميّه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن يك بار مرا

    ص278

    ببينند هر چند بقدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آنرا خواستارم و بمن نمى‏ دهند (اگر قريش يعنى بنى اميّه بعد از همه سختيها و هرج و مرج در زندگى و ذلّت و بيچارگى كه از بنى العبّاس ديدند آن حضرت را مى‏ يافتند در پاى او افتاده زارى مى‏نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد، و شاهد بر اين گفتار آنست كه تاريخ نويسان نقل كرده ‏اند و مشهور است: مروان ابن محمّد آخرين پادشاه بنى اميّه هنگاميكه در لشگر خراسان عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس را كه پيشواى لشگر بود ديد، گفت: اى كاش بجاى اين جوان علىّ ابن ابى طالب در زير اين بيرق پيشواى لشگر بود).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
در فضل رسول اكرم
(93) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) فَتَبَارَكَ اللَّهُ الَّذِي لَا يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ الْأَوَّلُ الَّذِي لَا غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِيَ وَ لَا آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ
« 279»
(و منها) (في وصف الأنبياء) فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِي أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ وَ أَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرٍّ تَنَاسَخَتْهُمْ كَرَائِمُ الْأَصْلَابِ إِلَى مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَامِ كُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ سَلَفٌ قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللَّهِ خَلَفٌ حَتَّى أَفْضَتْ كَرَامَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَى مُحَمَّدٍ ((صلى‏الله‏عليه‏وآله)) فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَ أَعَزِّ الْأُرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ وَ انْتَخَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ الْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِي كَرَمٍ لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ وَ ثَمَرَةٌ لَا تُنَالُ فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ كَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ
« 281»
اعْمَلُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ عَلَى أَعْلَامٍ بَيِّنَةٍ فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَبٍ عَلَى مَهَلٍ وَ فَرَاغٍ وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوعَةٌ وَ الْأَعْمَالُ مَقْبُولَةٌ.
« 282»


از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه بعضى از اوصاف خداوند را ياد آورى نموده‏ و انبياء و اولياء را ستوده و در آخر مردم را پند و اندرز داده): (1) برتر از هر چيز خداوندى است كه همّتهاى بلند او را درك نكرده و زيركي هاى هوشمندان باو نمى‏ رسند (بكنه حقيقت ذاتش پى نبرند، زيرا بحدّى محدود نيست كه بتوان او را درك نمود) (2) اوّلى است كه پايانى براى او نيست تا به نهايت رسد (مبدا اشياء است، نه اوّلى كه او را آخر باشد) و نه آخرى است او را كه تمام شود (مرجع اشياء است، نه آخرى كه او را اوّلى باشد، زيرا اوّل و آخر بودن و غايت و نهايت از لوازم جسم است و او سبحانه از آن مبرّى است).
ص280
قسمتى از اين خطبه در باره پيغمبران (و پيغمبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السّلام) است: (3) خداوند پيغمبران را در برترين امانتگاه (صلب پدران) امانت نهاد، و در بهترين جايگاه (رحم مادران) قرار داد، و آنان را از صلب هاى نيكو به رحمهاى پاك و پاكيزه انتقال داد (پدر و مادر پيغمبران از حضرت آدم عليه السّلام تا خاتم النّبيّين صلّى اللّه عليه و آله خدا پرست بوده بشرك و كفر آلوده نگشته در زنا شوئى بر خلاف شرع و دستور الهىّ رفتار ننمودند) هر گاه يكى از ايشان از دنيا مى‏ رفت ديگرى بعد از او براى نشر دين خدا بجاى او قيام مى‏ نمود (بتبليغ احكام الهىّ مشغول مى ‏گشت) (4) تا اينكه منصب نبوّت و پيغمبرى از جانب خداوند سبحان بحضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله رسيد، پس آن حضرت را از نيكوترين معدنها (صلب هاى پيغمبران پيش) رويانيد، و در عزيزترين اصلها (رحمها) غرس نمود (و آن بزرگوار را) از شجره‏اى (نسل حضرت ابراهيم عليه السّلام) كه پيغمبرانش را از آن آشكار نمود و امين‏ هاى (بر وحى) خود را از آن برگزيد (بوجود آورد) (5) خاندان او بهترين خاندانها و خويشان او بهترين خويشان و شجره او بهترين شجره ‏ها است (آن حضرت از جميع پيغمبران افضل مى‏باشد) كه در حرم روييده و در (بـ*ـو*ستان) مجد و شرافت قدّ كشيده (در مكّه معظّمه بدنيا آمده و تربيت شده) آن شجره را شاخه‏ هاى دراز (ائمّه اثنى عشر) و ميوه ‏اى است كه دست هر كس بآن نرسد، (6) پس آن حضرت پيشواى پرهيزكاران و روشنى ديده بينايان و چراغى است درخشان و ستاره‏اى است كه نور از آن ساطع است و آتش زنه‏اى كه شعله آن برق مى ‏زند، روش او استقامت و طريقه‏ اش هدايت و راهنمائى است، و سخن او جدا كننده (حقّ از باطل) و حكم و فرمانش بعدل و درستكارى است، (7) هنگامى آن بزرگوار به رسالت و پيغمبرى مبعوث شد كه مدّتها بود كسى به رسالت نيامده و مردم در انجام وظيفه از راه حقّ منحرف و امّتهاى پيغمبران پيش در غفلت و نادانى سرگردان بودند (حقّ تعالى آنان را به مبعوث شدن آن حضرت هدايت كرده از ضلالت و گمراهى نجات داد).
ص281
(بندگان خدا) (8) خدا شما را رحمت كند عمل كنيد بر (رويّه) نشانه ‏هاى آشكار (ائمّه دين عليهم السّلام، زيرا آنان نشانه و چراغ هدايت و رستگارى مى‏باشند در تاريكى ضلالت و گمراهى) پس راه (دين) روشن و هويدا است كه (شما را) بدار السّلام (بهشت جاودانى) دعوت ميكند، (9) و شما در سرائى هستيد كه رضاء و خوشنودى حقّ تعالى را (به كردار نيكو) از روى فراغت مى ‏توان بدست آورد (پس تا در اين جهانيد و فرصت داريد بهشت جاويدان را اندوخته نمائيد) و در جائى مى ‏باشيد كه نامه‏ ها (ى اعمال) باز است (هنوز بسته نشده مهر بر آن ننهاده ‏اند) و قلمها (ى نويسندگان كردارتان براى ضبط آنها) در كار و بدنها صحيح و سالم است و زبانها گويا است، و توبه و بازگشت (از كردار زشت) پذيرفته، و كردارها (ى نيك) قبول مي شود (پس وقت را غنيمت شمرده فرصت را از دست نداده تا مى‏ توانيد كارى كنيد كه رضاء و خوشنودى خدا را بدست آوريد، زيرا بعد از بيرون رفتن جان از بدن كارى انجام نمى ‏توان داد كه رضاء و خوشنودى خداوند سبحان بدست آيد، چنانكه در قرآن كريم س (30) ى (57) مى ‏فرمايد: فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ يعنى روز رستخيز عذر خواهى كسانيكه ستم كرده كافر گشتند بدستور الهىّ رفتار ننمودند سودى ندارد، و نه ايشان را راهى هست كه موجب رفع عذاب گردد. زيرا آنجا دار تكليف و انجام وظيفه نيست، بلكه جاى حساب و باز پرسى است).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
وصف پيامبر



(94) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ خَابِطُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زِلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ ((صلى ‏الله‏ عليه ‏وآله)) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ .










ص282

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در وصف پيغمبر اكرم): (1) خداوند متعال حضرت رسول را به پيغمبرى فرستاد هنگامى كه مردم (از راه حقّ) گمراه شده (در كار خويش) سرگردان بودند، و در راه فتنه و فساد از روى خبط و اشتباه قدم مى ‏نهادند، (2) هواها و آرزوها (ى بيجا) ايشان را دستگير كرده، و كبر و نخوت آنان را به اشتباه كارى وا داشته، و جهل و نادانى آنها را سبك سر و نفهم نموده بود در حالتى كه پريشان حال و در كار خويش مضطرب و نگران و مبتلى به نادانى بودند، (3) پس حضرت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله در نصيحت (ايشان) كوشش فرمود، و گذشت در راه راست، و بسوى حكمت و دانش و پند نيكو (آنها را) دعوت نمود (تا از بد بختى رهائى يافته سعادت دنيا و آخرت را بدست آوردند).

وصف خدا و رسول



(95) (و من أخرى) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْ‏ءَ بَعْدَهُ وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَيْ‏ءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْ‏ءَ دُونَهُ

« 283»

و منها) (في ذكر الرسول (صلى ‏الله ‏عليه‏ وآله)) مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِي مَعَادِنِ الْكَرَامَةِ وَ مَمَاهِدِ السَّلَامَةِ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ النَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ كَلَامُهُ بَيَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ

« 284»








ص283

از خطبه ‏هاى ديگر (آن حضرت عليه السّلام) است (در حمد و ثناى الهىّ و وصف حضرت رسول «صلّى اللّه عليه و آله): قسمت أول خطبه (1) سپاس خداوندى را سزا است كه اوّل (و مبدا همه اشياء) است، پس چيزى پيش از او نبوده، و آخر (و مرجع همه مخلوقات) است، پس چيزى بعد از او نمى‏ باشد، (2) و (بسبب آيات و نشانه‏ها) ظاهر و هويداست، پس چيزى آشكارتر از او نيست و (كنه ذات او) مخفى و پنهان است، پس چيزى ناپيداتر از او نيست (و به عبارت ديگر:) ظاهر و توانا است، پس چيزى فوق او نيست (همه اشياء مقهور قدرت و توانائى او هستند) و باطن و دانا بجزئيّات اشياء است، پس چيزى از او (به اشياء) نزديكتر نيست. قسمتى از اين خطبه در وصف رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى ‏باشد: (3) قرار گاه او (مكه معظّمه كه در آنجا به رسالت مبعوث گرديد) بهترين قرارگاه، و جاى نموّ او (مدينه طيّبه كه در آنجا احكام الهىّ را منتشر نمود) شريفترين جا است (و آن بزرگوار) در

ص284

كانهاى كرامت و بزرگوارى (اصلاب شامخه و ارحام مطهّره) و آرامگاههاى سلامت (كه از هر عيب و نقص ظاهرىّ و باطنىّ منزّه و مبرّى بوده روييده شده است) (4) دلهاى نيكوكاران شيفته او گشت، و زمام چشمها (ى خردمندان) بسوى او خيره شد (تا ببينند در ضلالت و گمراهى جهل و نادانى كه سر تا سر جهان را فرا گرفته چه مي كند، ديدند) (5) خداوند بـ*ـو*سيله آن حضرت كينه‏ هاى ديرينه را نابود ساخت (از ميان مردم برداشت) و آتش دشمنيها را خاموش نمود، و ميان برادران ايمانى را (مانند امير المؤمنين و سلمان) الفت و دوستى انداخت، و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب بسبب اسلام و كفر) جدائى افكند، و بواسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلّت و بيچارگى مؤمنين را به عزّت و سرورى و برترى و بزرگى و كفّار را به نكبت و بد بختى مبدّل نمود، (6) سخن او بيان و خاموشيش زبان بود (چون سخنى مى ‏فرمود احكام الهىّ را بيان ميكرد، و چون گفتار و كردارى ديده خاموش مى‏ماند دليل بر صحّت و درستى و مباح بودن آن بود).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
در باب اصحابش



(96) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) وَ لَئِنْ أَمْهَلَ اللَّهُ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِيقِهِ أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا

« 285»

وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ أَيُّهَا الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ تَرِبَتْ أَيْدِيكُمْ يَا أَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي بِكُمْ فِيمَا إِخَالُ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ حَمِيَ‏

« 286»

الضِّرَابُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا وَ إِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيِّي وَ إِنِّي َعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ((صلى ‏الله ‏عليه‏ و آله)) فَمَا أَرَى أَحَداً مِنْكُمْ يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ .










ص286

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در اينكه ستمگر بالأخره كيفر خواهد ديد و خداوند از او بازخواست خواهد نمود سپس لشگر خويش را براى سهل انگارى در جنگيدن با معاويه و لشگر او توبيخ و سرزنش مى ‏فرمايد):

ص287

(1) اگر خداوند ستمگر را مهلت دهد هرگز از مؤاخذه و باز پرسى از او نمى ‏گذرد، و در بين راهش و جاى غمّ و اندوه گلوگير كه نگذارد آب دهان فرو دهد (در سختي هاى دنيوىّ يا موقع سختي هاى مرگ) در كمين گاه است (گويا سر راه بر او گرفته تا در وقت مقتضى او را بكيفر رساند) (2) آگاه باشيد سوگند بآن كسي كه جان من بدست قدرت و توانائى او است اين گروه (لشگر شام) بر شما غلبه خواهند نمود، نه از براى آنكه آنها از شما بحقّ سزاوارترند، بلكه از جهت عجله ايشان است براى بدست آوردن باطل (انجام فرمان) اميرشان (معاويه) و دير جنبيدن شما براى حقّ من (خلاصه سبب غلبه آنان اتّفاق و پيروى از رئيسشان است و شكست شما بر اثر نفاق و اختلاف و نافرمانى از اميرتان مى ‏باشد، پس مدار فتح و فيروزى در جنگ و در هر امرى اتّفاق و اجتماع بر انجام فرمان رئيس و بزرگ قوم است، نه بر درستى و نادرستى عقيده و ايمان كه اگر چنين بود هرگز اهل شرك بر اهل توحيد ظفر نمى ‏يافتند در صورتيكه مى ‏بينيم بسيارى از كفّار و منافقين بر مسلمين و مؤمنين در كارها غلبه و پيشروى دارند) (3) و هر آينه امّتها و رعيّتها (ى هر پادشاه و اميرى) شب را صبح ميكنند در حاليكه از ستم رؤساى خود ترس دارند (كه مبادا بواسطه نافرمانى آنان را كيفر دهد و از اين جهت همواره مطيع و فرمانبردار رؤساى خويش بوده و در هر امرى پيش مى ‏روند) و من شب را صبح ميكنم در حاليكه از ستم رعيّت خود ترس دارم (چون از خدا مى‏ ترسم و بر ايشان ستم روا ندارم آنها بر من ستم كرده سخنم را گوش نميدهند) (4) شما را براى رفتن بجهاد و جنگيدن با دشمن طلبيدم نرفتيد، و (سود رفتن و زيان نرفتن به كارزار را) گوشزد شما نمودم نشنيديد، و در نهان و آشكار شما را دعوت كردم اجابت نكرديد، و پند و اندرز دادم نپذيرفتيد، آيا شما با اينكه حاضر هستيد مانند غائبين بوده كه در اينجا نيستند (و سخنانم را نشنيده از پند و اندرز من بهره نمى ‏برند) و آيا شما با اينكه غلامان و رعيّت هستيد مانند خواجگان و رؤساء مى ‏باشيد (خود را صاحب رأى دانسته فرمان همچو منى را نمى ‏بريد) (5) حكمتها (و سخنانى كه بزرگى و خوشبختى دنيا و آخرت را در بر دارد) براى شما مى‏ گويم (مانند حيوان وحشىّ) از آنها رم مى‏ كنيد، و شما را به اندرز نيكو پند مى ‏دهم از آن دورى مى‏ جوييد (نمى ‏پذيريد) و شما را بر جهاد تباهكاران (اهل شام) ترغيب مي كنم سخنم بآخر نرسيده همه تان را مانند پراكندگى فرزندان سبا پراكنده مى ‏بينم‏


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
سبا نام قبيله ‏اى بود از اولاد سبا ابن يشجب ابن يعرب ابن قحطان كه چون پيغمبران را تكذيب كردند خداوند آب را بر آنها مسلّط نمود كه خانه‏ها و بـ*ـو*ستانهايشان را غرق كرد و ايشان در شهرها پراكنده گشتند، و تفرقه آنان در ميان عرب ضرب المثل شد كه هر پراكندگى سخت را به أيادى سبا تشبيه مى ‏نمايند) (6) بمحافل خود باز مى ‏گرديد (رفت و آمد مى‏ كنيد) و يكديگر را به پندهاى خويش گول مى ‏زنيد (هر يك بديگرى مى‏ گويد چنين و چنان بايد كرد و خود براى انجام آن قدمى بر نمى ‏دارد) در هر بامداد شما را (همچون چوب شمشاد) راست مى‏ گردانم (براى جنگيدن با دشمن آماده مى‏ شويد) و شب بسوى من باز مى ‏گرديد مانند پشت كمان كج شده (از رفتن بكار زار خوددارى مى ‏كنيد) اندرز دهنده ناتوان شد، و شنونده (كار را) مشكل پنداشت (پس از اين، پند من در شما با اين رفتار اثرى ندارد) (7) اى كساني كه بدنهاشان حاضر و عقلهاشان ناپيدا و انديشه‏هاشان گوناگون است (در يك جا گرد آمده دستور عقل را پيروى ننموده هر يك در امور انديشه نادرست خود را بكار برد) بسبب (نفاق و دوروئى و اختلاف آراء) ايشان رؤساى آنها (بفتنه و فساد) مبتلى و گرفتار هستند، امير شما (امام عليه السّلام) خدا را اطاعت و پيروى ميكند و شما دستور او را رفتار نمى‏ كنيد، و رئيس اهل شام (معاويه) معصيت و نافرمانى خدا ميكند و آنان مطيع او هستند،(8) سوگند بخدا دوست دارم كه معاويه در باره شما با من داد و ستد كند مانند داد و ستد صرّاف كه يك دينار طلا (مساوى با ده درهم نقره) بدهم و يك درهم نقره بگيرم، ده نفر از شما را از من بگيرد و يك نفر از لشگريانش را بدهد. (9) اى اهل كوفه از (رفتار) شما بسه چيز (كه در شما هست) و دو چيز (كه اصلًا در شما يافت نمى‏ شود) بغمّ و اندوه مبتلى شده‏ام (امّا آن سه چيز كه در شما هست اوّل:) با اينكه گوش داريد، كر هستيد، و (دوّم:) با اينكه گوياييد، گنگيد، و (سوّم:) با اينكه چشم داريد، كوريد (حقّ را نمى ‏شنويد و نمى ‏گوئيد و نمى ‏بينيد، با اينكه داراى گوش و زبان و چشم هستيد، و امّا آن دو چيز كه در شما نيست، اوّل:) هنگام جنگ (و ورود در كارزار) در راستى و ثبات قدم چون مردان آزاده نيستيد (از ترس و نااميدى خود را برابر دشمن مانند عبد و غلام نشان داده دليلى بر راستى و آزادگى نداريد) و (دوّم:) در بلاء و سختى برادران حقيقى مورد اطمينان‏

ص289

نيستيد، دستهاى شما خاك آلوده باد (بفقر و پريشانى مبتلى بوده خير نبينيد) (10) اى كسانيكه مانند شترهايى هستيد كه ساربانشان از آنها دور شده، اگر از سمتى گرد آيند از سمت ديگر پراكنده گردند (پس پراكندگى شما از اطراف من طورى است كه) (11) سوگند بخدا گمان دارم كه اگر جنگ سخت شود و آتش زد و خورد شعله گيرد، از پسر ابى طالب جدا و پراكنده خواهيد شد مانند جدا شدن زن (هنگام زائيدن) از بچه در شكم خود (بعد از پراكندگى، جمع كردن شما ممكن نيست، چنانكه بر گشتن بچه به شكم مادر محال است) و (چگونه از اطرافم پراكنده شده دورى مى ‏نماييد، و گفتارم را اطاعت و پيروى نمى ‏كنيد، در حالتى كه) من از جانب پروردگارم (بر راستى و درستى خود) حجّت و گواه دارم، و بدستور پيغمبر خويش در راه راست سير ميكنم (از طرف آن حضرت بخلافت منصوب گرديده ام) و به رويّه واضح و آشكار (آنچه كه دين مقدّس اسلام دستور داده) رفتار مى ‏نمايم (و) راه حقّ را (از روى بينائى در ميان راههاى نا درست) پيدا نموده در آن مى ‏روم. (12) نگاه كنيد باهل بيت پيغمبر خود (امير المؤمنين و فرزندان او) و از طريقه ايشان جدا نشده رفتارشان را پيروى كنيد كه هرگز شما را از راه راست بيرون نمى ‏برند، و به هلاكت و گمراهى بر نمى‏ گردانند (آنان بهترين خلق و سزاوار پيروى هستند، چنانكه در قرآن كريم س 3 ى 110 مى ‏فرمايد: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ، مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ يعنى شما اهل بيت محمّد و پيروانتان بهترين مردم بوده‏ايد كه از عالم غيب بيرون آمده برگزيده شده ايد تا امر بمعروف و نهى از منكر كرده و بخدا ايمان آوريد، و اگر اهل كتاب ايمان آورده پيروى شما نمايند براى آنها از كفر بهتر است، بعضى از ايشان ايمان آوردند و بيشترشان فاسق مانده از راه حقّ بيرون رفته ايمان نياورند. خلاصه پيروى از غير آل محمّد موجب ضلالت و گمراهى است) پس اگر ايشان (در موضوع خلافت و يا جهاد و يا امر ديگرى در خانه) نشستند (قيام ننمودند) شما (نيز در خانه) بنشينيد (از آنان پيروى نمائيد) و اگر برخاستند (در كارى قيام نمودند) شما هم برخيزيد (آنها را يارى و همراهى كنيد) و از ايشان پيش نيفتيد (به رأى خود رفتار نكنيد) كه گمراه و سرگردان خواهيد شد، و پس نمانيد

ص290

(از اوامر و نواهيشان غفلت ننمائيد) كه هلاك و بيچاره مى ‏شويد، (13) من اصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله را ديدم و يكى از شما را نمى ‏بينم مانند ايشان باشيد (زيرا) آنان صبح ژوليده مو و غبار آلوده بودند، و شب را بيدار به سجده و قيام مى ‏گذراندند، ميان پيشانيها و رخساره اشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پيشانى و گاهى رخسار روى خاك مى‏ نهادند) و از ياد بازگشت (قيامت) مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ‏ايستادند (مضطرب و نگران بودند) گويا پيشانيهاشان بر اثر طول سجده مانند زانوهاى بزها (پينه بسته) بود (14) هرگاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى ‏آمد از ترس عذاب و كيفر و اميد بثواب و پاداش اشك چشم هاشان مى ‏ريخت بطوري كه گريبانهاشان تر مى ‏گشت و مى‏ لرزيدند، چنانكه درخت در روز يدن باد تند مى لرزد.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
در ستم بنى اميه



« 290»

(97) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) وَ اللَّهِ لَا يَزَالُونَ حَتَّى لَا يَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ وَ حَتَّى لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَزَلَ بِهِ عَيْثُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ بَاكٍ يَبْكِي لِدِينِهِ وَ بَاكٍ يَبْكِي لِدُنْيَاهُ وَ حَتَّى تَكُونَ نُصْرَةُ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ وَ حَتَّى يَكُونَ أَعْظَمُكُمْ فِيهَا عَنَاءً أَحْسَنَكُمْ بِاللَّهِ ظَنّاً فَإِنْ أَتَاكُمُ اللَّهُ بِعَافِيَةٍ فَاقْبَلُوا وَ إِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا فَإِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ.










ص291

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در ابتلاى مردم بظلم و ستم بنى اميّه): (1) سوگند بخدا بنى اميّه (در زمان سلطنتشان) همواره ستم ميكنند تا اينكه هيچ حرام خدا را باقى نگذارند مگر آنكه آنرا حلال گردانند، و عهد و پيمانى را (كه با مسلمانان مى ‏بندند) رها نكنند مگر آنكه آنرا بجور مى ‏شكنند (بر خلاف عهد خود رفتار مى‏ نمايند، چنانكه معاويه با حضرت امام حسن عليه السّلام بر خلاف معاهده رفتار كرد) (2) و تا اينكه باقى نماند خانه از گل ساخته شده‏اى و نه خيمه از پشم بافته بر پا گرديده ‏اى (خلاصه هيچ شهر و ده و بيابانى نيست) مگر آنكه ظلم و ستم ايشان در آن داخل شده و افساد و تباهكاريشان آنرا فرا گرفته و بدى رفتارشان اهل آنرا پراكنده مى ‏سازد، (3) و تا اينكه مردم (از شدّت ظلم و ستم آنها) دو دسته مي شوند گريان: يكى براى دينش گريه مي كند (كه از ترس ايشان نمى ‏تواند اظهار و بوظائف دينى عمل نمايد) و ديگرى براى دنيايش گريان است (كه مى ‏بيند مالش را به غارت مى‏ برند و توانائى جلوگيرى ندارد) (4) و تا اينكه يارى و خدمتگزارى يكى از شما براى يكى از آنان مانند خدمتگزارى غلام براى خواجه خود مي شود كه در حضور خواجه (از ترس) فرمان او برد، و در غياب (جرأت نموده) از او بد گوئى كند، (5) و تا اينكه (در مقام آزمايش معلوم شود كه) بزرگترين شما در برابر فتنه و فساد ايشان كسى است كه حسن ظنّ او بخدا بيشتر باشد (به خواست او تسليم و راضى گردد) پس اگر خداوند شما را به سلامت گذراند (از آن فتنه و فساد رهائى يافتيد) سپاسگزاريد، و اگر (به مصيبت و سختى) گرفتار شديد صابر و شكيبا باشيد، زيرا رستگارى براى متّقين و پرهيزكاران است (كه در سختيها شكيبا هستند، و خداوند اجر و مزد آنان را تباه نمى ‏نمايد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا