خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
ص347
بسوى گورشان بردند، پس آنان را سوار نمى ‏خوانند (زيرا راكب كسى است كه اختيار مركوب را در دست داشته باشد) و در گورهاشان نهادند و آنها را ميهمان نمى‏خوانند (زيرا ميهمان كسي را گويند كه بپاى خود بجائى برود از او پذيرايى نمايند) (21) و براى ايشان از كف زمين قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهاى پوسيده و شكسته همسايه‏ ها تعيين گرديد، (22) آنان همسايگانى هستند كه هر كه آنها را بخواند جواب نمى ‏دهند، و ظلم و ستمى را (از خود) جلوگيرى نمى ‏نمايند، و از نوحه سرائى ملتفت نيستند، (23) اگر باران بر ايشان باريد شاد نشدند، و اگر تنگدستى بآنها رو آورد نوميد نگشتند (از غمّ و اندوه و سختى جهان آسوده و به خويشتن مبتلى و گرفتارند) گرد همند و تنها هستند، و همسايه‏ اند و از هم دورند (چون از حال هم خبر ندارند) (24) با هم نزديكند و به ديدار يكديگر نمى ‏روند، و خويشانند و اظهار خويشى نمى ‏نمايند، بردبار مى‏ باشند كه كينه در دل ندارند، و نادانند (چيزى درك نكرده نمى‏ فهمند) و كينه هاشان از بين رفته، (25) از درد و اندوه آنها كسى باك ندارد، و اميدى بكمك و همراهيشان نيست، روى زمين را به زير آن و فراخى (جهان) را به تنگى (قبر) و بودن با اهل و ياران خويش را به غربت و تنهائى، و روشنى را به تاريكى تبديل نمودند، (26) و بدرون خاك آمدند (برگشتند) همان طورى كه برهنه و عريان از آن جدا شده (بوجود آمده) بودند، با اعمال و كردارشان از دنيا بسوى زندگانى هميشگى و سراى ابدى كوچ كردند (و در آنجا دو باره زنده مي شوند و ديگر نمى‏ ميرند، خواه نيكوكار خواه بد كار) چنانكه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 21 ى 104) مى ‏فرمايد: كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ، وَعْداً عَلَيْنا، إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ يعنى هم چنانكه در آغاز خلق را ايجاد نموديم آنها را باز گردانيم، و اين وعده ما حتمىّ است كه انجام خواهيم داد (خدايا بحقّ علىّ عليه السّلام در همه شدائد و سختيها تا انجام كار ما را يارى فرموده از روى فضل و كرمت با ما رفتار نما، و كن اللّهمّ بعزّتك لى فى كلّ الاحوال رءوفا، وّ علىّ فى جميع الأمور عطوفا، إلهى و ربّى من لّى غيرك).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
درباره ملك الموت



«348»

(111) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) ذكر فيها ملك الموت ( عليه ‏السلام ) و توفيه النفس‏ هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا كَيْفَ يَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ








ص 348

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن ملك الموت عليه السّلام و قبض روح نمودن او اشخاص را ياد آورى نموده (و اشاره فرموده كه كنه ذات خداوند سبحان درك نمى ‏شود): (1) آيا درك ميكنى و مى ‏فهمى او را هرگاه (براى گرفتن جان) به منزلى داخل شود يا او را مى ‏بينى هر گاه جانى را مى ‏ستاند (نه) بلكه (2) (شگفت در آنست كه) چگونه قبض روح مى‏ نمايد بچّه ‏اى را كه در شكم مادرش مى‏ باشد آيا از بعض اعضاء مادر بر او وارد مي شود يا آنكه روح باذن و فرمان پروردگارش بسوى او مى ‏رود يا ملك الموت با آن بچه در اجزاء درونى مادر او ساكن است (3) چگونه (مى ‏تواند) خداى خود را وصف كند كسي كه توانائى ندارد از اينكه مخلوقى (ملك الموت) را كه مانند خود است (از نيستى بوجود آمده) وصف نمايد (پس چنانكه ملك الموت را كه مخلوقى از مخلوقات است جز بآثار نمى‏ توان شناخت، بطريق اولى پى بكنه ذات حقّ تعالى كه منزّه از ادراك و خالق همه مخلوقات است نتوان برد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
مذمّت دنيا و ترغيب به آخرت
« 349»
(112) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ وَ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا دَارٌ هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصَفِّهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمْرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكم مِنْ طَلِبَتِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتُبِطوُا بِمَا رُزِقُوا قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ
« 350»
وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعُ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ.

ص350
از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و ترغيب بآخرت): (1) شما را از دنيا بر حذر مى ‏دارم، زيرا دنيا جاى پايدارى نيست، و فرودگاهى كه در آن آب و گياه طلبيد (و به آسودگى در آنجا بمانيد) نمى ‏باشد، به چيزهاى فريبنده خود را آراسته و به آرايش خويش (مردم را) فريب داده است، (2) سرائى است نزد پروردگارش خوار و پست، (از اين جهت) حلال آنرا بحرام و نيكوئيش را به بدى و زندگانيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى آميخت، (3) خداى تعالى براى دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانيده (بلكه تنگى و سختيها را نصيب آنان قرار داده) و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزيده (بلكه گشايش و نعمتهاى بسيار بآنها بخشيده، و اين خود دليل خوارى و پستى دنيا است، زيرا شايسته نيست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشيدن) (4) خير و نيكوئيش اندك است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند) ص351 و شرّ و بديش آماده است (پس بينايان از آن ايمنى ندارند) و گرد آمده‏هايش فانى و نابود و دولتش از دست رفته و آباديش خراب مى‏ گردد (پس خردمندان بآن دل نبندند) (5) چه خير و نيكوئى است در سرائى كه مانند ساختمان شكسته و پى در رفته خراب ميشود و چه در عمرى كه در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر مى ‏رسد و چه در مدّتى كه مثل طىّ شدن راه پايان مى‏ يابد (6) از خواسته‏هاى خود قرار دهيد آنچه كه خدا بر شما واجب كرده (عبادت و بندگى و براى بدست آوردن آن سعى و كوشش نمائيد) و براى اداء آنچه از شما خواسته (عمل به فرمانش) از او كمك و يارى بطلبيد (هرگز نبايستى از اين درخواست غافل ماند، چون منشأ بدست آوردن سعادت هميشگى توفيقى است كه بهر كه خواهد عطاء فرمايد) و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانيد (توشه براى اين راه پر خطر برداريد) پيش از آنكه شما را بخوانند (بميريد و تهى دست باشيد) (7) دلهاى پارسايان در دنيا (از خوف خدا) مى ‏گريد و اگر چه (بظاهر) خندان باشند، و حزن و اندوهشان (از عذاب الهىّ) سخت است و اگر چه (در نظرها) شادند، و (بجهت تقصير در طاعت و بندگى) خشم آنها بر نفسهاشان بسيار است و اگر چه بسبب آنچه بآنها داده شده (نيكوئى حالشان) مورد غبطه‏اند. (8) ياد مرگ از دلهاى شما پنهان گشته (سختيهاى آنرا در نظر نداريد) و آرزوهاى دروغ شما را فرا گرفته پس دنيا از آخرت بشما بيشتر مسلّط گرديده، و دنياى در گذر از آخرت پاينده و برقرار شما را بيشتر بطرف خود برده است، (9) و شما بر دين خدا با هم برادر (و يگانه) هستيد، ميان شما را جدائى نينداخته مگر ناپاكى باطنها و بدى انديشه‏ ها، به اين جهت بار يكديگر را بر نمى ‏داريد (در هيچ كارى كمك هم نيستند) و پند و اندرز نمى ‏دهيد، و (در نيازمنديها) بيكديگر بذل و بخشش نمى ‏نمائيد، و با هم دوستى نمى‏ كنيد (10) چه شده است شما را كه اندكى از دنيا را كه مى‏ يابيد شاد مى‏ شويد، و بسيارى از آخرت كه محروم مانده از دست مى ‏دهيد شما را اندوهناك نمى ‏كند و چون كمى از (متاع) دنيا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران مى ‏نمايد بطوريكه حالت اضطراب و بيتابى از آنچه از دست شما رفته در روهاى شما و در كمى شكيبائيتان آشكار مى‏گردد گويا دنيا جاى هميشگى شما است، و گويا متاع آن براى شما باقى و برقرار خواهد ماند (11) و هيچيك از شما را در ملاقات برادر (هم كيش) خود كه مى ‏ترسد
ص352
از عيب گفتن و بد گوئى از او باز نمى ‏دارد مگر ترس از اينكه او نيز عيب او را روبرو بگويد (پس فاش نكردن عيب يكديگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلكه بجهت ترس فاش شدن عيب خويشتن است، و از اينرو است كه عيب يكديگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگوييد و در غياب از خدا نترسيده بقصد افساد فاش مى‏ نماييد) (12) بتحقيق براى از دست دادن آخرت و دوستى دنيا با يكديگر رفيق واقعى گشتيد، و دين هر يك از شما مانند ليسيدن به زبان او است (به زبان اقرار كرده بدل باور نداريد) (13) اين رفتار شما بكار كسى ماند كه از كردار خويش فارغ گشته و رضاء و خوشنودى آقاى خود را فراهم كرده است (از اين جهت با خاطر آسوده هر كارى بخواهيد انجام مى ‏دهيد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
در اندرز به مردم



« 352»

(113) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ إِيمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ((صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله)) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ‏

« 353»

فِيهِ وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ مِنْهُ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبَلِّغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ ثُمَّ إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوَتِّرٌ قَوْسَهُ لَا تُخْطِئُ سِهَامُهُ وَ لَا تُؤْسَى جِرَاحُهُ يَرْمِي الْحَيَّ بِالْمَوْتِ وَ الصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ وَ النَّاجِيَ بِالْعَطَبِ آكِلٌ لَا يَشْبَعُ وَ شَارِبٌ لَا يَنْقَعُ وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَا يَأْكُلُ وَ يَبْنِي مَا لَا يَسْكُنُ ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَا مَالًا حَمَلَ وَ لَا بِنَاءً نَقَلَ وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً وَ الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً لَيْسَ ذَلِكَ إِلَّا نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ فَلَا أَمَلٌ‏

« 354»

يُدْرَكُ وَ لَا مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَغَرَّ سُرُورَهَا وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا وَ أَضْحَى فَيْئَهَا لَا جَاءٍ يُرَدُّ وَ لَا مَاضٍ يَرْتَدُّ فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ لِلِحَاقِهِ بِهِ وَ أَبْعَدَ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُ

« 356»

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا

« 357»

فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تُكُفِّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخِلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمْرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمْرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.








ص354

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در امر بتقوى و پرهيزكارى و مذمّت از دنيا و دورى از آن و ترغيب بآخرت): قسمت أول خطبه (1) حمد و سپاس سزاى خداوندى است كه حمد را به نعمتهاى و نعمتها را بشكر پيوند فرموده (به ازاء نعمتها حمد را واجب كرده و شكر را سبب فراوانى آنها قرار داده) (2) بر نعمت‏هايش او را حمد مى‏ كنيم چنانكه بر بلايش سپاسگزاريم (مقصود آنست كه هنگام گرفتارى و آسودگى هر دو بايستى حقّ تعالى را سپاس گزارد، و حمد بر بلاء از حمد بر نعمت سزاوارتر است، زيرا حمد بر بلاء و سختى موجب عطاء و بخشش اخروىّ است كه هميشه باقى و برقرار مى ‏باشد بخلاف حمد بر نعمت كه سبب فراوانى نعمت دنيوىّ است كه فانى و نابود مى ‏گردد) (3) و از او كمك و يارى در خواست مى ‏نماييم بر اين نفسهاى كند و كاهل از آنچه (عبادت و بندگى) كه مأمور شده است انجام دهد، و شتابنده بآنچه (معصيت و نافرمانى) كه نهى شده است از بجا آوردن آن، (4) آمرزش از او مى ‏طلبيم براى گناهانى كه علم او بآنها احاطه دارد، و كتاب او (لوح محفوظ كه براى ثبت اعمال بندگان تعيين فرموده) همه آنها را ضبط كرده، علمى كه قاصر و كوتاه نيست (صغيره و كبيره، كوچك و بزرگ را ميداند) و كتابى كه ترك نكرده (هيچيك را از قلم نينداخته) (5) و باو ايمان مى‏ آوريم و مى‏ گرويم مانند ايمان كسيكه پنهاني ها (سكرات و سختيهاى مرگ و سؤال قبر و حساب و وارسى قيامت و مانند آنها) را آشكار ديده، و بآنچه كه وعده داده شده (بهشت جاودانى براى پرهيزكاران و آتش سوزان هميشگى براى گناهكاران) آگاه گرديده است، ايمانى كه با اخلاص شرك را زدوده (و شخص را موحّد مى‏ گرداند) و يقين و باور آن شكّ و ترديد را از بين مى‏ برد (و بهمين جهت مؤمن واقعى بى‏ درنگ بدستور


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
ص355
خدا و رسول و اوصياء آن حضرت رفتار مى ‏نمايد) (6) و گواهى مى ‏دهم كه معبود بسزا نيست جز خداى يگانه كه شريك ندارد، و گواهى مى ‏دهيم كه محمّد، صلى اللَّه عليه و آله، بنده و فرستاده او است، و اين دو گواهى (از روى صميم قلب و خلوص نيّت) گفتار (نيكو) و كردار (پسنديده) را اوج مى‏ دهند (و در درگاه الهىّ به مورد قبول مى ‏گذارند، و قبولى عبادت قولىّ و فعلىّ هم موكول به گفتن و ايمان باين دو اصل مسلّم است) كفّه ميزانى كه شهادتين را در آن مى‏ نهند سبك نمى ‏شود (با ايمان باين دو گواهى از بعضى اعمال اهمال شده صرف نظر مى‏ نمايند) و كفّه ميزانى كه شهادتين را از آن بردارند سنگين نمى ‏گردد (بى ايمانى باين دو گواهى هيچيك از اعمال پذيرفته نيست). (7) بندگان خدا شما را سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا كه آن تقوى توشه (سفر آخرت) و پناه (از عذاب) است، توشه‏اى است كه (دارنده‏اش را بمنزل) مى‏ رساند، و پناهى است كه (از سختيها) مى‏ رهاند، (8) شنواننده ترين دعوت كننده (رسول اكرم) مردم را بآن دعوت فرمود، و بهترين درك كننده (امام عليه السّلام) آنرا درك كرد (و بآن عمل نمود) پس دعوت كننده آنرا شنوانيد، و درك كننده آن رستگار گرديد. (9) بندگان خدا، تقوى و ترس از خدا و دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى ‏دارد، و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهاشان قرار مى ‏دهد، بطوريكه آنان را در شبها (براى نماز) بيدار و در شدّت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مى ‏دارد، پس آسايش (آخرت) را برنج (دنيا) و سيرابى (آنروز) را به تشنگى (امروز) تبديل نمودند، و مرگ را نزديك دانسته بانجام عمل نيكو شتافتند، و آرزو را دروغ پنداشته بسر رسيدن عمر را در نظر گرفتند، (10) پس دنيا سراى نابود شدنى و رنج و تغيير حالات و عبرتها است: و از جمله اسباب فناء و نيستى آنست كه روزگار (براى نابود كردن) تيرش را به چلّه كمان نهاده، تيرهاى آن بخطاء نمى ‏رود، و زخمهايش مداواة نمى ‏شود، تير مرگ را به زنده، و بيمارى را به تندرست، و سختى و ناجورى را به رستگار مى ‏اندازد، خورنده‏اى است كه سير نمى ‏شود، و نوشنده ‏اى است كه عطش تمام نمى‏ گردد. (11) و از جمله اسباب رنج و سختى آنست كه مرد فراهم ميكند چيزى را كه نمى ‏خورد، و بناء مي كند آنچه كه در آن سكونت نمى ‏نمايد،
ص356
پس بجانب خدا مى ‏رود (از دنيا رخت بر مى ‏بندد) نه مالى برداشته و نه بناء و ساختمانى همراه برده (با دست تهى و بى خانمان و حسرت جاودان كوچ مي كند). (12) و از جمله اسباب تغيير حالات آنست كه مى ‏بينى شخصى را كه به (فقر و پريشانى) او رحم مى ‏كردند (اكنون به خوشى و توانگرى او) غبطه مى ‏برند، و ديگرى را كه به (فراوانى نعمت و ثروت) او غبطه مى ‏بردند (اكنون بذلّت و بيچارگيش) رحم مى ‏نمايند، نيست اين ترحّم مگر بجهت نعمتى كه (از چنگ او) رفته، و سختى (بجاى آن) رسيده. (13) و از جمله اسباب عبرتها آن است كه مردى (پس از صرف عمر و رنج بسيار) نزديك ميشود كه به آرزوى خود برسد، رسيدن مرگ نوميدش مى ‏گرداند، پس نه آرزويى دريافته مي شود (تا كامرانى كند) و نه آن مرد (از چنگ مرگ) رها مى‏ گردد (تا بهر حال و اگر چه بنا اميدى زندگانى نمايد) (14) سبحان اللّه (شگفتا) چيست كه سرور و خوشى آن فريبنده است (بطوريكه خواهان خود را از طاعت و بندگى باز مى‏دارد) و سيرآبيش سبب تشنگى (در آخرت) و سايه‏اش موجب گرمى (دوزخ) است نه آينده (مرگ) ردّ مي شود، و نه گذشته (از دست رفته) باز مى‏ گردد (تا كارى انجام دهد). (15) سبحان اللّه (شگفتا) چه بسيار نزديكست زنده به مرده براى ملحق شدن باو، و چه بسيار دور است مرده از زنده براى جدائى هميشگى از او (چون هر زنده‏اى بزودى مى ‏ميرد، و هر كه مرد هرگز باز نمى‏ گردد، پس از اينرو زنده به مرده بسيار نزديك و مرده به زنده بسيار دور است).
ص357
قسمت دوم خطبه (16) نيست چيزى پليدتر از بدى (در دنيا) مگر عذابى كه بر آن مترتّب مى ‏گردد، و نيست چيزى خوبتر از نيكوئى (در دنيا) مگر پاداشى كه (در آخرت) براى آن مقرّر شده، (17) و شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگيش بيشتر است از ديدن آن، و ديدن هر چيزى از آخرت مهمّتر است از شنيدنش، پس شنيدن (احوال آخرت) و از غيب و پنهانى (بـ*ـو*سيله پيغمبر و امام) خبر گرفتن شما را كفايت ميكند از ديدن، (18) و بدانيد آنچه از دنيا كم برسد و در آخرت زياد باشد بهتر است از آنچه در آخرت كم باشد و در دنيا زياد (چشم پوشى از درهم و دينار حرام كه پاداش‏
ص358
آن بهشت جاودان است بهتر است از جمع آورى با كيفر عذاب ابدىّ) پس بسا كم شده ‏اى كه سودمند است و بساز ياد شده ‏اى كه زيان آور است، (19) آنچه كه مأمور شده‏ايد بآن فراختر و آسانتر است از آنچه نهى و باز داشته شده ايد از آن، و آنچه كه براى شما حلال گشته بيشتر است از آنچه كه حرام گرديده، پس رها كنيد اندك را براى بسيار، و واگذاريد تنگ و دشوار را براى فراخ و آسان (براى بدست آوردن متاع دنيا اين همه كوشش نكنيد، زيرا) (20) روزى شما ضمانت شده (حتما بشما خواهد رسيد) و بعمل صالح (عبادت خالق و خدمت بخلق) مأمور گشته‏ايد، پس طلب روزى ضمانت شده نبايد اولى باشد از بجا آوردن عمل صالح كه بر شما واجب گرديده، با اينكه سوگند بخدا شكّ و ترديد (در دين و عقايدتان) وارد شده و يقين و باور (تان) متزلزل گشته بطوري كه گويا آنچه (طلب روزى) كه براى شما ضمانت شده واجب گرديده، و آنچه (بجا آوردن عمل صالح) كه بشما واجب بوده ساقط گشته، (21)، پس بعمل (عبادت و خدمت) بشتابيد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست چنانكه به بازگشت روزى اميد هست (پس تقصير در عمل و صرف عمر در طلب روزى خطاء است) آنچه از روزى امروز فوت شود اميد به افزونى فردا هست، و آنچه ديروز از عمر فوت گرديد اميد به بازگشت امروز نبوده است، (22) اميدوارى با آينده (روزى) است، و نوميدى با گذشته (عمر) است، پس (در قرآن كريم س 3 ى 102 مى ‏فرمايد:) اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ يعنى از عذاب الهىّ بترسيد و پرهيزكار باشيد پرهيزكارى كه سزاوار او است، و نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (بدستور خدا و رسول رفتار نمائيد تا مسلمان بميريد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
در طلب باران



« 358»

(114) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) (في الاستسقاء) اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ‏

« 359»

دَوَابُّنَا وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ الْآنَّةِ وَ حَنِينَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السِّنِينَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجَوْدِ فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ نَدْعُوكَ حِينَ قَنِطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَكَ السَّوَامُ أَنْ لَا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ اللَّهُمَّ سُقْياً مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيئَةً مَرِيعَةً زَاكِياً نَبْتُهَا ثَامِراً فَرْعُهَا نَاضِراً وَرَقُهَا تَنْعَشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بِلَادِكَ اللَّهُمَّ سُقْياً مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا وَ

« 360»

تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا مِنْ بَرَكَاتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ الْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ وَ وَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً مِدْرَاراً هَاطِلَةً يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ وَ يَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا وَ لَا جَهَامٍ عَارِضُهَا وَ لَا قَزَعٍ رَبَابُهَا وَ لَا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا الْمُجْدِبُونَ وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا الْمُسْنِتُونَ فَإِنَّكَ تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ. (تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب)قوله ( عليه ‏السلام ) انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول يقال انصاح الثوب إذا انشق و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب قال ذو الرمة حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو ترمي بها بلدا قفرا و قوله و لا قزع ربابها القزع القطع الصغار المتفرقة من‏

« 361»

السحاب و قوله و لا شَفَّان ذهابها فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها و الشَفَّان الريح الباردة و الذهاب الأمطار اللينة فحذف ذات لعلم السامع به .










ص361

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است كه هنگام طلب باران فرموده: (1) بار خدايا كوههاى ما شكافته و خشك مانده، و زمينهاى ما گرد آلود شده، و چهار پايان ما بسيار تشنه‏اند كه در خوابگاهاشان حيران و سرگردان ناله ميكنند مانند ناله مادران در مصيبت فرزندانشان، و از آمد و رفت در چراگاهها و آبخورهاشان و اشتياق به آب خسته و ملول شدند. (2) بار خدايا به ناله ناله كنندگان و اشتياق آرزومندان رحم فرما. (3) بار خدايا بسر گردانى چهارپايان در گذرگاهاشان و ناله آنها در خوابگاهاشان (كه علفى نمى‏ يابند) رحم نما (چون گرسنگى و تشنگى و سختيهاى چهار پايان و همه جانداران نزد خداى تعالى اهميّت دارد از اين جهت امام عليه السّلام به هنگام درخواست باران آنها را وسيله قرار داده است) (4) بار خدايا (از خانه‏هاى خود) به اميد فضل و كرم تو بيرون آمديم هنگاميكه سالهاى قحطى مانند شترهاى نزار بما رو آورد (ضعيف و ناتوان و گرفتار و بيچاره شديم) و ابرهائى كه احتمال باران داشت با ما مخالفت ورزيد (ابرها ظاهر مى ‏شد و بيننده را اميد باران در دل مى‏ انداخت ولى نمى‏ باريد) پس تو اميد اندوهگين هستى، و حاجت درخواست كننده را بر مى ‏آورى، (5) در اين زمان كه مردم (از همه جا) نوميد بوده، و ابرها نباريده چرندگان هلاك گشته‏اند، تو را مى‏ خوانيم (و از تو مى ‏طلبيم) ما را به اعمال و كردار (زشت) و گناهانمان نگيرى (6) و رحمتت را بر ما شامل گردانى به ابر پر باران و بهار پر ابر و گياه پر بركت شگفت آور، باران فراوان درشت دانه كه بآن آنچه مرده است (خشك شده) زنده نمائى، و آنچه (نعمت و فراوانى) كه از بين رفته باز گردانى. (7) بار خدايا از تو طلب آب مى ‏كنيم، آب زنده سازنده، سير كننده،

ص362

كامل، فراوان، نيكو، پر بركت، گوارا، گياه آور، كه گياهش نموّ كرده شاخه‏ اش ميوه داده برگش تر و تازه باشد كه بندگان ناتوان خويش را از بدبختى رهائى دهى، و شهرهايت را كه مرده (قحطى ديده) زنده گردانى (نعمت را در آنها فراوان نمائى) (8) بار خدايا آب از تو مى‏ طلبيم كه بسبب آن زمينهاى بلند ما پر گياه گردد، و در زمين هاى نشيب ما (نهرها و جويها) جارى شود، و اطراف و جوانب ما (دهات و شهرها) بفراخ سالى برسند، و ميوه‏هاى ما فراوان گردد، و چهار پايان ما خوش گذرانند، و برسد به مردمان دور از ما، و استفاده كنند (سير آب گردند) مواضعى كه هميشه در آفتاب مى ‏باشند (صحراء و مزارع) از بركات واسعه و كرمهاى بيشمارت بخشش نما بر آفريده شدگان نيازمندت، و بر حيوانات وحشىّ كه (در بيابان) رها كرده‏اى (و زاد و توشه ندارند) (9) و بفرست بر ما بارانى كه زمين را تر كند (از خشكى برهاند) روان و پى در پى باشد، و بارانى كه باران ديگر را دفع نمايد (دانه آن به تندى دانه ديگر را بشويد و شتاب ببارد) بارانى كه برق آن نبارنده و ابر پهن آن در افق بى‏فايده و ابرهاى پراكنده ‏اش سفيد و بارانهاى اندك آن با بادهاى سرد نباشد، تا اينكه بجهت فراوانى گياه آن قحطى زدگان فراخى (نعمت بسيار) بينند، و به بركت آن سختى كشيده‏ها آسايش يابند، زيرا تو باران را وقتى مى‏ فرستى كه خلائق نوميدند، و رحمتت را (بر جهانيان) شامل مى ‏گردانى، و تويى زمامدار و ستوده شده (باحسان. سيّد رضىّ فرمايد:) معنى سخنان شگفت آور در اين خطبه اينست: فرمايش آن حضرت عليه السّلام انصاحت جبالنا يعنى كوه ها بر اثر خشكى از هم شكافته شد، گفته ميشود (عرب مى ‏گويد): انصاح الثّوب چون جامه شكافته گردد، و نيز گفته ميشود: انصاح النّبت و صاح و صوّح چون گياه پژمرده و خشكيده. و فرمايش آن حضرت و هامت دوابّنا يعنى چهار پايان ما تشنه باشند، و هيام بمعنى تشنگى است. و فرمايش آن حضرت حدابير السّنين، حدابير جمع حدبار است‏

ص363

بمعنى شترى كه راه نوردى لاغرش كرده، پس بآن شتر تشبيه فرموده سالى را كه خشكى و كم آبى در آن پديدار شود، ذو الرّمّة (يكى از شعراى عرب است) گفته: حدابير ما تنفكّ إلّا مناخة على الخسف أو ترمى بها بلدا قفرا يعنى آنها شترهايى هستند لاغر شده از راه نوردى، از هم جدا نمى ‏شوند مگر در خوابگاه گرسنگى يا آنكه آنها را در شهرهاى بى ‏آب و علف ببرند، و فرمايش آن حضرت و لا قزع رّبابها: قزع پاره هاى كوچك ابر پراكنده است، و فرمايش آن حضرت و لا شفّان ذهابها پس تقدير آن (لفظى كه در پنهان است) و لا ذات شفّان ذهابها مى ‏باشد، و شفّان باد سرد است، و ذهاب بمعنى بارانهاى اندك، پس آن حضرت لفظ ذات را (در جمله و لا شفّان ذهابها) ساقط كرده است بجهت علم و اطّلاع شنونده بر آن.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار
« 363»
(115) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصِّرٍ وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذِّرٍ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى
« 364»
(مِنْهَا)وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَيْهَا وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ لَا يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ وَ الْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ أَمَا وَ اللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلَامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ إِيهٍ أَبَا وَذَحَةَ أقول الوذحة الخنفساء . و هذا القول يومئ به إلى الحجاج و له مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره .


از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار): قسمت أول خطبه (1) خداوند متعال حضرت مصطفى را فرستاد كه خلائق را بسوى حقّ تعالى دعوت فرمايد، و بر طاعت و معصيت آنان (در قيامت) شاهد و گواه باشد، (2) پس احكام پروردگارش را تبليغ نمود بدون هيچ گونه سستى (در انجام وظيفه) و يا تقصير و كوتاهى، و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرده جنگيد بدون آنكه ضعف و ناتوانى بر او راه يابد و يا آنكه عذر و بهانه آورد، (3) او است‏
ص364
پيشواى پرهيزكاران و بيناى هدايت شدگان (كه راه راست را شناخته رستگارى مى ‏طلبند).
ص365
قسمتى دوم از اين خطبه است (كه از پيدايش حجّاج ابن يوسف و تسلّط و ستم او بر اهل كوفه خبر داده، و آنان را از نتيجه كردار زشتشان آگاه ساخته مى ‏فرمايد): (4) اگر بدانيد آنچه من مى ‏دانم از نهان آنچه بر شما آشكار نيست (فتنه حجّاج) هر آينه (از خانه ‏هاى خودتان و خوابيدن بر بالين چشم پوشيده) بسوى خاكها (بيابانها) مى ‏رويد (از اضطراب و نگرانى زندگانى در بيابانها را بر شهرها ترجيح مى ‏دهيد، و) بر كرده ‏هاى (زشت) خويش (پيروى نكردن از دستور امام خود كه به ستم و خونريزى حجّاج منتهى خواهد شد) گريه مى ‏كنيد، و چون زنهاى فرزند مرده لطمه به سينه و رو مى‏ زنيد، و اموال خود را بى نگهبان و بدون سرپرست رها مى ‏نماييد، (5) و هر مردى از شما چنان بخود گرفتار و بيچاره است كه بديگرى متوجّه نمى ‏باشد، ولى (اكنون آسوده نشسته نگران نيستيد، چون آنچه من مى ‏دانم نمى ‏دانيد، و) پند و اندرزى كه بشما داده‏اند (امريّه رسول اكرم در باره اطاعت و پيروى از امام) فراموش كرديد، و از آنچه شما را بر حذر داشته ‏اند (كه بر اثر رفتار ناپسنديده خلفاء جور و ستمگر بالأخره بر شما مسلّط خواهند شد) ايمن گشتيد، پس رأى و انديشه شما سر در گم و كارتان پراكنده و درهم گرديد (در امور زندگانى نمى ‏دانيد چگونه رفتار نمائيد، و بپاى خود ميان آتش فتنه و فساد رفته و دشمن را بر خويش مسلّط خواهيد نمود) (6) و (چون اين رويّه شما ننگ آور است) دوست دارم كه خدا ميان من و شما را جدائى افكنده و مرا بكسي كه سزاوارتر است از شما بمن (حضرت رسول و حمزه و جعفر و آنهائى كه زير بار ظلم و جور نرفتند) ملحق گرداند (زيرا آنان): (7) بخدا سوگند مردمانى بودند داراى رأى و انديشه‏ هاى پسنديده و حلم و بردبارى بسيار، و گفتار بحقّ و راست كه ظلم و ستم روا نمى‏ داشتند (در راه گمراهى قدم نمى ‏نهادند) (8) بر راه راست رفتند در حالت سبقت و پيشى گرفتن، و بر راه روشن (هدايت و رستگارى) شتافتند، پس بآخرت جاويدان و بعيش و خوشى نيكو و گوارا دست يافتند (بهشت نصيب آنان گشت) (9) آگاه باشيد سوگند بخدا (بر اثر سستى و سهل انگارى در امر جهاد و جلوگيرى نكردن از ستمگران كارتان بجائى رسد كه) پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجّاج ابن يوسف) بر شما مسلّط خواهد گرديد كه از روى تكبّر و تبختر جامه بروى زمين كشد و از حقّ رو گردانيده جور و ستم بسيار نمايد، سبزه شما را مى ‏خورد (مالتان را تصرّف مى ‏نمايد) و پيه شما را آب مي كند (شما را همواره بظلم و ستم گرفتار
ص366
و رنجور سازد) (10) بياور آنچه دارى اى أبا و ذحة (وذحه در لغت بمعنى پشكلى است كه در زير دنبه گوسفند از بول و سرگين بسته مي شود، امام عليه السّلام بواسطه رنجش از اصحاب خود اين جمله را فرموده و پيدايش حجّاج را خواسته و باين خبر شگفت آور از غيب اشاره نموده، و ليكن مردم ندانستند كه وذحه چيست و مراد آن حضرت به كيست تا زمانيكه حكايت حجّاج با خنفساء «نام حيوانى كوچكتر از جعل» و ناميدن حجّاج خنفساء را بلفظ وذحه بر زبانها افتاد، آنگاه بمقصود امام پى بردند. ابن ميثم بحرانىّ رحمه اللّه در شرح نهج البلاغه در اينجا چنين بيان فرموده: روزى حجّاج بر سجّاده خود نماز مى ‏گزارد خنفسايى بجانب او رو آورد، گفت آنرا از من دور كنيد كه وذحه‏اى است از وذح شيطان، و هم از او روايت شده كه گفت خدا بكشد گروهى را كه گمان ميكنند اين حيوان مخلوق خدا است، گفتند: پس خلق كيست گفت از وذح شيطان است. سيّد رضىّ فرمايد:) مى ‏گويم: مراد از وذحه، خنفساء است (حجّاج اين لفظ را بر خنفساء اطلاق نموده، نه آنكه در لغت معنى آن خنفساء باشد) و اين فرمايش اشاره به آمدن حجّاج است، و او را با وذحه حكايتى است كه جاى بيان آن اينجا نيست.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
موعظه ياران



« 366»

(116) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) فَلَا أَمْوَالَ بَذَلْتُمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا وَ لَا أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا تَكْرُمُونَ بِاللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا تُكْرِمُونَ اللَّهَ فِي عِبَادِهِ فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ انْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَوْصَلِ إِخْوَانِكُمْ .








ص367

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (كه اصحاب خود را مذمّت مى ‏فرمايد): (شما بمنتهى درجه بخيل و ممسك هستيد) (1) پس (به اين جهت) مالها را براى كسيكه آنها را روزى (خلائق) قرار داده بذل نمى ‏نمائيد (بفقراء و ضعفاء احسان نمى ‏كنيد) و جانها را براى آفريننده آن در مخاطره نمى ‏افكنيد (خود را براى جهاد در راه خدا حاضر نمى ‏سازيد) (2) بسبب دين خدا در ميان بندگان او عزيز و ارجمند مى‏ باشيد و خدا را در ميان بندگانش گرامى نمى ‏داريد (از اوامر و نواهى او پيروى نمى‏ كنيد) (3) پس عبرت گيريد بجا گرفتن در منزل آنان كه پيش از شما بودند، و به جدا شدن از نزديكترين برادران و دوستانتان (كه شما نيز مانند آنها از اين جهان خواهيد رفت و بكيفر اعمالتان خواهيد رسيد، چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم س 14 ى 45 مى ‏فرمايد: وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ يعنى ساكن گشتيد در منازل كساني كه بخود جور و ستم كردند «طبق دستور الهىّ رفتار ننمودند» و بر شما هويدا گرديد كه چگونه با آنها رفتار كرده هلاكشان نموديم، و در اين باب براى شما مثلها آورديم تا عبرت گيريد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
ستودن ياران خود





«367»

(117)(و من كلام له ( عليه ‏السلام )) أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ وَ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ وَ الْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ.








ص368

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (پس از فراغت از جنگ جمل در مدح اصحاب خود): (1) شما حقّ را ياوران و در دين برادران و روز سختى (در ميدان جنگ) سپرها، و خواصّ اصحاب سرّ و ياران (من) هستيد نه ديگران، (2) بكمك شما شمشير مى‏ زنم بكسي كه (بحقّ) پشت كرده، و اطاعت و پيروى كسى را كه رو (بحقّ) نموده اميدوارم، پس به اندرزى كه نادرستى و ترديد در آن راه نيافته مرا يارى كنيد (آنچه مى ‏گويم بپذيريد) (3) سوگند بخدا من بمردم (و امامت و پيشوايى بر ايشان) سزاوارترين مردم هستم.

تحريض مردم به جهاد



«368»

(118)و من كلام له ( عليه ‏السلام )) و قد جمع الناس و حضهم على الجهاد فسكتوا مليا فَقَالَ ( عليه ‏السلام )أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ فَقَالَ ( عليه ‏السلام )مَا بَالُكُمْ لَا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَ لَا هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ أَ فِي مِثْلِ هَذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ إِنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَ ذَوِي بَأْسِكُمْ وَ لَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَيْتَ الْمَالِ وَ جِبَايَةَ الْأَرْضِ وَ الْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ النَّظَرَ فِي حُقُوقِ الْمُطَالِبِينَ ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ الْفَارِغِ وَ إِنَّمَا أَنَا

« 369»

قُطْبُ الرَّحَى تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا وَ اضْطَرَبَ ثُفالُها هَذَا لَعَمْرُ اللَّهِ الرَّأْيُ السُّوءُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا رَجَائِي الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي الْعَدُوَّ لَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِكَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلَا أَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ إِنَّهُ لَا غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ الَّتِي لَا يَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلَّا هَالِكٌ مَنِ اسْتَقَامَ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى النَّارِ.








ص369

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (بعد از جنگ نهروان زماني كه اهل شام به اطراف عراق هجوم آورده بمردم ظلم و ستم مى ‏نمودند) و آن بزرگوار (لشگرى فرستاده مى‏ خواست براى يارى آنها لشگر ديگرى بفرستد) مردم را گرد آورده بجهاد ترغيب مى ‏نمود، آنان زمانى دراز خاموش مانده چيزى نگفتند (1)، پس امام عليه السّلام فرمود: (شما را چه شده) آيا گنگ و لال گشته ‏ايد (كه سخن نمى‏ گوئيد و به رفتن بجهاد سستى مى ‏نماييد) گروهى از آنان گفتند: يا امير المؤمنين اگر تو بروى ما با تو خواهيم آمد (و اين سخن بهانه نرفتن بجنگ بود و حقيقتى نداشت) (2) پس امام عليه السّلام فرمود: چه شده شما را كه بطريق حقّ ارشاد نگشته براه راست هدايت نشده ‏ايد (3) آيا در چنين موقعى سزاوار است كه من (براى جنگ از شهر) بيرون روم در اين وقت بجنگ مى‏ رود سردارى از دلاوران شما كه من او را بپسندم و از كسانيكه قوىّ و توانا باشند، (4) و براى‏

ص 370

من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج زمين (ماليات غلّات) و حكومت ميان مسلمانان و رسيدگى بحقوق ارباب رجوع را رها كرده با لشگرى بيرون رفته از لشگرى (كه پيش فرستاده‏ ام) پيروى نمايم جنبش داشته باشم مانند جنبش تير در جعبه خالى (خلاصه مضطرب و نگران باشم) (5) و من قطب و ميخ آسيا هستم كه آسيا به اطراف من دور مى ‏زند (انتظام امور و آسايش مردم و آراستگى لشگر در كارزار بودن من در اينجا است) و من در جاى خود هستم، پس اگر جدا شوم مدار آسيا بهم خورده سنگ زيرين آن مضطرب گردد (اگر نباشم رشته امور گسيخته ميشود) سوگند بخدا اين انديشه آمدن من با شما رأى و انديشه بدى است (كه فساد آن آشكار مى‏ باشد) (6) سوگند بخدا اگر نبود اميد من به شهادت (كشته شدن در راه خدا) هنگام ملاقات دشمن اگر مقدّر باشد هر آينه بر مركب خود سوار شده از شما دورى مى‏ نمودم و همراهى شما را مادامى كه باد جنوب و شمال مى ‏وزد (هميشه) درخواست نمى ‏كردم (زيرا) بسيار طعن زن و عيب جو و از حقّ رو گردان و با مكر و حيله هستيد، (7) در فزونى عدد شما با كمى اتّفاق دلهاتان سودى نيست، (8) شما را بطريق حقّ و راه آشكار راهنمائى نمودم راهى كه در آن هلاك و تباه نمى ‏گردد مگر گمراه (كه فطرتا طالب حقّ نيست)، كسيكه استقامت و ايستادگى نمود ببهشت مى ‏رود، و كسيكه لغزيد (در راه باطل قدم نهاد) به آتش دوزخ گرفتار خواهد شد.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
بيان فضيلتهاى خود



« 370»

(119) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالَاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَبْوَابُ الْحِكَمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّينِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ

« 371»

اعْمَلُوا لِيَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَى فِيهِ السَّرَائِرُ وَ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ وَ غَائِبُهُ أَعْوَزُ وَ اتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حِلْيَتُهَا حَدِيدٌ وَ شَرَابُهَا صَدِيدٌ أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ يَجْعَلُهُ اللَّهُ تَعَالَى لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ مَنْ لَا يَحْمَدُهُ .








ص371

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در مدح و منقبت خود و ائمّه اطهار عليهم السّلام و دستور به اطاعت و پيروى مردم از ايشان و ترغيب بعمل صالح و ياد آورى سختى عذاب روز رستخيز): (1) سوگند بخدا رساندن پيغامها و وفاى به وعده‏ ها و همه معانى (و تفسير و تأويل قرآن كريم) را ياد گرفتم (پيغمبر اكرم بمن ياد داد) (2) و ابواب علم و معرفت (دانشها و خدا شناسى) و راه روشن (رستگارى در دين و دنيا) نزد ما اهل بيت (امام و يازده فرزند آن بزرگوار عليهم السّلام) مى ‏باشد (پس براى رسيدن به سعادت هميشگى و رهائى از بدبختى بايد از ما اطاعت و پيروى شود) (3) آگاه باشيد احكام و قوانين دين خداوند سبحان يكنواخت است (آنچه ما مى ‏گوئيم همان فرمايشات رسول خدا است و اختلافى در آنها نيست) و راه هاى آن هموار و راست (اعوجاج و كجى يعنى ضلالت و گمراهى در آنها نيست، پس) هر كه از احكام پيروى نموده در آن راهها قدم نهاد بحقّ ملحق و بهره‏مند شد، و هر كه زير بار نرفت (از احكام پيروى نكرده در آن راهها قدم ننهاد) گمراه و پشيمان شد. (4) عمل كنيد (طبق دستور خدا و رسول و ائمّه هدى) براى روزى (قيامت) كه ذخيره ‏ها براى آنروز اندوخته مي شود، و انديشه‏ ها (ى درست و نادرست و اعمال نيك و بد) در آنروز آشكار مى‏ گردد، (5) و بكسيكه عقل و انديشه حاضر او سودى نرساند عقلى كه از او دور و پنهانست‏

ص372

ناتوانتر است به سود رساندن و ناياب (هر كه امروز كارى انجام نداده وقت را ضائع و تباه نمايد فردا از كار درمانده‏تر و اميد اصلاح از او كمتر باشد، پس بدستور خدا و رسول و ائمّه رفتار نمائيد شايد فردا مرگ شما را دريابد و فرصت از دست برود) (6) و بپرهيزيد از آتشى كه گرمى آن سخت و ژرفى آن بسيار و زيور آن آهن و آشاميدنى آن زرداب است. (7) آگاه باشيد نام نيكوئى كه خداوند به شخصى در ميان مردم عطاء فرمايد بهتر است از ثروت و دارائى كه بميراث مى ‏گذارد براى كسي كه سپاسگزار او نباشد (كار خوب و انفاق و بخشش در راه خدا كه موجب نام نيكو در دنيا و ثواب در آخرت است بهتر است از دارائى كه براى ديگرى بميراث گذارد، زيرا نام نيكو در ميان مردم سبب ميشود كه از خويشان و بيگانگان هر كه بشنود طلب مغفرت كند و امّا ارث فقط به ارث برنده نتيجه مى‏ بخشد. در خطبه بيست و سوّم در شرح جمله و لسان الصّدق يجعله اللّه للمرء فى النّاس خير له من المال يورّثه غيره اين موضوع مفصّلتر بيان شد).

ص374


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا