خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
درباره حكميت



« 372»

(120) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) و قد قام إليه رجل من أصحابه فقال نهيتنا عن الحكومة ثم أمرتنا بها فلم ندر أي الأمرين أرشد فصفق(عليه ‏السلام )إحدى يديه على الأخرى ثم قال هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً

« 373»

فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَ إِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ لَكَانَتِ الْوُثْقَى وَ لَكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ أُرِيدُ أَنْ أُداوِي بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ وَ كَلَّتِ النَّزْعَةُ بِأَشْطَانِ الرَّكِيِّ أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ هُيِّجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلَهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً بَعْضٌ هَلَكَ وَ بَعْضٌ نَجَا لَا يُبَشَّرُونَ بِالْأَحْيَاءِ وَ لَا يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ بْلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبْرَةُ الْخَاشِعِينَ أُولَئِكَ إِخْوَانِي الذَّاهِبُونَ فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ وَ نَعَضَّ الْأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا

« 374»

إِلَيْكُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ .








از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در جنگ صفّين بعد از وقعه ليلة الهرير «شمّه‏ اى از چگونگى آن در شرح خطبه سى و ششم بيان شد» چون لشگر شام شكست خورده آثار فتح و فيروزى را در لشگر عراق مشاهده نمودند، بر اثر مكر و حيله عمرو ابن عاص دست از جنگ كشيده قرآنها بر سر نيزه‏ها كرده حكومت حكمين را درخواست نمودند، و بيشتر لشگر عراق در خواستشان را پذيرفتند، ولى امام عليه السّلام باين امر راضى نبود آنان را از قبول اين درخواست نهى فرمود، آنها بسيار اصرار نموده گفتند اگر در خواست ايشان را نپذيرى ترا مى‏ كشيم چنانكه عثمان ابن عفّان را كشتيم، پس حضرت بر اثر اصرار و گفتار زشتشان به حكميّت تن داد و لشگرش را به پذيرفتن آن اجازه فرمود) مردى از اصحابش برخاسته گفت: ما را از حكومت (حكمين) نهى كردى پس از آن امر نمودى، نفهميديم كدام يك از اين دو به هدايت و راهنمائى نزديكتر است امام عليه السّلام دست بروى دست زده فرمود: (1) اين (حيرت و سرگردانى) جزاى كسى است كه حزم و احتياط را از دست داده است (و گفتار مرا پيروى نكرده بقبول حكميّت حكمين يعنى ابو موسى عمرو ابن عاص وادارم نمود) (2) آگاه باشيد بخدا سوگند اگر آن زمان كه بشما امر كردم فريب نخورده به حكميّت تن ندهيد وادار كرده بودم شما را به كارى كه ميل نداشتيد (جنگ با اهل شام) كه خداوند در آن خير و نيكوئى قرار مى‏ داد (فتح و فيروزى نصيب مى ‏گرديد) پس اگر استقامت داشتيد (پيروى مرا مى‏ كرديد) شما را هدايت و راهنمائى مى ‏كردم، و اگر كج بوديد شما را راست مى ‏نمودم، و اگر (از پيروى من) امتناع مى ‏نموديد شما را مجبور مى‏ ساختم (كشته يا زجر مى‏ كردم تا دستور مرا انجام دهيد) هر آينه آن رويّه (براى من و شما) استوارتر بود، و ليكن بكمك و همراهى كه و ياورى خواستن از چه كسى (با نداشتن يار و ياور و موافقت ننمودن شما چگونه مى ‏توانستم بصلاح و خير شما كه جنگ با اهل شام بود امر نمايم) (3) مى‏ خواهم (بيمارى شكست خوردن و تسلّط دشمن را بر خود) به (كمك و همراهى)

ص375

شما مداوا كنم (فتح و فيروزى بدست آرم) و حال آنكه شما خود درد و بيمارى من مى ‏باشيد (موجب شكست من هستيد) مانند كسى هستم كه مى ‏خواهد بـ*ـو*سيله خار از پا خار بيرون آورد و حال آنكه ميداند ميل خار با خار است (اين جمله ضرب المثل است، و استعمال آن در موقعى است كه شخص كمك و يارى از كسى درخواست نمايد كه رغبت و ميل او با دشمن باشد، و اصل مثل اينست: لا تنقش الشّوكة بالشّوكة فإنّ ضلعها معها يعنى خار را بـ*ـو*سيله خار بيرون نياور، زيرا ميل خار با خار است. در اينجا امام عليه السّلام از بسيارى رنجش از اصحابش به خداوند سبحان شكايت نموده و از خدمات رؤساى دين مانند حمزه و جعفر و سلمان و ابو ذرّ و مقداد و عمّار و اوصاف پسنديده آنها ياد آورى فرموده و از نبودنشان براى كمك و يارى تأسّف خورده و در خاتمه پند و اندرز داده مى ‏فرمايد:) (4) بار خدايا طبيبان اين درد بى‏ درمان ملول گشتند، و كشندگان آب از چاهها با ريسمانها خسته و ناتوان شدند (ما را به اميدى به هدايت و رستگارى اين قوم نيست، تو خود علاج فرما) (5) كجايند گروهى كه به اسلام خوانده شده آنرا پذيرفتند، و قرآن را خوانده آنرا محكم و استوار ساختند (طبق آن عمل كردند) و بجهاد انگيخته شدند (آن را تشويق نمودند) پس (به رفتن كارزار و جنگ با دشمن) شيفته گرديدند مانند شيفتگى شترها به اولادشان (زماني كه آنها را از هم جدا ميكنند) و شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده اطراف زمين (كارزار) را دسته دسته و صفّ صفّ فرا گرفتند (دشمن را محاصره نمودند، و اين فتح و فيروزى مسلمانان بدست نيامد مگر وقتى كه) بعضى هلاك گشتند (كشته شدند، مانند عبيدة ابن حارث در جنگ بدر و حمزة ابن عبد المطّلـ*ـب در جنگ احد و جعفر ابن ابى طالب كه در جنگ موته شهيد گرديدند) و بعضى به سلامت ماندند (مانند امام عليه السّلام، چنانكه در قرآن كريم س 33 ى 23 مى ‏فرمايد: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ، وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا يعنى از مؤمنين مردانى هستند كه بر آنچه با خدا عهد و پيمان بستند راست گفتند، پس بعضى از ايشان «با كفّار و منافقين» جنگيده شهادت را دريافتند و برخى كشته شدن را انتظار مى ‏برند و ايشان عهد و پيمان را تبديل ننموده از ايستادگى دست بر نداشتند) (6) از بقاء زنده ‏ها (كه در جنگ كشته نشده بودند) شاد نمى ‏شدند (اگر مى ‏گفتند فلان در كارزار رهائى يافته كشته نشد شاد نمى ‏گشتند، زيرا

ص376

زندگى جاويد كشته شدن در راه حقّ را مى‏ دانستند) و از مرگ كشته شده‏ ها تسليت نمى‏ خواستند (اگر مى ‏گفتند فلان در جنگ كشته شد اندوهگين نمى‏ شدند تا دلداري شان دهند، زيرا كشته شدن در راه خدا را سعادت ابدى مى ‏دانستند) چشمشان از گريه (خوف خدا) سفيد شد، و شكمشان از روزه لاغر، و لبشان از دعاء خشكيد، و رنگشان از بيدارى زرد گشت، و بر روهاشان غبار (آثار) فروتنان بود، (7) آنان برادران (ايمانى و ياران) من بودند كه رفتند، پس سزاوار است تشنه (ملاقات) ايشان بوده از فراق و دوريشان دستها بگزيم (چون مانند آنها در ميان شما يافت نمى‏شود). (8) شيطان راه هاى (ضلالت و گمراهى) خود را براى شما آسان مى ‏گرداند، و مى ‏خواهد با گشودن گره از پى گره استوارى دين شما را سست گرداند (تا در نتيجه دست از حقائق برداشته كافر شويد) و بعوض جماعت و اتّحاد تفرقه و جدائى و بر اثر تفرقه و جدائى فتنه و فساد در شما توليد نمايد، (9) پس از وسوسه ‏ها و افسونهاى او رو گردانيد (فريب نخورده به دستورش رفتار ننمائيد) و از كسيكه (امام عليه السّلام) پند و اندرز را هديّه و ارمغان بشما مى ‏دهد قبول كنيد و آنرا حفظ نمائيد (بپذيريد و رفتار كنيد تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويد).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
خطاب به خوارج



« 376»

(121) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) قاله للخوارج ‏و قد خرج إلى معسكرهم و هم مقيمون على إنكار الحكومة فقال ( عليه ‏السلام ) أَ كُلُّكُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ فَقَالُوا مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ قَالَ فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ فَلْيَكُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً حَتَّى أُكَلِّمَ كُلًّا مِنْكُمْ‏

« 377»

بِكَلَامِهِ وَ نَادَى النَّاسَ فَقَالَ أَمْسِكُوا عَنِ الْكَلَامِ وَ أَنْصِتُوا لِقَوْلِي وَ أَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِكُمْ إِلَيَّ فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا ثُمَّ كَلَّمَهُمْ ( عليه ‏السلام )بِكَلَامٍ طَوِيلٍ مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ أَ لَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا اسْتَقَالُونَا وَ اسْتَرَاحُوا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَ التَّنْفِيسُ عَنْهُمْ فَقُلْتُ لَكُمْ هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ وَ الْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ وَ عَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ وَ لَا تَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ وَ إِنْ تُرِكَ ذَلَّ وَ قَدْ كَانَتْ هَذِهِ الْفَعْلَةُ وَ قَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا وَ اللَّهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا وَ لَا حَمَّلَنِي اللَّهُ ذَنْبَهَا وَ وَ اللَّهِ إِنْ جِئْتُهَا إِنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ وَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى ‏الله‏ عليه‏ و آله) وَ إِنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى الْآباءِ وَ الْأَبْنَاءِ وَ الْإِخْوَانِ وَ الْقَرَابَاتِ فَمَا نَزْدَادُ

« 378»

عَلَى كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ شِدَّةٍ إِلَّا إِيمَاناً وَ مُضِيّاً عَلَى الْحَقِّ وَ تَسْلِيماً لِلْأَمْرِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ وَ لَكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الِاعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِيلِ فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا وَ نَتَدَانَى بِهَا إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيمَا بَيْنَنَا رَغِبْنَا فِيهَا وَ أَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا .








ص378

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است براى خوارج نهروان فرموده موقعى كه به لشگرگاه ايشان تشريف برد براى آنكه آنها حكومت حكمين را انكار كرده و بر اين گفته ايستادگى داشتند (و مهيّاى جنگ با معاويه و لشگر شام بودند) (1) پس امام عليه السّلام فرمود: آيا همه شما با ما در جنگ صفّين حاضر بوديد گفتند: بعضى از ما حاضر بوده و برخى هم نبوديم، (2) فرمود: دو دسته شويد كسانيكه در صفّين حاضر بودند در يك جرگه و كسانيكه حاضر نبوده‏اند در جرگه ديگر تا بر هر دسته به اقتضاى گفتارش سخن بگويم، (3) پس فرياد كنان بمردم فرمود از سخن گفتن خود دارى كرده براى (شنيدن) گفتارم خاموش گرديد، و دلهاتان را بمن متوجّه نمائيد، و هر كه را براى گواهى بخواهم طبق علم و اطّلاعش در آن باب سخن گويد، (4) بعد از آن امام عليه السّلام با ايشان سخنان بسيار فرمود از جمله: آيا هنگاميكه اهل شام از روى حيله و ريو و مكر و فريب قرآنها بر سر نيزه ‏ها زدند نگفتيد كه ايشان برادران ما بوده مانند ما مسلمانند، فسخ محاربه و خاتمه دادن بجنگ از ما مى ‏طلبند و رو بقرآن آورده راحتى و آسايش را درخواست نموده ‏اند و مصلحت آنست كه در خواستشان را پذيرفته غمّ و اندوهشان را برطرف نماييم (5) پس بشما گفتم: اين كار اهل شام (كه بـ*ـو*سيله‏

ص 379

بر سر نيزه زدن قرآن از ما صلح مى ‏طلبند) ظاهرش ايمان و خدا پرستى و باطنش ظلم و ستم است و اوّلش مهربانى و آخرش پشيمانى (اكنون كه شكست خورده‏اند اظهار دوستى و يگانگى مى ‏نمايند، ولى چون تسلّط يابند، بشما ظلم و ستم خواهند نمود، و آنگاه از اين دلسوزى بر آنها پشيمان خواهيد شد و سودى نخواهد داشت) پس رويّه خود را تعقيب كنيد و به راهى كه مى ‏رفتيد ادامه دهيد، و براى جهاد و جنگ (با ايشان) دندان بروى دندان نهيد (شكيبا باشيد تا بفتح و فيروزى برسيد) (6) و بسوى فرياد كننده‏اى كه فرياد ميكند (معاويه و عمرو ابن عاص، كه شما را بقرآن گول مى ‏زنند) متوجّه نشويد كه اگر درخواست او پذيرفته شود گمراه گرداند (زندگى را بر شما سخت و سرگردانتان مى ‏نمايد) و اگر اعتنائى باو نشود ذليل و خوار خواهد شد، (7) و (ليكن گفتار و اندرزم را نپذيرفتيد، و) اين كار (راضى شدن شما به حكومت حكمين) انجام گرفت و ديدم شما را كه بر آن اقدام و كوشش نموديد، سوگند بخدا اگر از حكومت حكمين امتناع كرده زير بار آن نمى ‏رفتم واجبى از آن بر من فرض نمى‏ شد و خداوند گنـ*ـاه ترك آنرا بر من بار نمى ‏نمود (چون بر خلاف حقّ رفتار نكرده، بلكه طبق دستور الهىّ مخالفت كرده بودم) و بخدا سوگند اگر اقدام بر آن مى‏ نمودم سزاوار بودم كه از من پيروى بشود و كتاب خدا (قرآن كريم) با من است از زمانيكه با آن مصاحب و همراه گرديده‏ام جدا نگشته ‏ام (از وقتى كه به پيغمبر اكرم ايمان آورده ‏ام بر كارى مخالف قرآن اقدام ننموده‏ ام، پس دو دسته شدن شما باينكه دسته‏اى بگوئيد تحكيم واجب و دسته‏اى حرام، مورد ندارد، زيرا رفتار من طبق قرآن است واجب را بجا آورده و حرام مرتكب نمى ‏شوم) (8) پس (امام عليه السّلام ايمان و ثبات قدم نيكان گذشتگان اصحاب رسول خدا را ياد آورى نموده و براى ابطال گفتار مخالفين مى ‏فرمايد:) ما با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوديم و (با كفّار و مشركين جنگ مى ‏كرديم، و) قتل و خونريزى ميان پدران و فرزندان و برادران و خويشان دور مى ‏زد، و (براى پيشرفت اسلام اهمّيّتى بآن نداده مخالفت امر و فرمان آن بزرگوار نمى ‏كرديم و) بر هر مصيبت و سختى (كه پيش مى ‏آمد چيزى) نمى‏ افزوديم مگر ايمان (بخدا و رسول) و اقدام بحقّ و تسليم بودن بامر و فرمان (آن حضرت) و شكيبائى بر سوزش زخمها، (9) ولى (اكنون نزاع ما با كفّار و مشركين نيست تا بهمان رويّه با آنان بجنگيم، بلكه) امروز با برادران مسلمان خود مى ‏جنگيم بر اثر آنچه در اسلام داخل گشته از قبيل ميل بكفر و كجى‏

ص380

(دست شستن از حقّ) و اشتباه (حقّ بباطل) و تأويل (نادرست يعنى سخن بر خلاف حقّ و حقيقت گفتن، خلاصه امروز مى ‏جنگيم كه اسلام بحال خود باقى ماند و بزمان جاهليّت بر نگردد) (10) پس هر گاه وسيله‏اى بدست آوريم كه خداوند بسبب آن پراكندگى ما را گرد آورد و بر اثر آن بآنچه كه در بين ما باقى است (الفت و دوستى) بيكديگر نزديك شويم (اگر راهى بيابيم كه موجب صلح و صفاء و تقويت اسلام باشد) بآن ميل و رغبت داشته از غير آن (جنگ) خوددارى خواهيم نمود (زيرا منظور خونريزى نيست، بلكه هدايت و راهنمائى است، چنانكه در خطبه پنجاه و چهارم باين نكته اشاره فرموده است).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
هنگام نبرد صفين



« 380»

(122) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) (قاله لأصحابه في ساعة الحرب) وَ أَيُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رِبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ .










از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه هنگام جنگ براى اصحاب خويش فرموده: (1) هر مردى از شما كه هنگام ملاقات دشمن قوّت قلب (دليرى) در خود احساس مى ‏نمايد و در

ص381

يكى از برادرانش خوف و ترس را مشاهده نمود، بايد بسبب برترى و دليرى كه خداوند باو عطاء فرموده دشمن را از برادرش دفع نمايد همانطور كه از خود دفع مى‏ نمايد، پس (نگويد بمن چه هر كس بايد از خود دفاع نمايد و بر ترسناك سزاوار است دشمن مسلّط گردد، زيرا) اگر خواست خدا بود او را هم (شجاع و نترس) مانند او قرار مى ‏داد (پس چون او را دلير فرموده به شكرانه اين نعمت عظمى بايد به وظيفه خود يعنى جلوگيرى از هجوم دشمن بر شخص ناتوان و ترسنده قيام كند، و به كشته شدن در اين راه اهمّيّت ندهد، زيرا) (2) مرگ با شتاب طلب كننده است (همه را دريابد) ايستنده (دليرى كه از ترس كشته شدن در چنين وقتى از برادر خود دفاع نمى ‏نمايد) از چنگش بيرون نرفته، و گريزان از آن آنرا عاجز و ناتوان نمى ‏گرداند (و چون فرار و رهائى از آن ميسّر نيست) (3) گراميترين مرگ كشته شدن است (زيرا باعث بقاى نام نيك در دنيا و ثواب در آخرت است) سوگند به آن كه جان پسر ابو طالب بدست او است هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از جان دادن بر بسـ*ـترى كه در غير طاعت خدا باشد (زيرا درد شمشير الم دنيوىّ است كه زائل مى‏ گردد، ولى مردن بر چنين بسـ*ـترى عذاب هميشگى در پى خواهد داشت).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
تعليم ياران در كار جنگ



« 382»

(124) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) (في حث أصحابه على القتال) فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخَلّوُهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ وَ أَنْتُمْ‏

« 383»

لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمْرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي الْيَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ وَ اللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ اللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دَرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِيمُ وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ وَ يُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَ الْأَقْدَامَ وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ . أقول الدعق الدق أي تدق الخيول بحوافرها أرضهم و نواحر أرضهم متقابلاتها يقال منازل بني فلان تتناحر أي تتقابل .








ص384

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در ترغيب اصحاب خود بجهاد (و تعليم آداب و رسوم جنگ): (چون در كارزار با دشمن روبرو شديد) (1) پس زره دار را جلو قرار دهيد و بى زره را در عقب، و دندان ها را بر هم فشار دهيد (در جنگ ثبات قدم داشته سختيها را بخود هموار نمائيد) زيرا استقامت در جنگ شمشيرها را از سرها بيشتر دور مي كند (تحمّل سختيهاى كارزار از هر تدبيرى براى بدست آوردن فتح و فيروزى بهتر است) (2) در اطراف نيزه‏ ها پيچ و خم داشته باشيد (موقعى كه نيزه بر دشمن فرود مى ‏آوريد خود را كوتاه و بلند كنيد، يا در موقعى كه دشمن نيزه بطرف شما حواله مي كند خود را دور نمائيد) زيرا زدن نيزه‏ها باين طرز مؤثّرتر است (از فرود آوردن آنها بدون پيچ و خم، يا آنكه در مقابل كمتر اصابت ميكند) (3) و چشمها را پائين اندازيد (بهر طرف نگاه نكنيد) زيرا چشم پوشاندن سبب بسيارى قوّت قلب و آرامى دلها (و نترسيدن از دشمن) است، (4) و صداها را خاموش كنيد (غوغاء و هياهو بر پا ننمائيد) زيرا متانت و آرامى (از هر چيز) خوف و ترس را زودتر دور مي كند (چون ترسوها در كارزار هو و جنجال ميكنند و دليران سخن نگفته كار خويش انجام مى ‏دهند) (5) و پرچم خود را از جاى حركت نداده دورش را خالى نكنيد (كه موجب شكست لشگر خواهد شد، چون همه متوجّه پرچم مى ‏باشند) و آنرا بدست هر كس ندهيد مگر به دلاوران و كسانيكه شما را از هر پيش آمد بدى مانع مي شوند و از آنچه كه حفظ و نگهدارى آن لازم است دفاع مى ‏نمايند (و البتّه چنين كسانى پرچم از دست نمى‏ دهند مگر اينكه ظفر يافته يا كشته شوند) (6) زيرا كسانيكه بر بلاها و سختيها (ى جنگ) شكيبا هستند آنانند كه به اطراف پرچم دور زده آنرا از راست و چپ و عقب و جلو نگهدارى مى ‏نمايند، از آن عقب نمى ‏افتند كه (به دشمن) تسليم نمايند، و بر آن پيشى نمى ‏گيرند كه آنرا تنها گذارند. (7) بايد مرد (در كارزار) از دشمنى كه با او روبرو ميشود دفاع نمايد، و (پس از مغلوب نمودن يا كشتن او) برادر (همكار) خود را يارى كند، و نبايد دشمن خويش را رها كرده بسوى برادرش توجّه دهد تا با دشمن برادر همدست شده (او را از ميان برداشته) باتّفاق آهنگ او كنند (8) و سوگند بخدا اگر از


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص385

شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نمى‏ مانيد (اگر بجهاد نرفته در راه خدا شمشير نزنيد از عذاب ابدىّ نمى ‏رهيد) و (از چه رو براى شمشير زدن و جلوگيرى از دشمن خود را آماده نمى ‏سازيد در حالتى كه) شما اشراف عرب و كوهان هاى بزرگ (بلند قدر) هستيد، (9) بتحقيق فرار (از جنگ) سبب خشم خدا (دورى از رحمت حقّ تعالى) و ذلّت و بيچارگى و عار و ننگ هميشگى است، (10) و بعمر و زندگانى فرار كننده افزوده نمى ‏شود و فرار مانع از مرگش نمى ‏گردد، (11) رونده بسوى خدا (جهاد كننده را بايد شوق) مانند تشنه ‏اى باشد كه به آب مى ‏رسد، (12) بهشت زير جوانب نيزه ‏ها است (پس طالب سعادتمندى و بهشت جاويدانى نبايد از جنگ و كشته شدن در راه خدا فرار نمايد) (13) امروز خبرها آشكار مى ‏گردد (در موقع شمشير زدن و كشتن و كشته شدن درستى و نادرستى گفتار هر كس هويدا مي شود) (14) سوگند بخدا اشتياق من به ملاقات آنها (دشمنان) بيشتر است از اشتياق ايشان به شهرهاشان. (15) بار خدايا اگر ردّ حقّ كرده و در صدد دشمنى با آن هستند جمعيّتشان را پراكنده ساز و اختلاف كلمه ميانشان انداز، و آنها را به گناهانشان هلاك فرما كه (16) ايشان از موقفهاى خود هرگز دور نمى‏ شوند (از تصميم بفتنه و فساد دست بر نمى‏ دارند، پس اگر شما ياران من با آنها جنگ نكرده متعرّضشان نشويد) بى نيزه زدن پياپى كه جان از تن دشمن خارج شود و بى شمشير زدنى كه كاسه سر را بشكافته استخوان ها را خرد و بازوها و قدمها را قطع نمايد (تباه كارى خود را ادامه داده شما را مغلوب خواهند نمود) (17) و از جاهاى خود حركت نمى ‏كنند تا اينكه لشگرها دسته دسته و پياپى با آنها روبرو شده و سپاهيان بيشمار با اسبهاى يدكى كه براى نصرت و يارى از هر كجا تهيه شده در عقب دارند با آنان بجنگند، (18) و تا اينكه لشگر بسيار كه در پى لشگر كلان است (و پنج سمت آنها يعنى جلو و عقب و راست و چپ و قلبشان منظّم و آراسته مى ‏باشد) به شهرهاى ايشان وارد شوند، (19) و تا اينكه اسبها با سمها زمين هاى پهلوى يكديگر (خانه‏ ها) و دور تا دور چراگاه هاى حيوانات ايشان را بكوبند. (خلاصه بهمه چيز آنها تسلّط يابند. سيّد رضىّ فرمايد:)



ص386

مى ‏گويم: الدّعق بمعنى كوفتن است يعنى اسبها زمين آنها را با سمها بكوبند، و نواحر الأرض زمينهاى برابر يكديگر است، و گفته مي شود: منازل بنى فلان تتناحر يعنى

منزلهاى فرزندان فلان برابر يكديگر مى‏ باشد.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
درباره تقسيم بيت المال



« 389»

(126) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) لما عوتب على تصييره الناس إسوة في العطاء من غير تفضيل أولى السابقات و الشرف‏ أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ

« 390»

بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ ( عليه ‏السلام )أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِينٍ وَ أَلْأَمُ خَلِيلٍ .












ص390

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در وقتى كه از او به تندى پرسيدند كه چرا عطاء و بخشش (بيت المال و صدقات و غنائم) را ميان مردم بالسّويّه تقسيم مى‏ نمايد و اشخاصى را كه سبقت در اسلام داشته و (در جنگها حاضر و يا) داراى شرافت و بزرگى بودند برترى نمى‏دهد (سنّت و طريقه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر اين بود كه در تقسيم بيت المال ميان مسلمانان فرق نمى‏گذاشت ابو بكر هم در زمان خلافتش بهمان رويّه رفتار كرد، ولى چون عمر بخلافت رسيد سنّت آن حضرت را تغيير داده بعضى را بر ديگران برترى داد، و عثمان در خلافتش طريقه عمر را بسط داده به دلخواه خود بهر كه هر چه مى‏ خواست مى‏بخشيد، و چون امير المؤمنين عليه السّلام بخلافت ظاهريّه منصوب گرديد به سنّت پيغمبر اكرم رفتار نمود، و اين رويّه بر خلاف عادت و ميل فتنه جويان بود باين سبب طلحه و زبير نقض بيعت كرده از آن بزرگوار دورى نمودند و جمعى هم به معاويه پيوستند، پس گروهى از اصحاب به خدمت حضرت آمده درخواست نمودند كه در تقسيم بيت المال بعضى را ترجيح دهد، امام عليه السّلام فرمود):

ص391

(1) آيا دستور مى ‏دهيد مرا كه يارى بطلبم بظلم و ستم بر كسيكه زمامدار او شده ‏ام (بسنّت پيغمبر اكرم رفتار نكرده به زير دستان ستم روا داشته خود را مشمول خشم پروردگار گردانم) سوگند بخدا اين كار را نمى‏كنم مادامى كه شب و روز دهر مختلف و ستاره‏اى در آسمان (با قوّه جاذبه) ستاره‏اى را قصد مى ‏نمايد (هرگز چنين نخواهم كرد) (2) اگر بيت المال مال شخص من هم بود آنرا بالسّويّه ميان مسلمانان تقسيم مى ‏نمودم، پس چگونه (يكى را بر ديگرى امتياز دهم) و حال آنكه مال خدا است (و زير دستان و مستمندان جيره خوار او هستند) (3) پس حضرت عليه السّلام (در مفاسد بخشيدن بيت المال بغير مستحقّ) فرمود: آگاه باشيد كه بخشيدن مال بغير مستحقّ ناروا و اسراف است (خداوند سبحان در قرآن كريم س 17 ى 26 فرموده: وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ى 27 إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ يعنى اسراف مكن و مال خود را در غير رضاى خدا پراكنده مساز، زيرا اسراف كنندگان برادران و ياران ديوان هستند) و دادن مال بغير مستحقّ دهنده اشرار در دنيا (بر حسب ظاهر) بلند مرتبه مى‏گرداند (گيرنده در پيش او براى خوش آمد اظهار كوچكى و فروتنى مى‏ نمايد) و در آخرت او را پائين مى‏آورد (پست مى‏ سازد چون بيچارگى و عذاب هميشگى را در بر دارد) و در ميان مردم او را گرامى داشته و در نزد خدا خوارش مى‏نمايد (زيرا ارجمند نزد حقّ تعالى كسى است كه بدستور او رفتار نمايد) (4) و هيچ مردى مالش را بيجا صرف نكرد و بغير مستحقّ نداد مگر آنكه خداوند او را از سپاسگزارى ايشان باز داشت و دوستى آنان براى غير او بود، پس اگر روزى نعل (كفش) او بلغزد (پيش آمد بدى براى او رخ دهد) و بيارى و همراهيشان نيازمند باشد آنها بدترين يار و سرزنش كننده ترين دوست مى ‏باشند.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
فتنه هاى بصره



« 395»

(128) (و من كلام له ( عليه ‏السلام )) (فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة) يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ (يومئ بذلك إلى صاحب الزنج ثُمَّ قَالَ ( عليه ‏السلام )) وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ

« 396»

وَ الدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ مِنْ أُولَئِكَ الَّذِينَ لَا يُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ وَ لَا يُفْقَدُ غَائِبُهُمْ أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا

« 397»

(منه) و يومئ به إلى وصف الأتراك)كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ‏

« 398»

أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ فَضَحِكَ ( عليه ‏السلام )وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ ( إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) الْآيَةَ فَيَعْلَمُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ((صلى ‏الله ‏عليه‏ وآله)) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي .








ص396

از سخنان آن حضرت عليه السَّلام است (بعد از جنگ جمل در بصره فرموده و از جمله اخبار غيبيّه مى ‏باشد) كه از پيش آمدهاى سخت در بصره خبر مى ‏دهد قسمت أول خطبه (و در آن بخروج صاحب زنج يعنى امير زنگيان علىّ بن محمّد برقعى اشاره مى ‏فرمايد، و مخاطب آن بزرگوار أحنف است و آن لقب صخر ابن قيس ابن معاويه از قبيله بنى تميم و از اهل بصره كه كنيه او ابو بحر و از بزرگان اصحاب امير المؤمنين و رئيس بنى تميم بوده است. دعوت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله، را بنى تميم اجابت ننموده بودند، ابتداء او مسلمان شد و ديگران را هم مسلمان نمود، چون اين خبر به پيغمبر رسيد در باره او دعاء فرمود، خلاصه بعلم و حكمت و اوصاف پسنديده معروف و در جنگ صفّين حاضر بود و بعد از امام عليه السّلام هم تا زمان حكومت مصعب ابن زبير بر عراق حيات داشت، و در سنه شصت و هفت در كوفه وفات يافت): (1) اى احنف، مانند آنست كه من او را (رئيس لشگر زنگيان را) مى‏بينم در حالتى كه با لشگرى خروج ميكنند كه گرد و غبار و غوغاء و هياهو و صداى لجام و آواز اسبها ندارند (داراى اسب و اسلحه نيستند) به قدمهاى خود زمين را مى ‏كوبند (فتنه و فساد بسيار بر پا مي كنند) قدمهاشان (از جهت پهنى و كوتاهى و فراخى انگشت) مانند قدمهاى شتر مرغان است. (سيّد رضىّ فرمايد:) امام عليه السّلام باين بيان بخروج رئيس زنگيان اشاره مى‏فرمايد (تاريخ نويسان گفته‏ اند كه او از اهل شهر رى بود و خود را علوىّ مى ‏دانست و مدّعى بود كه پدرش محمّد ابن احمد ابن عيسى ابن زيد ابن علىّ ابن الحسين ابن علىّ ابن ابى طالب است و بيشتر خصوصا طالبيّين در نسب او طعن زده آنرا درست نمى‏دانستند، زيرا علماى انساب متّفقند بر اينكه او علىّ ابن محمّد ابن عبد الرّحيم است و جدّ مادرش محمّد ابن حكيم اسدى‏

ص397

از اهل كوفه و از كسانى است كه با زيد ابن علىّ ابن الحسين بر هشام ابن عبد الملك خروج كرد و پس از كشته شدن زيد فرار كرده بشهر رى رفته در قريه ‏اى كه آنرا ورزنين مى ‏ناميدند اقامت نمود و در اين قريه علىّ ابن محمّد رئيس زنگيان بدنيا آمد و جدّ او عبد الرّحيم در طالقان تولّد يافت، پس از آنكه به عراق رفت كنيزى خريدارى كرد كه از او محمّد پدر علىّ متولّد گرديد، خلاصه در سال دويست و پنجاه و پنج آهنگ بصره نمود و غلامان زنگى را كه كاركنان اهل بصره بودند بيارى خود دعوت نمود و بدستور او روز معيّنى باتّفاق خواجه‏ هاى خود را كشته دور او گرد آمده انواع فتنه و فساد بر اهل بصره وارد ساختند، و اينكه به برقعىّ مشهور شد براى آنست كه برقع «نقاب» برو مى ‏انداخت) (2) پس از آن امام عليه السّلام فرمود: واى بر كوچه ‏هاى آباد و خانه‏ هاى آراسته شما كه داراى باله ا (كنكره ‏ها) است مانند بالهاى كركسان، و داراى خرطوم ها (ناودانها) است چون خرطوم هاى پيلان از آن لشگر كه (همه آنها را خراب و ويران مي كنند) بر كشته‏ هاى ايشان كسى گريه نمى‏ كند (زيرا همه غلام سياه بوده خويشاوندان ندارند تا بر كشته‏ هاشان گريه كنند) و از غائب آنها جستجو نمى‏ شود (چون كسى از آنان كشته شود بر اثر سنگدلى ديگرى بجاى او مى‏ آيد بدون اينكه از كشته شده پرسشى نمايد). (3) من دنيا را برو انداخته‏ام و مقدار آنرا اندازه گرفته‏ام (بظاهر و باطن و گذشته و آينده آن دانا هستم) و به حقيقت آن بينا مى ‏باشم (بى اعتبارى و بيوفائى آنرا در هر زمان مى ‏بينم).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
ص398

قسمتى دوم از اين سخنان است كه تا تاران (و مغولها و خونريزيهايى كه بدست ايشان و مسلمانان واقع شده و در كتب و تواريخ ثبت است) را وصف مى ‏فرمايد: (4) مانند آنست كه من آنها را مى‏بينم گروهى هستند كه چهره‏هاشان مانند سپر (پهن و گرد و)

ص399

چكّش خورده (پر گوشت و نشانه‏ دار) است، لباسهاى ابريشمين و ديبا مى ‏پوشند، و اسبهاى نيكو يدك مى ‏كشند، (5) و در آنجا (كه وارد مي شوند) خونريزى بسيار سخت واقع مي شود بطوري كه زخم خورده بروى كشته راه مى ‏رود، و گريخته (از چنگ آنها) كمتر از اسير شده مى ‏باشد (بيشتر مردم بظلم و ستم ايشان مبتلى بوده راه فرارى ندارند). يكى از اصحاب آن بزرگوار (توهّم كرد كه آنچه حضرت از اخبار غيبيّه مى ‏فرمايد بدون معلّم و از پيش خود مى ‏باشد، از اين جهت) گفت يا امير المؤمنين: خداوند بتو علم غيب عطاء فرموده، امام عليه السّلام خنديد و براى (دفع توهّم) آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود: (6) اى برادر كلبى آنچه گفتم علم غيب نيست، بلكه تعلّم و آموختنى است (كه آنرا) از صاحب علم و دانش (رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرا گرفته‏ام) (7) و علم غيب منحصر است به دانستن وقت قيامت و آنچه خداوند سبحان در گفتارش شمرده است (س 31 ى 34): إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ يعنى نزد خدا است دانستن وقت قيامت و وقتى كه باران مى ‏فرستد و ميداند آنچه در رحم مادرها است و هيچكس نمى ‏داند فردا چه ميكند و به كدام زمين مى‏ميرد، و بتحقيق خداوند دانا و آگاه است. (8) پس خداوند سبحان مي داند آنچه در رحمها است، پسر است يا دختر، زشت است يا نيكو، بخشنده است يا بخيل، بدبخت است يا نيك‏بخت، و ميداند چه كسى هيزم آتش دوزخ است يا با پيغمبران يار و همنشين در درجات بهشت، (9) پس اينها كه شمرده شد (و يكى از آنها را بر سبيل مثال شرح داديم) علم غيب است كه هيچكس نمى ‏داند آنرا مگر خدا (كنايه از اينكه آنچه از اين نوع علوم به پيغمبر وحى رسيده و او هم بمن آموخته مأمور به فاش كردن نيستيم، پس مانند آنست كه نمى‏دانيم) ولى غير از اينها پس علمى است كه خداوند به پيغمبر خود، صلّى اللَّه‏

ص400

عليه و آله، ياد داد (فاش كردن آنرا اجازه فرمود) و او هم بمن آموخت و دعاء كرد كه سينه من آنرا نگاه‏داشته و پهلوه ايم احاطه ‏اش نمايد (حفظ كرده آنرا ضبط نمايم).


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
درباره پيمانه ها



« 400»

(129) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام )) (في ذكر المكاييل و الموازين) عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيِّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً أَيْنَ خِيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ‏

« 401»

الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغَّصَةِ وَ هَلْ خُلِّفْتُمْ إِلَّا فِي حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِي إِلَّا بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ ظَهَرَ الْفَسَادُفَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ هَيْهَاتَ لَا يُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ.

« 403»








ص401

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است راجع به پيمانها و ترازوها (ولى چيزى از اين مقوله در آن نقل نشده، شايد سبب اينست كه چون رويّه سيّد رضىّ عليه الرحمة بر اين بوده كه همه فرمايش هاى امام عليه السّلام را ذكر ننمايد بلكه گلچين كرده، لذا ممكن است قسمتى كه راجع باين عنوان بوده ساقط نموده، و شايد هم سيّد تصرّفى در آن ننموده، بلكه اين عنوان مستفاد است از جمله أين المتورّعون فى مكاسبهم، و المتنزّهون فى مذاهبهم يعنى كجايند پرهيزكاران در تجارت و داد و ستدهاى خود، و پاكان آراسته‏ها در كردارشان. و شايد از كم فروشى مردم نزد آن بزرگوار سخن در ميان آمده كه اين كار زشت شعار بوده حضرت اين خطبه را فرموده): (1) بندگان خدا، شما و آرزوهايتان از اين دنيا مهمانان هستيد كه مدّت مهماني تان معلوم شده، و دام دارانى مى ‏باشيد كه بستانكار (وامش را) از شما مطالبه مي كند،

ص402

و مدّت مهماني تان اندك و وامتان عمل (عبادت و بندگى) است كه (نزد نويسندگان) محفوظ است، (2) پس چه بسيار كوشنده در عملى است كه (آنرا) ضائع ميكند (مانند رئاء كاران) و چه بسيار رنج برنده‏اى است كه (از آن) زيان مى ‏برد (چون خوارج و نواصب) (3) و شما در روزگارى واقع شده ‏ايد كه خير و نيكوئى بآن پشت كرده و شرّ و بدى بآن رو آورده و شيطان بهلاك و تباه نمودن مردم طمع دارد، پس اكنون هنگامى است كه اسباب كار او قوّت گرفته و مكر و حيله ‏اش بهمه جا راه يافته شكار كردنش آسان شده است. (4) بمردم هر جا كه خواهى درست نظر كن، آيا هيچ مى ‏بينى مگر فقيرى كه از فقر و درويشى رنج مى ‏برد (شكيبائى ندارد و بآنچه خدا خواسته راضى نيست) يا ثروتمندى كه شكر نعمت خدا بجا نياورده كفران ميكند، يا بخيلى كه براى زياد كردن دارائى بمال خدا بخل مى ‏ورزد، يا متمرّد و سركشى كه گويا گوش او براى شنيدن پند و اندرزها سنگين است (5) كجايند نيكان و شايستگان شما و آزاد مردان و كرم دارانتان، و كجايند پرهيزكاران در داد و ستد و پاكان در كردارشان آيا همگى از اين دنياى پست و سراى رنج و بدبختى با شتاب كوچ نكردند (6) و آيا جانشين شده‏ايد شما در ميان مردم نخاله بد كه از جهت پستى و بى‏ لياقتى و سزاوار نبودن ذكر نام ايشان دو لـ*ـب در توبيخ و سرزنش آنان روى هم نمى ‏افتد (شما كه جانشين آن نيكان هستيد به قدرى رذل و پست مى ‏باشيد كه براى نبردن نامتان مذمّت از شما هم سزاوار نيست) پس (در اين مصيبت بايد بگوئيم:) إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ يعنى ما همه بندگان خدا و مملوك او هستيم و بسوى حكم و فرمان او باز مى ‏گرديم: (7) فساد و تباهكارى نمايان شده است (معروف منكر و منكر معروف گرديده) پس نيست شخصى كه آنرا تغيير دهد، و نه منع كننده ‏اى كه از آن نهى نمايد (امر بمعروف و نهى از منكر نمى ‏كنيد و) با اين رويّه مى ‏خواهيد در بهشت در جوار رحمت خدا و از ارجمندترين دوستان او باشيد (8) چه دور و نادرست است انديشه شما خدا را براى رفتن ببهشت او (با كردار زشت و گفتن اينكه رحيم و كريم و آمرزنده است) نمى ‏توان فريب داد، و رضاء و خوشنودى او بدست نمى ‏آيد مگر

ص403

بطاعت و بندگى كردن. (9) خدا لعنت كند (از رحمتش دور گرداند) كسانى را كه بمعروف امر مي كنند و خود آنرا بجا نمى ‏آورند، و منكر را نهى مى‏ نمايند و خود مرتكب آن مي شوند.


نهج‌البلاغه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و ɢнαzαʟ

YaSnA_NHT๛

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
میکسر انجمن
  
  
عضویت
21/2/22
ارسال ها
2,782
امتیاز واکنش
13,960
امتیاز
373
محل سکونت
کنار موتورم!
زمان حضور
135 روز 7 ساعت 1 دقیقه
گردآورنده اين كتاب ارزشمند سید رضی، ابو الحسن، محمد بن حسين موسوى است ( ۳۵۹- ۴۰۶ هجرى)، این کتاب شریف در سه بخش شامل خطبه‌ها و نامه‌ها و برخی از سخنان کوتاه و گهربار امیرالمؤمنین و امیر بیان علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) است که در موقعیتهای گوناگون بیان فرموده یا برای افراد مختلف نوشته است. کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دو خصوصیت ویژه دارد: اول، زیبایی و فصاحت و انسجام بی‌نظیر که آن را «فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق» قرار داده است. دوم، تأثیر و نفوذ شگفت‌انگیز آن؛ به طوری که نه تنها در آن زمان، که پس از چهارده قرن هنوز هم هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نهج البلاغه کتابی است که بزرگ‌ترین فصحا و بلیغ‌ترین گویندگان در طول تاریخ افتخار خویش را در محضر نهج البلاغه بودن دانسته‌اند. نهج البلاغه کتابی نیست که تنها از حیث لفظ، اوج قله‌های فصاحت را فتح کرده باشد؛ بلکه محتوا و مضمون این کتاب شریف نیز تالی و دنباله رو قرآن است.
سید رضی در مقدمه نهج البلاغه می نویسد: «امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در موضوعات و ابواب مختلف کلماتی دارد و هرگاه انسان در یک موضوع کلمات آن حضرت را مطالعه می کند، شک نمی‌کند که این سخنان از کسی است که تمام عمر خویش را در همان رشته سپری کرده است؛ وقتی در باب زهد داد سخن می دهد، گویی هیچ بهره‌ای جز زهد و عبادت ندارد و گویی تمام عمر خویش را در گوشه خانه‌ای یا در پای کوهی گذرانده که هیچ کس را جز خود ملاقات نکرده است».


نهج‌البلاغه

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا