خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۹

ماجرای دعوای امروز شد سوژه‌ی بچه‌ها و در کل مدرسه پیچید؛ آنقدر سر کلاس زمزمه شنیده شد تا آقای اندرسون به همه یک التیماتوم جدی داد.
تا لحظه‌ای که از مدرسه خارج می‌شدم نگاه تحدید آمیز جولیا همراهم بود، ولی ذهن من درگیر دیشب بود، نمی‌توانستم هیچ کدام از وقایعی که حداقل خودم فکر می‌کردم اتفاق افتاده را باور کنم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 21 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۰

۷۳ساعت بدون استراحت را گذراندم تا نقشه‌ای که در ذهن چیده‌ام به انجام رسانم. دیوانگیست ولی انجام پذیر است. اطلاعات زیادی از کلیسا ندارم، ولی خوب می‌دانم که باید پس از ساعت ۱۲ کارم را شروع کنم، اگر زودتر شروع کنم امکان دارد که رفت و آمد مردم در کلیسا باعث لو رفتنم شود. به گردنبند تام که حالا به لطف من به دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 19 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۱

حرف زدن با او بی فایده بود، او مرا تعقیب کرده که انتقام بگیرد.جرارد به سمتم هجوم آورد، موهایم را در دست گرفت و کمرم را محکم به تیر برقی که پشتم بود کوبید، تحقیر دیگر کافی بود باید قبل از آنکه شدت درد زیاد شود و تضعیفم کند کاری می‌کردم، تمام توانم را در نوک پای راستم قرار دادم و به ساق پایش کوبیدم. می‌دانستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 18 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۲
پیتر پوشه‌ای که در دست داشت روی میز گذاشت و روی صندلی‌اش نشست.
پیتر: خیلی خب استر آدلر و جرارد بل، می‌خوام که سریع و بدون حاشیه توضیح بدین دعوا اونم تو کوچه‌ی پشت کلیسا چه دلیلی داشته، اونم دقیقا وقتی که مردم واسه دعا تو کلیسا جمع بودن، می‌خواستین بی نظمی و اختلال تو مراسم کلیسا ایجاد کنین؟
معلوم شد در این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 18 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۳
با پیتر در کافه‌ای که تمام دیوار و میز و صندلی‌اش چوبی بود نشسته بودیم و بوی چوب و ادکلن تمام کافه را دربرگرفته بود؛ من از پیتر خواستم تا به اینجا بیاییم، این محل را دوست داشتم. پیتر به قهوه‌ای که در لیوان قرار گرفته بود نگاه می‌کرد.
_چرا اطلاع ندادی که اومدی؟ مطمئنن کل فامیل می‌خوان ببیننت.
لبخند زد و گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 18 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۴

سرم را به نشانه ی تفهیم تکان دادم و گفتم:
_ واو خیلی جالب بود؛ نمی دونستم با چنین ملکه ی بی رحمی هم اسم هستم. من دیگه برم!
_ صبر کن میرسونمت.
_نه میخوام پیاده برم.
با تکان دادن دستم از او خداحافظی کردم و از کافه بیرون زدم. آرام می‌دویدم، از سوپرمارکت سر خیابان آب سردی خریدم بلکه کمی از عطشم را کم کنم، نگاهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 16 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۵

سرم را به سمت مادر بزرگ چرخاندم و گفتم:
_ مامان بزرگ میشه بریم؟ من امروز تمرین داشتم و واقعا خستم.
_ استر امشب پیش من بمون، فردا ادوارد میرسونتت.
لبخندی به لارا زدم، تشکر کردم و گفتم:
_ پیشنهاد خوبیه ولی من خونه‌ی خودم راحت ترم.
مادر بزرگ با حرف من بلند شد و بعد از تشکر از خانه‌ی آنها خارج شدیم.

لباس هایم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 16 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۶

بعد از کلی فرار و گریز، هر دو نفس زنان روی نیمکت پارک کوچک و قدیمی شهر که کمی کثیف بود، نشستیم. حوض وسط پارک لبریز بود از آب راکد و تیره رنگ که خبر از مانده بودن آب داشت؛ درختان تنومند و بزرگی که افرادی را زیر سایه های بزرگ خود پناه داده بودند، بیشترین جلوه‌ی پارک را دارا بود. برگ های زرد و سبزی که بر روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 13 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۷

صبح پیتر بهم زنگ زده بود، گفت که دیشب مأموريت داشته و حسابی خسته ست پس نمی‌تونیم امروز همدیگه رو ببینیم. اون واقعا پسر خوش قلبیه، تعداد انگشت شماری وجود دارن که به شایعات موجود در مورد من اهمیت نمی‌دن و منو مثل بقیه می‌بینن! فکرم به سمت مهمانیِ آخر هفته کشیده شد، مدت زیادیه که تو هیچ مهمانی شرکت نکردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 12 نفر دیگر

N*M*M

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/5/21
ارسال ها
78
امتیاز واکنش
951
امتیاز
163
سن
20
زمان حضور
15 روز 9 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۸
پیتر گرم گفت‌وگو با جمعی از دوستاش بود. لباسی که به تن داشت اسپرت و جذاب بود؛ تی شرت سفید رنگ ساده‌ای را با کت تک و اسپرت سورمه‌ای و شلوار جین به رنگ کت پوشیده بود، آستین های کت را کمی بالا داده بود و ساعت هوشمندش به استایلش جلوه می‌داد. قبل از دیگران متوجه من شد و به سمتم آمد، بهم که رسیدیم متوقف شد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Reyhan.t، MaRjAn و 10 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا