خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطور پیش میره؟


  • مجموع رای دهندگان
    26

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
39#
پس از مکث کوتاه و سنگینی، صدای محکمش در اتاقک ماشین پیچید:
-سلام شهریار. تو از افرا خبر داری؟
متعجب شدم. از افرا خبری نداشت؟ پس از دو روز کنجکاو نشده بود که چگونه نوه سخت‌گیرش به محافظ فرستاده او اعتماد کرده؟ حسی می‌گفت که می‌خواهد یک دستی بزند. ولی نه آقابزرگ اهل این کارها نیست:
-نه متاسفانه آقابزرگ. چطور مشکلی پیش اومده؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
40#
او از کجا اینقدر مطمعن بود که کامران مقصر نیست؟
-اقابزرگ شما اینقدر به کامران اطمینان دارید که میگید مقصر نیست؟ واقعا گیج شدم با این حرفتون.
ماشینی با بوق سرسام‌آوری از کنارم رد شد. با چشمان عصیانگرم ماشین پراید آلبالویی را دنبال کردم.
آقابزرگ بعد از مکث کوتاهی گفت:
-انگار جای خوبی نیستی. شب به عمارت میام تا مفصل دربارش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 14 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
41#
اخم‌های درهم و رفتار خشک و جدی‌اش، باعث می‌شد سعی کنم مانند او باشم تا مشکلی پیش نیاید. با به‌یاداوردن کار‌ها و ماموریت‌هایش، مغزم سوت می‌کشد. با خود متعجبم که چگونه اکنون در حال زندگی راحت هستم. به یاد افرا می‌افتم. او هیچ شباهتی به پدربزرگ خشکش ندارد به غیر از یک چیز. که آن هم انگار ارثی‌ست. که حتی در وجود شاهارا هم حسش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 15 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
42#
نگاهم را به چشمان قهوه‌ای غرق در مهربانی دکتر دادم. مانند همیشه، با صدای محکمی گفتم:
-سلام آقای دکتر. ببخشید وقت دارین چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
لبخند پر مهری تمام صورتش را باز کرد و پشت عینک بزرگ خیره چشمانم شد:
-سلام پسرم. بله چرا که نه
اشاره‌ای به صندلی چرم مشکی کنار میز سفیدش کرد. بر صندلی نشستم و بعد از مکث کوتاهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 15 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
43#
بی توجه به افرادی که از کنارم رد می‌شدند، به طرف اکبر رفتم.
-اکبر
سرش را بالا آورد و نگاهم کرد.
-بله آقا؟
-با دکترش صحبت کردم. گفت که می‌تونه امروز مرخص بشه. برو کاراشو انجام بده بیارش من توی ماشینم.
-چشم آقا
سریع به طرف صندوق رفت. نگاهم را بی اهمیت از او گرفتم و آرام به طرف حیاط بیمارستان رفتم.
بوی خوش گل‌های محمدی در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 15 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
44#
مثل همیشه با قوانین اخلاقی مخصوص خودش.
بعد از هزاران کلنجار رفتن با خودم، در آخر گفتم:
-اون مردی که کامران رو به بیمارستان رسیده بود، پلاک اون ماشینی که افرا رو دزدیده رو برداشته و همین امروز صبح بهم دادش.
از جایش نیم خیز شد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
-خب پس چرا دست نگه داشتی؟ شماره پلاک رو بده به من
دستانم را بالا بردم با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 14 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
45#
بعد از چند ثانیه گفت:
-می‌تونی چی برام عجیبه؟
تعجب کردم. چه برایش عجیب است از این ماجرای درهم و پیچیده؟ نکند فهمیده؟
با سکوتم انگار به او فهماندم که منتظر سخنش هستم.
-همین خانوم دو روز پیش اومده همین کلانتری و گفته که ماشینش با همین مشخصات و همین پلاک دزدیده شده.
متحیر به کاغذ دیواری نقره‌کوبی که سفیدی نحس دیوار را پوشانده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 14 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا