- عضویت
- 11/4/21
- ارسال ها
- 188
- امتیاز واکنش
- 6,082
- امتیاز
- 198
- محل سکونت
- crystal city
- زمان حضور
- 14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
19#
-خب الان بریم؟
مستقیم نگاهاش کردم:
-بریم نه شهریار برم.
چشماناش گرد شد. با تعجب گفت:
-یعنی چی برم؟ افرا منظورت رو نمیفهمم.
شانهای بالا انداختم و خونسرد گفتم:
-یعنی اینکه من خودم میرم.
با حیرت خندهای کرد و گفت:
-هیچ متوجه هستی داری چی میگی؟
-اره متوجهام و برای همینه که میگم خودم تنها میخوام برم عمارت آقابزرگ...
19#
-خب الان بریم؟
مستقیم نگاهاش کردم:
-بریم نه شهریار برم.
چشماناش گرد شد. با تعجب گفت:
-یعنی چی برم؟ افرا منظورت رو نمیفهمم.
شانهای بالا انداختم و خونسرد گفتم:
-یعنی اینکه من خودم میرم.
با حیرت خندهای کرد و گفت:
-هیچ متوجه هستی داری چی میگی؟
-اره متوجهام و برای همینه که میگم خودم تنها میخوام برم عمارت آقابزرگ...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: