خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطور پیش میره؟


  • مجموع رای دهندگان
    26

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
19#
-خب الان بریم؟
مستقیم نگاه‌اش کردم:
-بریم نه شهریار برم.
چشمان‌اش گرد شد. با تعجب گفت:
-یعنی چی برم؟ افرا منظورت رو نمی‌فهمم.
شانه‌ای بالا انداختم و خونسرد گفتم:
-یعنی اینکه من خودم می‌رم.
با حیرت خنده‌ای کرد و گفت:
-هیچ متوجه هستی داری چی می‌گی؟
-اره متوجه‌ام و برای همینه که می‌گم خودم تنها می‌خوام برم عمارت آقابزرگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 37 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
20#
نگذاشتم ادامه حرف‌اش را بزند. می‌دانستم چه فکری کرده. ولی نقشه من این نبود. حق داشتن را درک نکند. بعضی اوقات غیر قابل پیش‌بینی می‌شدم.
-اون چیزی که بهش فکر می‌کنی و می‌خوای به زبون بیاری، نقشه من نیست.
کلافه بود. نمی‌توانست تمرکز کند و از نقشه من سردر بیاورد:
-خب.. خب بگو نقشه‌ات چیه؟ حداقل من ازش خبر داشته باشم.
لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 37 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
21#
سرم را برگرداندم. به او که با چشمان نگران خیره‌ام شده بود، نگاه کردم. تا حالا اینگونه شهریار را ندیده بودم. همیشه شهریار فردی بود خونسرد و بی اهمیت نسبت به هرچیز. این روی‌اش برای‌ام جدید و تازه بود. خنده‌ام گرفته بود. تک خنده‌ای کردم و گفتم:
-شهریار لازم نیست بار دیگه نگرانیت رو به زبون بیاری.
و بی توجه به او که دهان‌اش باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 37 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
22#
سرم را محکم تکان دادم. نمی‌خواستم به چیزهای بد فکر کنم ولی آنها بدون اجازه از من، به طرف‌ام می‌آمدند و مرا از داخل نابود می‌کردند. مغموم با ابروهای در هم، به طرف در مشکی رنگ رفتم و بازش کردم.
باز هم بوی خوش عطر ورساچه. این بو را دوست داشتم. یادآور خاطرات بد نبود. یادآور حس قدرت بود. برای همین همیشه استفاده‌اش می‌کردم. قدرت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 34 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
23#
-خانوم من با آقا تقریبا یک سال و یک ماه پیش آشنا شدم. توی خیابون جردن بودم که متوجه یه ماشین سمند مشکی شدم که خیلی مشکوک بود. دیدم که آقا خواستن از خیابون رد بشن، این ماشین هم روشن شد و آروم آروم حرکت کرد. فهمیدم که یه جای کار می‌لنگه. وقتی متوجه شدم ماشین کم کم داره سرعت‌اش رو زیاد می‌کنه، به طرف آقا دویدم و همین که ماشین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 37 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
24#
نگاه‌ام به کوچه‌ای خورد. با دست‌ام آنجا را نشان دادم و با صدای عجله‌ای گفتم:
-کامران.. کامران بپیچ اونجا
بدون اینکه جواب‌ام را بدهد؛ با همان سرعت سرسام‌آور فرمان را پیچاند. تعادل‌ام را از دست دادم و محکم به در خوردم. بی توجه به درد پخش شده در شانه‌ام، راست نشستم و جلو را نگریستم.
کامران با مهارت از بین ماشین‌های پارک شده گذر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، فاطمه مقاره و 22 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
25#
ناگهان با ضربه‌ی محکمی که به ماشین خورد، به جلو پرتاب شدم. سرم محکم با صندلی راننده برخورد کرد و درد گردن‌ام بیشتر شد. اه و ناله‌های دردناک‌ام، بلند شد. نمی‌توانستم درد وحشتناک‌اش را تحمل کنم. با سختی و درد به عقب بازگشتم. ماشین مشکی با ما تصادف کرده بود. لرزی عجیب تمام وجودم را فرا گرفت. با صدایی خش‌دار و گرفته گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 23 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
26#
انگار حرکت‌ام را خوانده بود که با سرعت قفل فرمان را در هوا گرفت و در یک حرکت سریع و ماهرانه، گردن دردناک‌ام را میان دست‌اش گرفت.
ناله بلندی سر دادم. با دندان‌های چفت شده روی هم، تقلا می‌کردم که از میان دست بی‌رحم‌اش خارج شوم. پوزخند صداداری زد و با صدای بمی زیر گوش‌ام گفت:
-می‌خوای از دست من فرار کنی جوجه؟ هه کور خوندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 24 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
27#
کامران
درکی از صداهای گنگ و مبهم اطراف‌ام نداشتم. دردی سرتاپای وجودم را فرا گرفته بود. حال عجیبی داشتم.
کنجکاو بودم بدانم چه چیزی در اطراف‌ام در حال وقوع است؛ اما نمی‌توانستم چشمان‌ام را باز کنم.
انگار به پلک‌های‌ام، وزنه‌های سنگین وصل کرده بودند. هرچه تلاش می‌کردم، نمی‌توانستم موفق به باز کردن چشمان‌ام شوم.
به خاطر یک کار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 23 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,078
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
28#
برای چه در بیمارستان بودم و او برای چه این حرف‌ها را می‌زد؟ چه اتفاقی افتاده بود؟
با دیدن چهره گیج‌ام خنده آرامی سرداد و گفت:
-حالا نمی‌خواد گیج نگاهم کنی. خب بریم سر کارمون. حالت خوبه؟ دردی نداری؟
دهان‌ام را باز کردم تا سخنی بگویم. هرچه تلاش کردم نتوانستم کلمه‌ای بر زبان بیاورم. انگار طرز حرف زدن از یادم رفته بود.
دکتر با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 24 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا