خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان چطور پیش میره؟


  • مجموع رای دهندگان
    26

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
29#
بریم سراغ کار اصلیمون. خب پسر جون من دست‌ام رو جلوی صورتت تکون میدم. به من بگو تار می‌بینیش یا یه جورایی دنباله دار؟
حرکت دست‌اش مقابل صورت‌ام، تار بود. به خوبی از نزدیک نمی‌دیدمش. آرام و خش دار زمزمه کردم:
-ت... تار
-خب. من پاها و دستات رو تکون می‌دم. درد داشتی یا حس بدی داشتی واکنش نشون بده.
مچ پای‌ام را گرفت و آرام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 24 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
30#
با صدای نحس در، چشمان‌ام را به سمت‌اش سوق دادم. قامت ورزیده و بلند شهریار در آستانه در ظاهر شد.
شلوار خوش دوخت قهوه‌ای با پیراهن چسبان قهوه‌ای به تن داشت. مانند همیشه و دکمه اول پیراهن‌اش را باز گذاشته بود و موهای سیاه کلاغی‌اش را به بالا زده بود. اخم‌ همیشگی روی صورت‌اش جا‌خوش کرده بود و بدون هیچ حسی تن زخمی و کبود مرا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 21 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
31#
-خیلی پرروئی کامران. از من می‌خوای توی این موقعیت دیدم رو مثبت کنم؟ وقتی افرا انگار آب شده رفته تو زمین در حالی که توعه احمق کودن مثلا محافظ کنارش بودی تا به ظاهر ازش محافظ کنی؟
سرش را پایین آورد و خیره به پارکت سفید اتاق گفت:
-حرف مضحک و مضخرفی بود.
برای دفاع از خودم گفتم:
-خانوم به من گفت که برم یه بیمارستان یا یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
32#
با صدایی که سعی در آرام کردنش داشت، گفت:
-الان براتون مسکن می زنم آروم می‌شین.
سرنگ حاوی مایعی بیرنگ را در سرم خالی کرد. سرنگ خالی شده را در سطل سفید کنار تختم انداخت و با لبخندی آرامش بخش، نگاهم کرد. با صدای آرامی که هر لحظه آرام‌تر میشد گفت:
-الان بهتر می‌شین. استراحت ک...
چشمانم به روی هم افتاد و در عالم بی‌خبری فرو رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
33#
-اقای محترم هیچ متوجه هستین که توی بیمارستانین؟ اینجا بیمار در حال استراحته. بفرمایید از بخش بیرون. زمان ملاقات تموم شده. بفرمایید خواهش می‌کنم.
انگار همگی دست به دست هم داده بودند که اعصاب مرا به هم بریزند. دوست داشتم حرصم را با مشت و فریاد سرشان خالی کنم. از امروز صبح یک لحظه آرامش نداشتم و در همه وقت در حال کنترل کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
34#
-همون مردست؟
همانند من به مرد خیره شد و به نشانه تائید «بله اقا» گفت. فرصت را از دست ندادم و با قدم‌های محکم به طرفش رفتم. بالای سرش ایستادم. انگار کفش‌های کالج قهوه‌ایم را داد که سرش را بالا آورد. نگاهش به تندی روی اکبر افتاد و به ضرب از جایش بلند شد. سر تا پایش را از نظر گذراندم. مردی ساده با شلوار جین قدیمی و پیراهنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
35#
با صدای مرد از فکر و خیال کشتن کامران بیرون آمدم و خیره‌اش شدم:
-والا جناب به غیر از این یه حرف مهم‌تر داشتم. برای همین خواستم خصوصی صحبت کنیم.
سرم را تکان دادم و کنجکاو نگاهش کردم:
-والا همون موقع که من ماشین رفیقتون رو دیدم که از پشت داغون شده، یه خانوم و دوتا آقا هم بودن. البته خیلی مشکوک بودن چون خانومه بیهوش بود.
بیهوش؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 18 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
36#
حال با این پلاکی که از او گرفته بودم باید چه می‌کردم. دوباره روی نیمکت نشستم و ارنج‌هایم را روی زانوانم گذاشتم. به موزاییک‌های سنگی خیره شدم. آیا امکان داشت که صاحب این پلاک افرا را دزدیده باشد؟ امکان داشت که بتوانم به راحتی او را پیدا کنم؟
کفش‌های براق و واکس زده اکبر جلو چشمانم ظاهر شد. سرم را بالا آوردم و خیره چشمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 17 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
37#
والا... اووم... من نزدیکای خیابون جردنم. چطور؟
-خب خوبه. من تو خیابون جردنم همون اولش. بذار پیاده بشم منو ببینی.
سریع دستگیره را کشیدم و از ماشین خارج شدم. نسیمی وزید و موهای نسبتا بلند مشکی‌ام را با خود همراه کرد. چنگی به موهایم زدم و اطرافم را نگریستم.
صدای محسن می‌آمد که می‌گفت:
-اها دیدمت.
بدون هیچ حرفی تماس را قطع کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 17 نفر دیگر

عسل شمس

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
188
امتیاز واکنش
6,082
امتیاز
198
محل سکونت
crystal city
زمان حضور
14 روز 10 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرغوا
38#
عجله داشتم. دو روز است که در جستجوام و حتی یک سرنخ هم پیدا نکرده‌ام:
-عجله دارم اتفاقا. یعنی نمی‌تونی زود ته توشو برام دربیاری؟
-یکی از همکارام که باهاش صمیمی‌ام، توی گروه ردیابیه. بهش می‌سپارم تا شب کارتو راه بندازه.
کورسو امیدی در وجودم روشن شد. انگار قسمتی از این بار سنگین از دوشم برداشته شده بود. کمی آسوده بودم و وضعیت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان مرغوا | عسل شمس کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A و 17 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا