✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

Tiralin · 26/2/24

کاسه‌ی گِل سرشت را از دو لَب دور می‌کند و اینبار از جای سخن باید و شاید او، آوای گام‌هایی که بر خاک کشیده می‌شوند، به گوش هر دو می‌رسند و زین روی سر به سوی آوا می‌گردانند.
جانشین سخن باید و شاید تیرانا، سرور پدرام است، با شنل سیه‌روی بر دوش، جامه‌ی سیاه بر تن تا به فرود زانوان سیاه ‌تر، تیغ تیز و درفشان در دست راست، کلاهی که چهره‌اش...

Tiralin · 4/3/24

و از بهر این سرآغاز یا سرانجام، رفتن سوی یک قله یا نه! یک درّه، تیرانا و مهراز بر یکدیگر درمی‌نگرند.
کوهی بر دوش خواهند کشید، نه! کوه سرد هم‌اکنون نیز بر شانه‌هایشان بنشسته است!
هر دو و همگام دیده بر هم می‌گذارند و می‌گشایند.
تیرانا با همان تیغ و شنل به زخمی¹ بر زمین سرد می‌اوفتد و همان‌گونه که بلور‌های پاره پاره از چشمانش فرو...

Tiralin · 15/3/24

پدرام به نیرنگی‌ نهان و دیدار این چهره‌ی پیروز خونگر بر زمین می‌اندازد و و پیش از آنکه خم بدگمانی بر ابروان دلبر آرتور ماری دررسد، گام‌هایی بلند برمی‌دارد، تا کارزاری دیگر بیاراید.
تیرا گرچه ناآگاه از آن نیرنگ و بی‌گاهی از اندیشه، با دودست تیغ را برمی‌گیرد و با فریاد به سوی چهره‌ی پدرامش می‌تازد، که این سرور صد ساله چندین و چند بار سر...

Tiralin · 25/3/24

در این هنگامه که از خاک نبرد رسته است، به راستی راست هیچ گمانی ندارد، که این گوهر ارمغانی که مهرازش بر او پیشکش می‌خواهد، به کُنه چیست!
زین روی به آرامی تیغش را پس می‌گیرد و همان‌گونه که بر غلافِ کمرش می‌رساند، می‌گوید:
- بسی نیک! کجاست این ارمغان؟
مهراز دست‌های باخته¹ را پایین می‌آورد،...

Tiralin · 2/4/24

و نیز بانوی الن باری دیگر سربرآورد و خواهش‌هایی آمیخته با بغض و اشک روانه ساخت؛ افسونگر ولی باری دیگر همان سخن‌ها را بر دام زبان براند و سرانجام به زور و چیرگی هری بر تن و بازوان بانو را از آن سرای بیرون رانند و آن سنگ فیروزه.
او در جایگاه یک نگهبان تا به کاخ بنگریست، که بانوی زیبا و وارسته‌ی دستور تیرداد چه اشک‌ها که نریخت، تا مگر...

Tiralin · 3/4/24

هری چشمان خود را از اندیشه‌ی آشکار و هزاره بر آن سخنان فرو می‌بندد و ناگاه دَمی ژرف و کلافه از بینی می‌گیرد.
سخن‌های بانو رکسانا به مانند افسانه‌های تیره‌ی کتیب‌خانه‌ی ستاره است، ولی اگر دروغ خواندنش را رها کند، این افسانه‌ی تاریک قلم و نِی¹ در میانه‌ی زندگی چندین و چند تَن دارد.
بدین دم آوای گشوده شدن آهسته آهسته‌ی درب اتاق گوش را...

Tiralin · 19/4/24

دوش به نیمه، پیرامون کاخ سیاه و سرخ پرچم‌داران، در همان جای سرسبز شهریوری، این سرور تاریکی به همراه نگاهبان دژ، ملورین ادوارد به تماشایی خشنود بودند و آن تماشای خشنود ره به مهراز و تیرانایی می‌برد که چون نبردهای نوه‌ی سام نریمان¹ نمایشی از گرد‌های برخاسته بر آسمان را بر رنگ و نگار می‌آورند.
پدرام لین با ابروانی چون رشته کوهان،...

Tiralin · 28/4/24

بر پلکان سوی چپ روانه شد و در آن میان، به زخمی‌ بی‌مهر ملورین را بر دیوار بکوفت.
- چه برای بانوی لغزیده گستاخ لیدیان روی داده...
چنگ از بازوی بانو افکند و اینبار بر گریبانش رساند.
- که دیگر به دیدار آن سام‌نیای نفرینی نمی‌روی؟! به امید و گوشه‌ی چشم پروردگار، آن دیوانه‌ی موبد جامه¹ به دیو مرگ رسیده؟!
ملورین که با دو دستِ ناگزیر دست...

Tiralin · 4/5/24

و در این دم گوش راستش آوای گام‌هایی موزون، وارسته و پیش‌رو را می‌شنود.
ابرویی فراز می‌دهد و نخست از هر سخن، از گوشه و سپس به رخِ تام¹ چشم بدان سوی می‌رساند.
گذشته از غبارهایی موزون در پیرامون، سه تَن نگارگر آوای این گام‌ها هستند.
تنِ در میان، که زودتر از دو تن دیگر چهره می‌نماید، مهراز هیلداست؛ با زلفانی آراسته و زر، لَخت خمی میان...

Tiralin · 16/5/24

بانو رکسانای ساده جامه، این بار از جای پارچه‌ی بسته بر میان، پارچه‌ای به رنگ صورتی ملایم چون دامنش و بر همان دامن را نگارین کرده بود و پس از گذر از کهترانِ زیور خرید، همان‌گونه که شادمان از سخن گفتن با مردم و نیز دیدار دوباره‌ی او می‌نمود، بر چهارپایه‌ای در کنار دکان بنشست. پای راستش را از مچ بر فراز زانوی دیگرش بنهاد و رو به رو...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین