✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

Tiralin · 30/11/23

جایگاه دژ پرچمداران زیر
اگر همچنان از خم کوچه‌های ویانا می‌گذشتیم، سازندگی بیشتر و بیشتر خورشید را از بر می‌کردیم ولی در اینجای، در دژ سخت و تیره‌ی این سران، سر که بلند شود، آسمان چیره از ابرهای خاکستری که بر زمین سایه می‌اندازند، بی نشانی از خورشید و سوز از سرماست.
و بر فراز این دژ، مهربانوی نگاهبان و جوانی آغشته به جوهر و خون...

Tiralin · 3/12/23

مهراز باری دیگر و بی‌درنگ روی سوی او می‌کند و می‌گوید:
- ولی بی‌گمان تیرانا تنی ویژه و نه چون دگران است، برای والاگهر پدرام!
ها! همین مانده بود این جوان بی‌پروای برایش انجمنی درخور سخن از پدرام لین و "رز بانو" بگستراند!
پس با ابروانی درهم تنیده و دژم‌رویی آشکار، از گوشه‌ی چشم به این هیلدا‌تبار پرشور می‌نگرد؛ که مهراز به نشانه‌ی از...

Tiralin · 14/12/23

پناه بر چرخ بلند! او و هری در خواب نوشین‌اند، نه؟ اگر نه، پس این حقه‌های پهن، چهارگوشه، زر، سیم و درفشان بر میز چیستند؟ ها! راستی! تنی کوشا و رنجور‌تر از این دو نیز هست، که بتواند واژه به واژه‌ی دستاویز این پیشکش‌های باشکوه را مهتر بگوید!
آن تن، سام هیلدای سپید جامه و ابرو گشاده از شگفتی، پشت به درب ایستاده است و پس از چندی، کاغذ...

Tiralin · 24/12/23

جایگاه پرچمداران زیر
والا پدرام با زلف دو رنگ نیمه بلند، که بادی اندک تکان تکانش؛ ابروانی گراییده سوی یکدیگر به نشانه‌ی چیرگی و خِرد، کلاه شنل سیاهی که از زلف بر شانه‌ها می‌اندازد و جامه‌ی سراپا سیه ایستاده است و به دنبال همان چیرگی و خِرد، پیرامون را به چشم می‌کاود.
او چون نخستین روز درود تیرانا الن در این سرای دورافتاده‌ی شگفت،...

Tiralin · 31/12/23

پس دَمی که تیرانا به میان دو رنگ پوشان می‌رسد، پدرام از بهر چیرگی بر مهراز دمی ژرف می‌گیرد و همان‌گونه که به دخت الن می‌نگرد، می‌گوید:
- آن جوان را آرام کنید!
و هنگامی که شنل پوشان پیرامون تیرانایش بر آن می‌دارند تا بر زانو شود، یک سپید پوش و دیگری سیه برمی‌خیزند و به آهنگ فرمان‌پذیری به سوی مهراز می‌روند.
پدرام لین دو سه گام به پشت...

Tiralin · 12/1/24

اکنون نیز سپید شنلی با ظرف زرین خون تازه که ریشه اش آشکارِ نهان، پشت سر تیرانا ایستاده است و پیش از ریختن ظرف رو به پدرامم سرِ گرامی داشت خم می دارد.
سرور پدرام نیز در پاسخ دست هایش را بر عاج اورنگ می فشارد و همگام با سر تکان دادنش، همه ی تماشاگران در می یابند، که چشمان سیاهش یکی به آبی آسمان و دیگری سبز بیشگان می گراید.
سپس بدین دَم...

Tiralin · 23/1/24

کفش‌های چرم سرخ به نگار گل‌های زرین، شنل سیاهی که کلاه بس از گیسو پوشانده، پاره زر گیسویی نشسته بنشسته بر پیشانی، دو کمان زر مانند و بر فراز چشمان آبی در پی امید، پوششی نازک و رخ‌نما از زیر این دو برکه¹ تا همه‌ی چهره نگار بانویی‌ست، که با دم و بازدهم‌های‌ ژرف و به سوی راهی ناخِرد ولی ارزشمند می‌رود.
از روزی که تیرانا، آن تنها دخت...

Tiralin · 30/1/24

نیک! تینا الن و هری کلاری! کیست، گذشته از چارچوب درب؟
پیشکاری مهربان¹، سرسپرده، پارچه‌ای چرک و خاکستری بسته بر پیشانی، چهره‌ای شوخ²تر و جامه‌ی ساده و کهتر خاکستر است.
پیشکار پس از دیدار بانوی الن آلوده بر اخم و نگاهبانی با دیدگان خیره و بد گمان، سر گرامی‌داشت فرود می‌آورد و می‌گوید:
- درود، والابانو! سرورم بسی چشم به راهتان هستند؛...

Tiralin · 6/2/24

تینا به یادآوری تیرانا چشم به زیر می‌می‌اندازد و با گویشی سنگین می‌گوید:
- بی‌گمان آگاه هستید که دختم از روزهای پیش ناپدید گشته است و هیچ نشانی از او بر جای نیست؛ زین روی به سویتان آمدم، تا شاید از گیهان فراسرشت بدانم، تنها فرزندم چگونه و در کجاست.
افسونگر دست راستش را پیش می‌آورد و می‌گوید:
- سنگ ویژه‌ی ایشان را به من دهید.
بانو تینا...

Tiralin · 22/2/24

در پیرامون این کاخ باشکوه دیگر هیچ نشانی از فریاد عقاب، سرور پدرام و شنل پوشان یافت می‌نشود.
پس این جایگاه خاموش است، بی‌آوا، سرد چون یادگاری از سوز برف زمستانی؛ کدیور بوی خون و خاکستر، گویی پس از نبرد‌های تیمور و مغول بر قلم و چشم‌ها درود می‌فرستد... هان! به روشنی آتش یادم می‌آید! این دو گوی رنگین نهاده بر فرود ابروان، باید در نزدیکی...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین