✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

Tiralin · 20/12/21

با دو دلی روی گرداند و به او نگریست.
-من خواهان آنم، که شما نیک بخت ترین شاه بانوی گیهان* شوید.
به پشت درب اتاق همسر و کودک شاهزاده سامیار می رسد.
پس از شنیدن این سخنان، به گمان است، که خواهان باور شاهزاده لیدیان است.
با این اندیشه، لبخندی بر لَب می نشاند و با مشت بر درب می کوبد؛ که آوای نرم و دلنشین بانو هلن از آن سوی درب می آید، که...

Tiralin · 23/12/21

مهراز سر بر می آورد، به چهره ی شگفت بار پدر می نگرد، گام به گام، سوی ایشان می آید و با گویشی آرام می گوید:
-درود، مهربان!
نزدیک به نخستین پله و رو به روی مهراز می ایستد.
-شما اینجا چه می کنید؟
مهرداد هیلدا دمی ژرف می گیرد و بی گوشه ی چشمی به موی پریشان جو گندمی خود، با نشان سر می گوید:
- از کودکی بردباری نیاموختی. بیا و بنشین!
و مهراز...

Tiralin · 28/12/21

کاخ زر خرید الن
و این سو، تیرانا هاچینسون، همان گونه که دامن خود را در دست دارد، با چهره ای چیره دست، از پلکان پایین می آید و در طبقه ی دوم و پر هیاهوی کاخ، به سوی پایان آن، که یکی از کاخ های پادشاه سام در آن است، به شتاب می رود.
با آنکه در آموزه های کاخ نشینی نماد گستاخی است، ولی دست کم در برابر لیدیان بهتر است، تا که سرور الن، اندکی...

Tiralin · 1/1/22

بر اورنگ تکیه می دهند.
- ها! نام فرزند می خواهند!
تیرانا چشم به زیر می دوزد و می گوید:
-من در آغاز نیز از شما پوزش خواستم، سرورم! ولی همان گونه که می دانید، پای لیدیان در میان است.
فرمانروا بازدمشان را از دهان بیرون می فرستند و زمزمه وار می گویند:
- آری! لیدیان، ما، آهنگ آشتی کرده ایم...
و ناگاه لَبخندی خشنود بر چهره می نشانند و رو به...

Tiralin · 7/1/22

سام هیلدا، مهربان* زاده اش، پیش از این به او گفته بود، به آن پرونده اندیشه نکند؛ چون او، خود، آن را سر و سامان خواهد داد و هر گاه که نیاز باشد، این جوان را فرا خواهد خواند.
با دیدن هری که نزدیکی مهمانسرا و با سر و روی پیوسته اش ایستاده است و با دیدار او، دست چپش را بلند می کند؛ اندیشه را رها می کند و همگام با دست بلند کردن، لَبخندی بر...

Tiralin · 14/1/22

تیرانا که همچنان با گوهران سرگرم است، لَبخندی می زند و می گوید:
- پس سخنتان چیست؟
تینا به سوی او می آید، دست بر شانه اش می نهد و می گوید:
- با من راست باش، تیرانا! اگر به راستی خواهان این پیوندی، چرا پیش از آمدن لیدیان از کاخ برون رفتی؟
هنگام رفتن آفتاب
تالار همگانی
همگام با یکدیگر با چکمه های سیاه آذین دار و رداهایی با نگار اژدهای...

Tiralin · 23/1/22

و او با شنیدن آن پرسش، آن مروارید و زر های پر زرق و برق بر دستش ماند و با دو دلی، روی به سوی مادر کرد و تینا بانو دست از شانه اش برداشت، به سوی او خم شد و گفت:
- مگو دروغ است، که گواهی، نه، گواهانی برای این سخن دارم.
مروارید و زر را بر حقه* های سر ریز از گوهر بازگرداند و رو به سوی مادر گفت:
- جای پوزش است، ولی گواهان شما کیستند؟
+...

Tiralin · 27/1/22

و کجا؟ در پایین پله های زرین شاه نشینی، در راستای فرش سرخ و گل های کنار آن، در پیش چشمان چشم به راه ایشان درب های زرین را می گشایند و به پیش روشنایی تابیده از پنجره های این سو و آن سوی درب ها، بانوی جوان با جامه های سپید بلند و چین دار، که در سوی چپ آن ربانی ابریشم و آبی رنگ از بالا تا پایین آویخته و در سوی راست آن ربانی بنفش به همان...

Tiralin · 1/2/22

و آرام هیلدا با لَبخندی از پیروزی روی از او می گیرد و چندین بار بر درب می کوبد.
کاخ الن
اتاق دستور تیرداد الن
دستور الن به درون اتاق می آیند و مهربانو تینا با لَب هایی فشرده از خشم و پریشانی، پشت سر دستور به اتاق درون می شود و همان گونه که درب را فرو می بندد، می گوید:
- این آرامش و خاموشی شما، بیشتر از تیرانا و شاهزاده مرا پریشان می...

Tiralin · 6/2/22

سام که از آن خنده ی مستانه رسته* است، با چهره ای شادمان می گوید:
- اگر مهربانو و تو، آرام، گفتگوی مهربانو الن با مهراز را از هری می شنیدید، چنین نمی پنداشتید. به راستی یک الن زاده ی ناب*!
مهراز که از این سخنان به ستوه است، ناگهان از جای بر می خیزد و می گوید:
- آری! آن بانوی الن زاده سزاوار شاهزاده ی باشکوه لیدیان است و بس.
و بی درنگ...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

مترجم برتر رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین