✺اختصاصی رمان دم نیک پی | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

Tiralin · 9/10/21

اتاق تیرانا هاچینسون
اگر از پنجره ی گشاده به ایوان اتاق و پرده هایش در آن سوی بنگری، خورشید اندک اندک به چپ می رود و این سوی در اتاق، تیرانا، پس از رهایی از آن شاهزاده ی لیدیان، جامه ی پاره بگرداند* و اینک با جامه ای سپید و یاس، بر تَخت دراز کشیده است و و چون کودکی که چیز شگفت و نویی یافته، بر گل یاس در دست می نگرد.
گل یاس چیده از...

Tiralin · 14/10/21

+شور دیدار مهراز وارسته!
بسی نیک! آوای سام هیلدا که به او چنین می گوید، او را بر آن می دارد، که چشمان خیره اش بر میوه و نوشیدنی را چیره شود و بالا آورد؛ آنجا که این بازرس با لَبخندی ریز نگار، نخست سراپایش را می کاود، سپس بر صندلی کنارین او بر می نشیند و همان گونه که سرشانه های سپید خود را می آراید، می گوید:
-از چه هنگام معرکه گیر...

Tiralin · 20/10/21

در این هنگام، در آن سوی، که تیرانا با جامه ی یاس و سپید، در آغاز پلکان مارپیچ است، شاهزاده آرتور سراپا سپید، مو قهوه و چشم رنگین را رویاروی خود می بیند و شاهزاده با لَبخندی دلنشین، دست به سویش می گیرد.
مهراز که گواه این رویداد است، از برای گرامی داشتن، از جای بر می خیزد و سام را می گوید:
-پروا کنم؟ مگر دروغ است؟
سام نیز از جای بر می...

Tiralin · 26/10/21

باری دیگر چشم بر می آورد و به میز گاه مهراز هیلدا می نگرد، که اکنون تهی از او است.
با کنجکاوی چشم در کاخ می گرداند، که به دور از اندیشه ی شوریده ی تینا، چنگ نوازان و پایکوبان مرد و زن را با خود دارد.
نمونه ی بارز پرونده ی نفرینی، همین جوان افسونگر است، که روز گذشته بازار را شورید و با اندیشه ی آن که مبادا تیرانا بی پروایی کرده و کاخ...

Tiralin · 30/10/21

مهربانو، جامه ای ابریشم به رنگ یاس و آبی آسمان بر تن دارند؛ به همراه جامی زرین بر دست چپ، که از زر و سیم آویخته بر دستان و گردنبند زرین، چشم بیننده خیره خواهد ماند.
دستور تیرداد سری فرود می آورد و همراه بانو از پله ها روان می شود.
مهربانو نیز با دست راست دستی بر گیسوی زر می کشند، اشکی از نوشیدنی می نوشند و همان گونه که با چشمان سبز...

Tiralin · 5/11/21

آوای آهسته و با پروای تینا است، که همگام با گرفتن دست چپش او را فرا می خواند و او با چشمانی از گمان ناگوار بر آن شاهزاده، به چشمان آبی تینا می نگرد.
مهربانو تینا نیز با همان آوای آهسته می گوید:
-برنشین!
والا تیرداد با کلافگی بازدمش را برون می فرستد و بر تَخت کنارین می نشیند و با ناخشنودی ای اندک آشکار، به تیرانای سرگردان در می نگرد،...

Tiralin · 8/11/21

چون خواب نمایان، با یادآوری آنچه روی داد، بازدمش را از دهان برون می فرستد و جام را تا پایان می نوشد.
شاید او نباید خود را گنهکار پرونده ای می کرد، که یک سرش آن کاوشگر لیدیایی و سر دیگرش، شاه بانوی آینده ی لیدیان است و اکنون، که در میان است...
+مهراز!
با شنیدن آوای سام هیلدا، سر بر می آورد و به او می نگرد و سام با دیدار چهره ی او، روی...

Tiralin · 20/11/21

سام بر ابروان درهم تنیده ی مهراز می نگرد.
این پرونده ی به سخن ساده، سر به کجا نهاده است!
آنچه از روش فرمانروایی الن می داند، هرگز دختران خود را آنگونه از کاخ برون نمی فرستند و تا آنجا که می داند و خود گواه بود، دستور الن و همسر بسیار پریشان بودند، که مبادا یگانه دخترشان، جشن را برآشوبد و پیوند همسری را پاره پاره کند! ولی اکنون...

Tiralin · 30/11/21

از یادآوری آن گفتگو، چون دختران جوان آهی از شرم و پشیمانی می کشد و همان گونه که دست بر سنگ نگاره های پیش رو نهاده است، چشم در پیرامون می گرداند.
آن چه پرسشی بود، که مهراز را گفت! باید می گفت، که تیرانا با او سخنی گفته یا که نه و چگونه از سربازان شاهنشاهی گریخته است! اوه، پروردگار!
سپس دست بر چهره می نهد، که آوای گام هایی در پشت سر او...

Tiralin · 5/12/21

سپیده دم
به پاس اردیبهشت و هوای دلگشای ویانا، درب ایوانِ اتاق باز است و پرده های سپید و حریر وار، به موزونی این سوی و آن سوی رهنمون می شوند و آن گل یاس یادگار از شاهزاده آرتور، همچنان بر زمین است و اندکی تکان می خورد.
و در کنار آن گل، پیشکاران تَخت خواب بانو را آراسته می کنند و هر از گاهی سر بر می آورند و به بانوی جوان می نگرند؛ که به...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین