نویسنده این موضوع
با صدای به هم خوردن در سریع شالم را پوشیدم. مقید به حجاب نبودم؛ اما حوصله دردسر هم نداشتم.
دیاکو با دیدنم متعجب و رضا پوزخندی میزند.
- تواشا کی هاته بو ایره چونی آموزا. (نگاه کن ببین کی اینجاست؛ چطوری دخترعمو؟)...
دیاکو با دیدنم متعجب و رضا پوزخندی میزند.
- تواشا کی هاته بو ایره چونی آموزا. (نگاه کن ببین کی اینجاست؛ چطوری دخترعمو؟)...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: