خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان چیه؟

  • عالیه!

  • خوبه جای بهتر شدن داره!

  • بد نیست!

  • افتضاحه!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا چشمانش را بسته است و هندزفری‌اش در گوشش است. خیلی خسته‌ام. تمام بدنم درد می‌کند. چند ماهی‌ست خواب و خوراک درست و حسابی ندارم؛ دیشب هم که آن‌طور. پیمان بدتر از من. هر کس به چشمانش نگاه کند می‌فهمد دیشب خوب نخوابیده‌ است. احتمالاً درگیر کارهای نمایشگاه بوده. ترانه سرش را پایین انداخته است و رانندگی بلد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 32 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیتا هندزفری و گوشی را داخل کیفش می‌گذارد و سرش را به شیشه تکیه می‌دهد. به محض پلی شدن آهنگ لـبم را گاز می‌گیرم تا نخندم. پیمان خودش را کنترل می‌کند که چیزی نگويد. خواننده انگلیسی رپ می‌خواند و صدایش هم بسیار جیغ است. پیمان آهنگ بعدی را می‌زند. آهنگی از امینم. ترانه انگار از آهنگ زیاد بدش نیامده است. پیمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 33 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- چرا باید بچزونمت؟ بعد هم با من هاکان مشکلی ندارم. یه خورده کم داره وگرنه بچه بدی نیست.
پیمان با دهان پر، لبخند مسخره‌ای به من می‌زند. از آینه جلو نگاهی به بیتا می‌اندازم.
- الان خوشحال شم که ازم تعریف کردی یا ناراحت که آسفالتم کردی؟
- هر کدوم به مذاقت بیشتر خوش اومد.
- مرسی از این حق انتخاب!
ترانه نگاهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 32 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر بگویم یک‌کم مانده است از سر بیتا آتش بیرون بزند، دروغ نگفته‌ام.
- پیمان به قرآن اگه همین الان زنگ نزنی هیوا، خودم زنگ می‌زنم هم تو رو می‌شورم هم اون رو. این‌جوریش رو ندیده بودم. این‌قدر بدبخت باشی نتونی خط خودت رو هم بخونی. بعد نمی‌دونه دو ساعته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساشا عصبی با تلفن حرف می‌زند و سارا مضطرب نگاهش می‌کند. سمتش می‌روم. عصبی گوشی را قطع می‌کند و لعنتی زیر لـب زمزمه می‌کند. پیمان هم به جمعمان می‌پیوندد.
- ساشا، چرا نمیاید؟ زشته بابا، این پسره داره نگاهمون می‌کنه. بعداً می‌گه......

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام هاکان، چطوری؟
- سلام، خوبم. بعداً زنگ می‌زنم حسابی از خجالتت در میام. الان برات یه زحمت دارم؛ می‌شه بری بیمارستان؟ مادر ساشا اونجاست. ما خودمون تهران نیستیم، اومدیم سنندجیم؛ وگرنه به تو زحمت نمی‌دادیم.
صدایش نگران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
- همین الان زنگ می‌زنم که اگه خدایی نکرده اتفاق بدی افتاده بود، بلیت بگیریم.
نیم‌نگاهی به من می‌اندازد.
- بلیت بگیریم؟
- حواست رو به جلو بده، به نظرت چرا خودم ننشستم؟ این چه وضع رانندگی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلاً متوجه نمی‌شوم کی گوشی را قطع کرده است. از حرف‌هایش می‌فهمم حال مادرش خوب است و فشارش افتاده. قَسَمَش داده است مسافرتش را به‌خاطر او خراب نکند و او از همان کلافه است.
- هاکان، سمانه می‌گه طلبکارای بابا اومدن در خونه. نمی‌دونم اونجا رو از کجا پیدا کردن. کلی داد و بیداد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوینار
- اوینار! کَم قصه کَه بِچو سر درس و مشقت. (کم حرف بزن، برو سر درسِت)
عصبی بلند می‌شوم و به‌طرف اتاقم می‌روم.
- من چه ایژم تو چه ایژی. (من چی می‌گم تو چی می‌گی)...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,296
امتیاز واکنش
24,408
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرشین زیرچشمی نگاهم می‌کند و اشاره‌ای به هیوا می‌دهد. سعی می‌کنم خودم را بی‌تفاوت نشان دهم؛ اما با حرف هیوا متعجب می‌شوم.
- ایمشو مِنالَکنان اتِن ممنون قبولت کردی! (بابا امشب بچه‌ها میان. مرسی که قبول کردی!)
بابا سری تکان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، فاطمه مقاره، زهرا.م و 31 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا