- عضویت
- 29/11/20
- ارسال ها
- 46
- امتیاز واکنش
- 782
- امتیاز
- 203
- سن
- 21
- زمان حضور
- 1 روز 9 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادرم گفت:
- پس باید نقشه رو عوض کنیم. آرسن زنگ بزن و پرواز رو به تاخیر بنداز. سبحان برو هتل.
آرسن گوشیش رو برداشت و راننده گفت:
- بله خانم.
بعد از نیم ساعت ون ایستاد. مادرم گفت:
- ون رو که داخل پارکینگ گذاشتی به مخفیگاه برو.
راننده گفت:
- چشم.
منو مادرم و آرسن از ون پیاده شدیم. مادرم گفت:
- چند لحظه صبر کنید.
بعدش وارد ون شد و با...
- پس باید نقشه رو عوض کنیم. آرسن زنگ بزن و پرواز رو به تاخیر بنداز. سبحان برو هتل.
آرسن گوشیش رو برداشت و راننده گفت:
- بله خانم.
بعد از نیم ساعت ون ایستاد. مادرم گفت:
- ون رو که داخل پارکینگ گذاشتی به مخفیگاه برو.
راننده گفت:
- چشم.
منو مادرم و آرسن از ون پیاده شدیم. مادرم گفت:
- چند لحظه صبر کنید.
بعدش وارد ون شد و با...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان ستاره مرگ | ...Hilda... کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: