#پارت۲
- خوبی مادر؟
لبخند کمرنگی میزنم:
- خوبم عزیز تو خوبی؟
لبهاش رو به لبخند از هم بازمیکنه و من میدونم چه دردی داره خندیدن با این همه درد!
-خوبم مادر(مکثی میکنه و به چشمام نگاه میکنه)امشب یه سورپرایزی برات دارم!
و من متعجب میشم از این عزیز خوشحال!
و درک میکنم غیر عادی بودن مسئله رو ولی سکوت میکنم به احترام تمام لبخندهای نزده ی عزیز و سری تکون میدم -منتظرم!
-پس برو یه لباس درست و درمون بپوش که مهمون داریم امشب!
جفت ابروهام بالا میپره!چند ساله در این عمارت بزرگ به نیت مهمون اومدن کوبیده نشده؟ الله اعلم....
بی حوصله یه چیزی از کمد در میارم و میپوشم، موهام رو پایین میبافم و یکم عطر میزنم.
از اتاقم میام بیرون؛ عزیز تا من رو میبینه میگه:
-این چیه پوشیدی مادر؟ لاقل یکم بزک دوزک میکردی!
به لباسای تیره ام نگاهی میکنم و سرخوش میخندم :
-اخه فدات شم اینا چشونه مگه؟
چپ چپ نگام میکنه و چیزی نمیگه. و من در دل برای بارهزارم خواستار سلامتی این فرشته میشم!
باصدای زنگ عزیز با شوق میگه:
-اومد، اومد. باران مامان بیا.
ویلچرشو حرکت میده؛ منم متعجب از رفتارش پشت سرش راه میافتم.
در باز مشه.......و آیا من درست میبینم؟
به چهره ی مردی نگاه میکنم که تو آ*غو*ش عزیز اشک میریزه... .
این مرد پرد مانند! عموم اومده بود؛ و از این بهتر چیزی هست؟
لبخندی از ته دل میزنم.لبخندی به جبرانی تمام این گریه های اخیر!
عمو سر بلند میکنه و میگه:
-باران؟! عمو چه خانوم شدی.!
لبخندی میزنم و سمتش میرم و میخزم به آ*غو*شش:
-خوش اومدید عموجون!
****
کنار عمو مینشینم و با زن عمو مشغول صحبت میشم.از هر دری حرف میزدیم. زیادی مادرانه خرج میکند این زن عموی تازه از راه رسیده.
سر بلند میکنم و نگاهم درگیر نگاه مشکی پسر عمویی میشود که از موقع ورود تا به الان بی توجه بودم به وجودش.
سرشو سمت عزیز میچرخونه و عزیز باز قربون صدقه ی قد و بالای رعنای نوه ی غرب زدهاش میره!
بعد از شام عزیز به عادت همیشگیش میخواد به حیاط بره. عمو و زن عمو همراهیاش میکنند و من باز متعجب از رفتار این زن مهربان در فکر فرو میرم.
سر بلند میکنم و به نگاه خیره ی امیر لبخندی میزنم و با صدای آرومی میگم:
-شب بخیر پسر عمو.
از جا بلند میشم و به طرف اتاقم میرم؛ اما در یک تصمیم آنی راهمو کج میکنم به طرف کتابخونه؛ بیخیال خستگی و خواب!
الان بیشتر از همه به منبع آرامشم نیاز دارم!
درو میبندم و کتاب مورد علاقه ام رو برمیدارم؛ ورق میزنم و آروم زیر لـ*ـب نجوا میکنم: