خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یونگ:«همینطوره»
دایی جان:«عجله دارید؟»
یونگ:«هرچه زودتر بهتر»
دایی جان:«ببینم چیکار میتونم براتون بکنم حتما امروز براتون جور میکنم.راستی یونگ،تو همیشه آش های منو دوست داشتی میخوای براتون بیارم؟»
یونگ:«واقعا؟؟؟؟واای چقدر دلم میخواست باز بخورم.»
دایی جان:«الان براتون میارم.»
دایی جان از اتاق بیرون رفت.
یونگ:«خب بچه ها باید برای خودتون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، *RoRo* و 10 نفر دیگر

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دایی کنارجک نشست و به همه یه کاسه آش داد و کاسه یونگ رو هم کنارش گذاشت.
دایی جان:«جک،تو پسر خیلی مهربونی هستی.»
دایی جان مکثی کرد.
دایی جان با لحن شوخی آمیز و خنده دار:«دقیقا بر عکس این دراز لایه کتاب»
یونگ خندید و نشست و توی سه دقیقه کل آش رو خورد بقیه هم پنج دقیقه بعدش هم همه خوردن.
یونگ:«شما چی میریزید تو غذا؟»
دایی جان:«عشق»...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، *RoRo* و 8 نفر دیگر

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نشان دیگری رو به جنی داد رویش نوشته بود"وزیر بانک قصر"و لباسی ابریشمی با همان طرح ها ولی با رنگ صورتی چرک بود بعد هم نشان دیگری رو به جیمز داد رویش نوشته بود"وزیر پزشکان"و طرح لباس همان بود ولی رنگ لباس سفید بود نشان دیگری هم به نیک داد رویش نوشته بود"وزیر اطلاعات"و لباسی با همان طرح ولی به رنگ سرمه ای دادند.
دایی جان:«همین امروز دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، *RoRo* و 9 نفر دیگر

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یونگ نشانش رو نشون داد دو نگهبان ادای احترام کردن جک هم نشان داد و یکی یکی همین اتفاق برای همشون افتاد داخل قصر رفتن چون یونگ قصر رو میشناخت زود به اتاق امپراطور یا همون تالار سلطنتی رسیدن و با اجازه شاه وارد شدن شاه روی صندلی نشسته بود بسیار بسیار شاه جوانی بود حدود بیست و پنج سال داشتند همه ادای احترام کردن.
شاه:«خوش آمدید لطفا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، *RoRo* و 9 نفر دیگر

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
جک:«ازتون خیلی ممنونم.»
شاه:«خب همگی برید سر کار های خودتون و با بقیه همکار هاتون آشنا بشید فرمانده و مشاور شما پیش من بمونید باهاتو کار دارم.»
جک ترسید چون ممکن بود که شاه فهمیده باشد که اونا برای خدمت نیومدند.
جنی و نیک و جیمز بلند شدند و هرکدام در جایی که باید مرفتن رفتند جیمز در طبیب خانه داشت با بقیه دوست میشد و اسم گیاهان و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، *RoRo* و 7 نفر دیگر

A.S.M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
56
امتیاز واکنش
1,093
امتیاز
203
محل سکونت
دنیای Anime
زمان حضور
7 روز 9 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
جک:«عالیجناب شما کار درستی رو میکنید.»
شاه:«درسته،مشاور خواهرم رو به اینجا بیار.»
جک:«بله عالیجناب»
جک بلند شد و از تالار سلطنتی بیرون رفت پیش یکی از ندیمه ها که در حال گذر بود رفت.
جک:«شما میدونید که امارت خواهر امپراطور کدوم طرف هست؟»
ندیمه:«من ندیمه ی ایشون هستم.امپراطور پیامی به ایشون میخواهند بدهند؟»
جک:«نه نه شما لطفا بگید که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Saghár✿، Ryhwn و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا