در حال تایپ رمان انجمن سری کامبربچ | A.S.M کاربر انجمن رمان ٩٨

A.S.M · 24/1/21

جک:«ببین جنی من امروز رفتم پیش جیمز و با جیمز رفتیم پیش نیک بعد باهم داشتیم صحبت میکردیم که یکدفعه باد شدیدی اومد و با اون باد نامه ای بهصورت نیک چسبید وقتی باد ملایم شد نامه رو خوندیم خب الان نظری داری؟»
جنی:«نه چیز عادی هست اما بستگی داره داخل نامه چی نوشته باشه.»
جک از جیب کوله اش دو نامه رو در اورد.
-جک.ببین این یکی نامه رو فعلا...

A.S.M · 24/1/21

جک:«خب تو باید مادر رو سرگرم کنی تا من ازش بپرسم.»
جنی بلند شد و سریع از پله ها پایین رفت جک هم یواشکی داشت تماشا میکرد جنی پیش خانم آندروود رفت.
جنی:«مامان،قرار بود امروز بیای و بگی که چطوری با گاو ها دوست باشم آخه میدونی که تا منو میبینن وحشی میشن.»
در همین حال جک آروم خندید.
خانم آندروود:«باشه بیا بریم بهت بگم چیکار کنی.»
مادر...

A.S.M · 25/1/21

جیمز به سمت تلفنی که روی میز بودش رفت.
جیمز:«چقدر باید بدم برای زنگ زدن؟»
خانم آرگنت:«یک سکه تو بده کافیه.»
جیمز یک سکه کنار تلفن گذاشت و شماره ی جک رو گرفت مادر جک جواب داد.
جیمز:«سلام خانم آندروود ببخشید میتونم با جک صحبت کنم؟»
خانم آندروود»ـببخشید جیمز رفته درس بخونه پنج دقیقه دیگه زنگ میزنه چون قراره پنج دقیقه دیگه بیاد میوه...

A.S.M · 28/1/21

راضی کردن/حقیقت تلخ
میریم پیش اقای فورد و پدر و مادر جک
آقای فورد:«میدونید که من بی مقدمه میرم سر اصل مطلب ببینید آقای اندروود اول باید یه حقیقت دیگه ای رو بهتون بگم بعد حرف اصلی ام رو میزنم ببینید خاندان آندروود مقام خیلی بالایی دارند اینو خودتون هم میدونید و خودتون نخواستید جز مقامات بشید درسته؟»
آقای آندروود:«بله درسته»
آقای...

A.S.M · 28/1/21

جنی:«امکان نداره من توی یه کتاب خونده بودم در خانواده سلطنتی پدر خانواده پزشکی قوی داره مادر خانواده ذهن خوانی قوی ،دختر کوچک خانواده هوش قوی ،دختر بزرگ بینایی قوی که ما دختر بزرگ تو خانواده نداریم بعد پسر بزرگ خانواده شنوایی قوی و پسر کوچک ذهنی داره که کلا به فکر مردم هست و ذهن خوانی و هوش قوی رو هم داره اونوقت این یعنی من هوش بالایی...

A.S.M · 30/1/21

جک بلند شد و قفل در رو درست کرد و بعد روی تـ*ـخت نشست پدر جک در رو باز کرد و بعد روی صندلی چوبی که جلوی جک بود نشست.
آقای آندروود:«ببین جک،میدونم درک این موضوع خیلی سخته اما ما دیگه جز خاندان سلطنتی هستیم و باید قوی و محکم باشیم و نذاریم که روند پادشاه های قبلی پیش بره اینو دیگه قبول داری جک درسته؟»
جک:«اره اره اما یه سوال اینجا پیش میاد...

A.S.M · 30/1/21

آقای فورد:«در ضمن می خواستم بگم قدرتی محافظ هر چهار تا بچه هست قدرت خاندان سلطنتی محافظ اون ها خواهد بود.»
خانم بیکر:«راست میگن قدرت نیکولاس میتونه از همشون مراقبت کنه.»
آقای فورد وسط حرف پرید:«اشتباه نکنید خانم بیکر،نه نیکولاس نه من جز خاندان سلطنتی نیستیم اصلا خانواده فورد جز خاندان نیستند بلکه خاندان آندروود نسل به نسل بود پسر جان...

A.S.M · 30/1/21

نیک:«اره»
آقای فورد:«عجیبه،بگذریم این جلسه رو تشکیل دادیم چون پدر و مادر جیمز قبول نکردن یعنی البته که پدر و مادر واقعیش هم نبودن ولی خودش میخواد بره الان بیاید رای بگیریم که بمونه یا بره کسایی که میگن بره دست ها بالا»
همه دستشون رو بالا بردن.
جک با تمسخر و خنده:«فکر کنم دیگه لازم به اون یکی رای گیری نیست.»
آقای فورد با تمسخر و...

A.S.M · 30/1/21

آقای فورد:«ام آهان آقای آندروود میتونید فردا که میرید قصر یکی از سرباز هارو که میخواید انتخاب کنید و بگید دنبال بچه های بیاد و هر نامه ای که مینویسن رو بدن به سرباز و سرباز هم بده به ما بعد هم برگردن.»
جنیفر:«موافقم اما اگر بچه ها خیلی دور شده باشند و توی نامه درخواست کمک کردند و داخل نامه نوشتن و برای ما فرستاند میدونید سربازی که...

A.S.M · 31/1/21

آقای فورد:«خب پس یکی از دشمن های شما صد درصد دزد دریایی هست.»
بچه ها بخاطر ترس لرزیدن.
جنیفر:«باید بچه ها اسلحه و کشتی داشته باشن و بلد باشن که چطوری با کشتی کار بکنن.»
جان:«شمشیر و کشتی رو من بهشون میدم.»
جنی:«منم سه کتاب راجب روندن کشتی جنگی دارم میتونم اون هارو با خوردم بیارم.»
نیک با خواب آلودگی:«فکر نمی کنید فردا مدرسه داریم و...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین