در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

ronak.a · 27/4/21

گیسو سراسیمه خودش را داخل اتاق می اندازد طلب کار نگاهش میکنم. با لحنی مضطرب دستش را بالا می اورد.
-چاق سلامتی و غرغر بمونه واسه بعد. الان این دختره مهمه.
کیف و وسایلش را روی زمین کنار مبل میگذارد. و با لحنی تحکم امیز میگوید:
-بهش اب قند دادین؟
حسام با شیطنت ابرو هایش را بالا می اندازد گیسو در حالی که نبض دختر را چک میکند سری از روی...

ronak.a · 29/4/21

ماهپسند:
دختر جوان دستش را درست روی کمرم گذاشته بود از حالت و رفتار های ملک میترسیدم. از فریادی که زد. زیر نگاه خشمگینش از اتاق بیرون زدیم. منشی با حالت نگران از جایش بلند میشود. دختر جوان کمکم میکند روی صندلی لیمویی شرکت جاخوش کنم. طولی نمی کشد که صدای شکستن چیزی از اتاق ملک بیرون می اید. مرد جوان پا تند کرد برای بلند شدن که...

ronak.a · 29/4/21

تحکم وارد ادامه میدهد:
-وقتی سوال میپرسم ساکت نمون چون تضمین نمیدم همین جوری اروم بمونم.
با خودم میگویم« الان مثلا ارومی» سکوتم را که میبیند. دستش را مشت میکندو رووی میز میکوبد.
-د اخه لعنتی من نباید بدونم چه خری تورو فرستاده.
جا میخورم با ترس خیره دو تیله مشکی رنگش که در اتش سرخ شده چشم هایش میسوخت خیره میشوم. نفس کلافه ای می کشد...

ronak.a · 2/5/21

نفس کلافه ای میکشد.
-واقعا تو اینجا زندگی میکنی؟
سرم پایین می اندازم و با انگشت های کشیده ام بازی میکنم. بغض بدی گوشه گلویم مینشینم.
-بله یه چند وقتیه.
در چند قدمی ام ایستاده بود. بوی عطرش به راحتی حس میشد. جرات نگاه کردن نداشتم. کی انقدر ضعیف و خسته شده بودم؟ حتی توان شکستن بغضم را هم نداشتم.
-به جز این دیگه از چیزی خبر نداری؟...

ronak.a · 21/6/21

پلک هایم سنگین میشود. بدنم بیجان تر از ان است که بخواهم حرکتی کنم. به سختی اب دهانم را قورت میدهم. اشک از گوشه چشم هایم سر میخورد. دلم کمی مردن میخواهد انتقام مسخره ای که نفسم را بد جوری بریده و ترسی که به سلول به سلول وجودم افتاده. روحم را می آزارد. انقدر کتک خورده بودم تکان هم نمیتوانستم بخورم. پتویی که حکم در داشت کنار میرود...

ronak.a · 22/6/21

خجالت زده به سیاووش تکیه میکنم و بیشتر وزنم را روی او می اندازم. انگار چشم هایم خوب نمی بیند و نمیتوانم خوب اطراف را بکاوم. در ورودی هم مشکی مات است. کلید می اندازد در را باز میکند و با پایش انرا هول میدهد. برای چند دقیقه دهانم باز میماند. این همه زیبایی یکجا بعید بود. همه چیز سفید. جز جز و وجب به وجب خانه سفید و تمیز بود. مبل ها...

ronak.a · 28/6/21

از درد چشم هایم سیاهی میرود. گیسو غم زده نگاهش راه به صورت رنگ پریده ام میدوزد. دست های ظریفش را بین انگشت هایم قلاب میکند. از پله های مرمر بالا میرویم. از درد حوصله دید زدن تابلو های اویزان شده را هم ندارم. طبقه بالا راه رویی پر از اتاق بود شاید پنج تا هشت تا نمیدانم. اما حس غریبی میداد. برای کل عمرم دومین خانه ای بود که اینطور...

ronak.a · 15/7/21

حسام:
-به هر حال من گفتم دیگه بهتون.
سیاووش:
-الان در چه حاله دختره؟
گیسو:
-حالش خوبه تو اتاقه داره استراحت میکنه.
آب دهانم را قورت میدم و زیر لـ*ـب زمزمه میکنم.
-خدا لعنتت کنه آزاد.
ماندن بیشتر را جایز نمیدانم و به سمت اتاق پا تند میکنم. ارام در را میبندم و سرم را ارام تکیه میدهم. عقب عقب میروم و خودم را روی تـ*ـخت می اندازم.
چند دقیقه...

ronak.a · 21/7/21

ببخشید رفقا بابت تاخیرم توی پارت گذاری اینم برای اونایی که گفتن چرا دیر به دیر پارت میزاری نمیدونم ماه پسند در چه حده ولی قول میدم زود تمومش کنم و بیشتر و زود تر پارت بزارم مرسی که حمایت میکنید(:

بی تفاوت صورتم را کنکاش میکند. روی پاشه پا میچرخد و انگشت های کشیده اش را بین جنگل مشکی...

ronak.a · 23/7/21

دو هفته ماندن و کاری نکردن. اعصابم را خورد میکرد. نه چیزی دستم را گرفته بود نه توانسته بودم حتی به یک نفرشان نزدیک شوم. صدای ازاد در سرم میپیچد.
- قدم اول ما خیلی عجله نداریم ماه پسند.دو هفته، یک ماه، شیش ماه، بستگی به تو و رفتارت داره از همون لحظه ای که پاتو توی خونه سیاوش میزاری زیر نظری شاید همه چیز عادی باشه ولی زیر نظری حتی...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین