خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
جمله اخرش پوزخندی به تلخی زهر به لـ*ـبم می آورد. از نگاهش دور نمی ماند و بغض چانه اش را میلرزاند.
-درست همون روز بود که فهمیدم باردارم. یک سال و نیم بعد از تو کاملا ناخواسته بود. مهران که به دنیا اومد. تقریبا زندگیمون افتاده بود رو روال داشتیم پول جمع میکردیم که یه خونه نقلی بخریم. یه روز یه نامه دستم رسید. یه نامه تهدید امیز که من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 31 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم هایم را به ارامی باز میکنم. گلویم خشک شده و خس خس کردنش ارامش را از جانم میگیرد. به سختی درجایم مینشینم و نگاهم به سرمی میخورد که روی دست راستم خود نمایی میکند. نفس کلافه ای میکشم و اتاق را می کاوم. پوزخند تلخی مهمان لـ*ـب هایم میشود. بیمارستان! بی رمق سرم به بالا میگیرم و خیره کیسه سرمی میشوم که اویزان شده و محتویاتش قطره قطره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 23 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسانسورها همه پر بود. کمی مکث میکنم و به سمت راه پله میدوم نمیدانم در بین راه به چند نفری میخورم و بدون عذرخواهی رد میشوم. بادیدن چند نفری که در راهرو حضور دارند. بهت زده سر جایم می ایستم. نگاه مشکی و اخم الود ساعد با چشم هایم گره میخورد. پر از سوال؟ پروین حواسش به من نبود و داشت دعا میخواند. سهیلا سرش و به دیوار تکیه داده بود. در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 22 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
غم چهره اش را شکسته تر میکند. دستبندی که به دست چپش زده شده و به میله تـ*ـخت وصلش کرده جانم را میگیرد. انگار قهر کرده که رویش را بر میگرداند. برادر بی جنبه ام بد جوری عشق مادر را داشت. مادری که هیچ وقت برایش داستانش را درست و حسابی تعریف نکرده بودم.
-مهران.
سکوت میکند. به دست شکسته اش خیره شده به سختی با کمک انگشتانش ماسک اکسیژن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 20 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
شروع میکنم به تقلا کردن. انقدر محکم مچ دستم را گرفته بود که احساس میکردم هرلحظه امکان خورد شدنش وجود داشت. با تن صدای که بی شباهت به جیغ نبود میگویم:
-ولم کن وحشی.
بی توجه به تقلا های من و مردمی که با تعجب خیرمان شدند به راهش ادامه میدند. تقریبا مرا دنبال خودش میکشد.
-ولم کن وگرنه داد میزنم بریزن سرت.
نزدیک به درب خروجی بودیم. مچم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، فاطمه مقاره و 20 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دستم را روی دستش میگذارم.
-کافیه من خوبم.
دستمال خونی را مچاله میکند.
-مطمئن؟
سری به نشانه تایید تکان میدهم. لـ*ـب های خشکم را باز میکنم.
-کار کی بوده؟
-بهت میگم.
چشم غره ای میروم.
-آقای آزاد خان. تو تا حالا تونستی تو زندگیت چیزی رو درست توضیح بدی.
دستش را کنار شیشه ماشین میگذارد و متفکر به خیابان خیره میشود. بی توجه میگود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 20 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
درست، جایی که آزاد ایستاده بود. سیبیلش را زده بودو چهره اش کمی کوچتر نشانش میداد. با دیدنم عیکنش را از روی چشمش بر میدارد. و کلافه میگوید:
-دیر کردی؟
-میخوای برگردم؟
چشم هایش را عصبی میبندد. دستی در موهای مشکی صافش میکشد. در حالی که از کنارش رد میشوم میگویم:
-چقدر بد که تو پسر دایی منی؟
جا میخورد انگار دوست نداشت بفهمم. پوزخندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 20 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس کلافه ای میکشم و پیاده میشوم. مرجان راه میفتد و من هم شانه به شانه اش قدم میزنم طوری راه میرفت که انگار اینجا را از بر بود. به خانه های نگاه میکنم نمای ساختمان‌ها کهنه و قدیمی است. روی آجرهای بعضی از آنها هیچ پوششی قرار نگرفته و بعضی پنجره‌ها آن‌قدر دودگرفته و سیاه است که تصور زندگی پشت قاب تلخ و سیاه انها دشوار می‌شود. همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 20 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
راوی:
چند روزی در خانه متروک لـ*ـب خط مانده بودند در خانه‌ای که اجاره هرکدام از اتاق‌هایش روزانه بین ۲ تا ۶ هزار تومان بود، حکایت تمام خانه‌های لـ*ـب خط همچنان جریان دارد. ماهپسند در ان روز ها چیزهایی دید که قلب هر انسان بالغ و کاملی را به در می اورد. چیز هایی که سنگ هم تحمل دیدن و شنیدنش را نداشت. درست همین دیشب به یاسین ۴ماهه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 19 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از گیجی راننده استفاده میکند. قبل از قفل کردن در ماشین را باز میکند ودرحالی که ترس کل جانش را گرفته. شروع میکند به دویدن . حتی به پشت سرش هم نگاه هم نمی اندازد. بی توجه به مردمی که با تعجب نگاهش میکنند طعنه میزند و رد میشود. میداند که مرد پشت سرش همچنان میدود. بسته را بـ*ـغل میکندو با ترس به راهش ادامه میدهد. هر از چند گاهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Vlinder، ozan♪ و 19 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا