- عضویت
- 8/6/20
- ارسال ها
- 722
- امتیاز واکنش
- 6,368
- امتیاز
- 213
- سن
- 23
- محل سکونت
- اتاقم
- زمان حضور
- 27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
جمله اخرش پوزخندی به تلخی زهر به لـ*ـبم می آورد. از نگاهش دور نمی ماند و بغض چانه اش را میلرزاند.
-درست همون روز بود که فهمیدم باردارم. یک سال و نیم بعد از تو کاملا ناخواسته بود. مهران که به دنیا اومد. تقریبا زندگیمون افتاده بود رو روال داشتیم پول جمع میکردیم که یه خونه نقلی بخریم. یه روز یه نامه دستم رسید. یه نامه تهدید امیز که من...
-درست همون روز بود که فهمیدم باردارم. یک سال و نیم بعد از تو کاملا ناخواسته بود. مهران که به دنیا اومد. تقریبا زندگیمون افتاده بود رو روال داشتیم پول جمع میکردیم که یه خونه نقلی بخریم. یه روز یه نامه دستم رسید. یه نامه تهدید امیز که من...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: