خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
فقط یک اتفاق مثبت افتاده بود ان هم قبول کردن پیشنهادم از طرف مرصاد پاشا برای کاره مجدد در کافه بود حداقل از این بلا تکلیفی در می آمدیم بماند که از همه چیز خبر داشت یعنی به تلفنم زنگ زده بودو مهران دوروز بعد از مرگ فرهاد ماجرا برایش تعریف کرده بود. احتیاج به توضیح اضافه نبود من هم میلی نداشتم نبود. یلدا سینا تسلیت گفتند دو هفته ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، ~XFateMeHX~، Parisa❤ و 30 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-مهران تو زندان دعواش شده درگیر شدن. یکی از اونام نامردی نکرده با چاقو زده تو پهلوش الانم اتاق عمله.
با بهت نگاهش کردم گوش هایم را گرفتم و بی توجه به موقعیتم شروع کردم به جیغ زدن. نگاه چند نفری که رد میشدند سمت ما بود. ساعد جلوی دهانم را گرفت و گفت:
-چه خبرته؟ چته اروم باش
اشکی از گوشه چشم هایم سر خورد که با سرانگشتانم شکارشان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، فاطمه مقاره، ✧آیناز عقیلی✧ و 30 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی زدم:
-فک کردم فرشته واسه ادم خوباست.
چهره خونسرد و نگاه سبز رنگش را به چشم هایم دوخت و تای ابرو هایش را بالا انداخت که ادامه دادم:
-من جز بدی چیزی نداشتم راه و اشتباه اومدی.
پوزخندی زدو گفت:
-تعبییر قشنگی بود ولی اگه خواستی از این جهنمی که هست راحت بشی بیا به ادرسی که میگم.
هیستریک خندیدم گفتم:
-چی تو خودت دیدی عمو؟ هان؟ من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ✧آیناز عقیلی✧، ~XFateMeHX~ و 31 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
درحالی که با حوله به جان موهایم افتاده بودم. نگاهم به نگاه سبزی در اینه گره خورد. دختری نوزده ساله که زیر چشم هایش گود افتاده بود موهای فرش بدون انکه توجهی کند بلند تر از همیشه بود. صورت زرد رنگ خسته اش چند سالی از سنش بیشتر نشانش میداد. تنها چیزی که روی پوست سفیدو مهتابی اش تغییری نکرده بود. سرخی روی گونه هایش بود و بس دستی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، فاطمه مقاره، ✧آیناز عقیلی✧ و 32 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-خیل خب، خیل خب، خیلی عجولی، عجله اصلا خوب نیستا!
-من فقط برای یه چیزاینجام. کی هستی؟ چطور میخوای کمکم کنی؟
لبخند دندان نمایی تحویلم داد. چشم غره ای رفتم.
-ماه پسند خانوم گفتم که بعدا میفهمی.
-خیل خب مگه قرار نیست کمکم کنی برو سر اصل مطلب.
دست به سـ*ـینه به صندلی تیکه داد.
-باشه میگم فقط قبلش باید تا یه جایی باهام بیایی.
خندیدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، فاطمه مقاره و 31 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
به خودم که می آیم رو به روی یک خانه مجلل در شمال شهر که درآن کوچه بن بست به زیبایی میدرخشید از حرکت ایستاد. درمشکی رنگ و مجلل پارگینک باز شد. به ارامی حرکت کرد. برای پیرمردی که کنار در ایستاده بود دستی تکان دادو لبخندی زد. کلافه میشوم از این همه خونسردی.
-اینجا کجاست؟
ماشین را پارک کرد.به سمتم میچرخد و به در ماشین تکیه میدهد.
-تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، فاطمه مقاره و 31 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی روی شانه هایم قرار میگیرد. آزاد! به سمت گوشه ای از سالن هدایتم میکند. به سمتش برمیگردم و ناخداگاه سیلی زیر گوشش میخوابانم بدون توجه به نگاه جنگلی و متعجبش با هق هق فریاد زدم:
-اخه...اخه لعنتی... لعنتی کمکت به مهران به خاطر این بود. خیل خب منو از اینجا ببرمیخوام برم پیش داداشام. من تمام و کمال پولتو از زیر سنگم شده جور میکنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، فاطمه مقاره و 30 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در تمام این مدت نگاه سهیلا و آزاد بین من و او درنوسان بود. با دیدن آزاد یاد مهرانی که فراموش کرده ام میافتم. کوله ام را برمیدارم و روبه روی آزاد می‌ایستم اشک های سمجم را پاک میکنم و با تحکم میگویم:
-من باید تا قبل از بهوش اومدن مهران اونجا باشم درجریانی که.
روی پاهایم می افتد و از ته دل زار میزند:
-ماه پسند نرو...نرو بهت قول میدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، ✧آیناز عقیلی✧ و 29 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
روبه روی هم نشسته بودیم. اخمی کرده بودم.و سرم را پایین انداختم سکوت بینمان حکم فرما میشود.
لبخند پراز غمی زد. پوزخندی میزنم.
-البته فقط به خاطر اینکه روح بابامو قسم دادی اینجام.
به وضوح محو شدن لبخندش را میبینم. غم نهفته زیر پوستش را نادیده میگرم. بعد از چند دقیقه سکوت لـ*ـب باز میکند.
-میدونم الان خیلی دیره خیلی! خیلی دیر برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، ✧آیناز عقیلی✧ و 28 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
باشنیدین اسم پدرم سیل اشک به چشمانم هجوم می آورد دست هایم مشت میکنم و سرم را بالا میگرم که مبادا قطره مزاحمی روی صورتم بچکد.
-اون روزی که با محبت تمام تو چشمام زل زد و بهم گفت دوستم داره بهم گفت عاشقمه. حرف دلم و زد من دیونه وار محسن و میپرستیدم و اونم دست کمی از من نداشت. میدونستیم اشتباهه این عشق اشتباهه. اونقدرکه ممکنه جفتمونوبه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ozan♪، فاطمه مقاره و 27 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا