خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
کجا رفته بودی که از رد تو
یه رویای نزدیک با من نماند
یه اغوش خسته یه حس لطیف
از این خواب تاریک با من نماند
از این هیاهو سفر نکردم
ترسیدم این عشق پایان گیرد
نشد شبی که سحر نکردم
مگر که اتش در جان گیرم
نفس کشیدن...
یک هفته بود خواب و خوراک نداشتم. نه خبری از فرهاد بود، نه دست و دلم به کار میرفت. فرهاد حرات نداشت از دو کیلومتری خانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • پوکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 39 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدین اسم اصلان بغض به گلویم چنگ انداخت و دست هایم شروع کرد به لرزیدن. کنار درزیر زمین سر خوردم. دوهزاریم افتاده بود. سعید طبق معمول در کثاف کاری هایش به اصلان باخته بود، هر سری پول میداد، فرش زیر پایمان میفروخت دزدی میکرد و دوباره شرط بندی، اما اینبار پولی نبود. قربانی بازی هایش من بودم. درب زیر زمین باز شد. پروین هیکل قناس و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تعجب
  • ناراحت
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 38 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
فضا سنگین و بغضی که راه نفسم را بسته بود. صدای ساعد باعث شد به خودم برگردم:
-ماه پسند جان چرا وایسادی؟
با دست های لرزان سمتشان رفتم و دانه دانه چای هارا تعارف کردم. به او که رسید ناخداگاه در چشم های پاک و شیطنت بارش خیره شدم که از شدت خوشحالی برق میزد.
شوک عجیبی سرتاپایم را گرفته بود. سینی خالی را روی میز گذاشتم انگار خوشحال ترین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 39 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و گفتم:
-جانم اقا با من کاری داشتید.
مرصاد از ان لبخند های مردانه و جذابش زد:
-کار نه زحمت داشتم.
لبخندی زدم:
-بفرمایید.
-اگه ممکنه خودتون شخصا برید میز شماره بیست و سه سفارششونو بگیرید.
با تعجب گفتم:
-ولی من!
سری تکان دادو مانع ادامه صحبتم شد:
-خانوم مجد شما برو، بعدش سریع برو سراغ کارت.
-چشم دیگه امری نیست؟
لبخندی زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 38 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دندان هایم را روی هم فشار دادم ازلای دندان های قفل شده ام گفتم:
-مگه اون روز تو کوچه نگفتم دیگه دورو بر من پیدات نشه؟ مگه نگفتم ببینمت روزگارتو سیاه میکنم هان؟ نگفتم؟
-گوش کن یه لحظه فقط.
با حرص غریدم:
-سهیلا برو گمشو نمیخوامم ببیمنت اینو به اونی که فرستادت هم بگو.
سهیلا مثل همیشه بغض کرده گفت:
-به خدا بهت نیاز داره به ارواح خاک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 38 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-فرهاد؟
-جانم؟
-برای شایان چی گرفتی؟
لبخندی زدو گفت:
-یه ماشین خوشکل من و تو باهم بهش کادو میدیم. درضمن نمیدونم چرا حس میکنم یه چیزی بهم نگفتی.
لبخندی زدم و خمیازه ای کشیدم.
-فرهاد من یکم خوابم میاد تا برسیم من یه چرتی بزنم که اگه رسیدم خونتون جنازه نباشم.
با لبخند سری تکان داد. چشم هایم را روی هم گذاشتم و زمان و مکان را فراموش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 38 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت لوازم ارایش فرزانه که روی میز رنگ رو رفته فندقی رنگش چیده شده بود رفتم. اما با دیدن گردنبندی که گوشه ایینه اویزان شده بود، درجا میخکوب شدم. انگشت هایم روی میز ارام ضرب گرفت. لبخند موزیانه ای گوشه لـ*ـب هایم نقش بست. به گردنبند نگاه اندختم و شروع کردم به خندیدن. در اتاق ارام باز شد.هنوز رد خنده روی لبهایم بود فرهاد لبخندی زد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 36 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-الو فریبا
صدای گریه فریبا تنها چیزی که به گوش میرسید ضربان قلبم به حدی تند شده بود. که حس میکردم از سـ*ـینه ام بیرون میزند دست هایم یخ زده بودو توان گرفتن تلفن را نداشتم. با بیجانی پرسیدم:
-فریبا چی شده؟
فریاد زد:
-بیچاره شدیم بدبخت شدیم ماه پسند بدبخت شدیم.
تلفن از دستم افتاد. دستم را به دیوار کوچه گرفتم. چشم هایم سیاهی میرفت. با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • گریه‌
  • ناراحت
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 34 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
کنار حوض ابی و رنگ و رفته حیاط کوچکمان نشسته بودم. پروین چادر مشکی رنگش را زیر بـ*ـغلش زده بودو به سمت در حیاط میرفت. با دیدنم زیر لـ*ـب نچی کردو به سمتم امد. کنارم نشست و گفت:
-ماه پسند. دخترم؟ با من اینجوری نکن. اینجوری نباش قربون چشمای خوشکلت برم.
وپاسخ من به قربان صدقه هایش خیره شدن به حوض کوچک ابی رنگ بود. ارام کنارم نشست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: YeGaNeH، Afsa، ✧آیناز عقیلی✧ و 33 نفر دیگر

ronak.a

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/6/20
ارسال ها
722
امتیاز واکنش
6,368
امتیاز
213
سن
23
محل سکونت
اتاقم
زمان حضور
27 روز 20 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صدای کفش های ساعد روی کف موزاییک شده کلانتری، نگاه متعجبش، که هر از چند باری به صورتم می انداخت. از انچه که بودم عصبی ترم میکرد. با کلافگی گفتم:
-میشه بشینی گرگیجه گرفتم.
نفس صدا داری کشید و با فاصله از کنارم نشست مدام پاهایش را از استرس تکان میدادو به این طرف و انطرف نگاه میکرد.
سرش را بین دست هایش میگرد و میگوید:
-خوشحالم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • گریه‌
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Afsa، فاطمه مقاره و 34 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا