- عضویت
- 14/5/20
- ارسال ها
- 108
- امتیاز واکنش
- 1,749
- امتیاز
- 213
- سن
- 36
- زمان حضور
- 6 روز 3 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پویا در اتومبیل خود در حال حرکت به سمت خانه بود، که صدای پیامک گوشی توجهش را جلب کرد. با دیدن نام نرگس، خیلی سریع پیامش را باز کرد.
-آقا پویا، من برگشتم پیش بابام؛ میخوام انصراف بدم از دانشگاه. شرمنده که دیروز خیلی بهتون زحمت دادم.
پویا، ماشین را گوشهای پارک کرد و تماس گرفت؛ اما کسی پاسخگو نبود.
پویا هم نوشت:
-ای بابا، باز من شما...
-آقا پویا، من برگشتم پیش بابام؛ میخوام انصراف بدم از دانشگاه. شرمنده که دیروز خیلی بهتون زحمت دادم.
پویا، ماشین را گوشهای پارک کرد و تماس گرفت؛ اما کسی پاسخگو نبود.
پویا هم نوشت:
-ای بابا، باز من شما...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
داستان کوتاه آشنای درد | متین کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: