اساطیر ایران
اساطیر یا افسانههای ایران به مجموعهٔ افسانههای ایرانیان اشاره میدارد. این افسانهها ریشه آریایی داشته و تا میزان بسیار بالایی میان اقوام ایرانی و هندی وجه اشتراک دارد. افسانههای ایران از یک اصل و منشأ آریایی مشتق شده و تفاوتهای محیطی ایران و هند و نیز فرهنگ متفاوت بومیان ایران و آریاییان ایرانی مهاجرت کرده به هند تفاوتهایی میان اساطیر هندی و ایرانی موجب شدهاست. آنچه از اساطیر کهن ایرانی امروزه باقیمانده بیشتر به اوستا بازمیگردد. در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد زرتشت اصلاحاتی را در عقاید و در پی آن اساطیر ایرانی پدیدآورد. با این وجود در قسمتهای متاخر اوستا مانند یشتها عقاید و باورهای پیش از زردشت ایرانیان وارد دین شده که به عنوان منشأ و منبع شناخت اساطیر ایرانی بکار میرود. این اساطیر مبتنی بر دوبنگرایی و مظاهر خوب و بد بوده و تاریخ روایی خاصی دارند که از تاریخ ثبت شده سرزمین ایران متفاوت است. اساطیر ایران بجز اساطیر منعکس شده در اوستای متاخر به صورت محدود در سنگنبشتههای فارسی باستان و متون غیر ایرانی به ویژه یونانی آمدهاست. همچنین ایرانیان اساطیر متفاوت اما همریشه دیگری با اساطیر اوستایی داشتهاند که شامل اساطیر مانوی و زروانی و مهرپرستی میشود. تاریخ اساطیری ایران نیز از دوره اشکانیان و سپس ساسانیان ثبت و بعدها به فارسی و عربی ترجمه شد. شاهنامه فردوسی مهمترین منبع شناخت تاریخ اساطیری ایران است.
هنر ایرانی
هنرهای تجسمی
- طراحی ایرانی
- نگارگری ایرانی
- مینیاتور
- خوشنویسی ایرانی
هنرهای تزئینی
- جواهرات
- هنر ایرانی
- کاشی
- فهرست صنایع دستی ایران
ادبیات
- ادبیات فارسی
- فلسفه در ایران
هنر اجرا
- رقـ*ـص ایرانی
- موسیقی سنتی ایرانی
- سینمای ایران
- نمایش ایرانی
دیگر هنرها
- معماری ایرانی
- آشپزی ایرانی
- قالی ایرانی
- باغ ایرانی
- ن
- ب
- و
محتویات
- ۱ پیشینه
- ۱.۱ اساطیر و عقاید پیشآریایی در ایران
- ۱.۲ ریشههای اساطیر آریایی
- ۱.۳ شکلگیری اساطیر ایرانی
- ۲ اساطیر کهن ایرانی
- ۲.۱ نمای کلی جهان
- ۲.۲ نیروهای شر
- ۲.۳ اهوره مزدا وانگره مینو
- ۲.۴ ایزدان و امشاسپندان
- ۲.۵ اسطورههای آفرینش و پایان جهان
- ۳ تاریخ اساطیری ایران
- ۳.۱ پیشدادیان
- ۳.۲ کیانیان
- ۳.۳ آمیختگی تاریخ اساطیری و تاریخ واقعی
- ۴ موجودات و باورهای اسطورهای
- ۵ اساطیر متاخر ایران باستان
- ۵.۱ اساطیر زروانی
- ۵.۲ اساطیر مانوی
- ۶ منابع اسطورههای ایرانی
- ۷ اساطیر ایرانی در دوره اسلامی
- ۸ پژوهش در اساطیر ایران
- ۹ جستارهای وابسته
- ۱۰ پانویس
- ۱۱ منابع
- ۱۲ پیوند به بیرون
پیشینه
آریاییان (در نقشه به صورت منطقهٔ ایرانیان و هندوآریائیان نشان داده شده) در محدودهٔ پراکنش اصلی هندواروپائیان. در این نقشه تمایز زبانی سَتِم (قرمز) و کنتوم (آبی) در میان زبانهای هندواروپایی نشان داده شدهاست. ایرانیان و هندیان که زبانهای هندوایرانی به آنها وابسته است در گذشته دور از سرزمینی مشترک از یکدیگر جدا شده بودند. اساطیر آنها نامهای یکسان فراوانی دارد.
آریاییها اقوامی بودند که از نخست در در داخل فلات ایران زندگی میکردند. بعدها دستهای از آنها به هند و دستهای دیگر به سوی قفقاز و سپس اروپا کوچیدند. گروهی از این اقوام به نام پارتها در مناطق شمال شرقی ایران (خراسان و گرگان امروزی) ساکن شدند و گروه دیگری که ماد و پارس نامیده میشدند، به سوی سرزمینهای جنوب غربی حرکت کردند (در اواسط قرن نهم پیش از میلاد، آشوریهای عراق برای نخستین بار، از سرزمین پارسوآ به عنوان دشمن همسایه در کتیبههای خود یاد کردهاند. پژوهشگران نیز بر پایه این اسناد نتیجه گرفته آمد که احتمالاً مادها و پارسها ابتدا در شمال غربی ایران ساکن بودهاند و بعدها به دلایلی به سرزمینهای جنوبی رفتهاند) و در نهایت مادها در نزدیکی همدان و پارسها در استان فارس امروزی مستقر شدند. پس از قدرت گرفتن مادها و پارسها، قبایل مختلف دیگری از آریاییها هر کدام قلمرو کوچکی را به خود اختصاص دادند. از میان اقوام شناخته شده آن دوران میتوان به مانناییها، اورارتوها و لولوبیها اشاره کرد که در اوایل هزاره اول پیش از میلاد، حکومتهای مستقلی در شمال غربی ایران تشکیل داده بودند. گروههای دیگری در مارلیک گیلان، حسنلوی آذربایجان، زیویهٔ کردستان و… وجود داشتند که مدت کوتاهی در شمال و غرب ایران ساکن شدند. ما ابتدا بهطور خلاصه به این اقوام پرداخته و سپس ادامهٔ بحث را پی میگیریم.
در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد، ایرانیان باستان با دستیابی به فناوری استخراج و ذوب آهن، گام مهم دیگری در جهت پیشرفت و توسعهٔ خود برداشتند. از این زمان تا اواسط هزاره اول پیش از میلاد، غرب فلات ایران شاهد نقل و انتقالات گسترده و ورود اقوام و فرهنگهای جدید از مرکز و شرق فلات ایران بود. کشف آثار بسیار نفیس از جنس طلا و نقره و همچنین سلاحها و ابزار آهنی و مفرغی (مفرغ آلیاژی است محکم تر از مس که از ترکیب دو فلز مس و قلع به دست میآید) بیانگر اوج هنرمندی مردم ساکن این ناحیهاست که ظاهراً از ثروت قابل توجهی برخوردار بودهاند. تپههای مارلیک گیلان یکی از معروفترین محوطههای باستانی این دورهاست. در بالای این تپه هه که در ۱۴ کیلومتری شهرستان رودبار در استان گیلان قرار دارند، بیش از ۵۰ گور کشف شدهاست که در همه آنها اشیای ارزشمند و منحصر به فردی چون پیکره سفالین انسان، گاو کوهاندار و همچنین جامهای زرین و سیمین با نقوش قلم زنی شده بسیار زیبا قرار داشت. از دیگر مناطق باستانی این دوره میتوان به تپههای املش، کلاردشت و عمارلو در استانهای گیلان و مازندران، تپه زیویه در استان کردستان، تپه حسنلو در استان آذربایجان غربی (گفتنی است قدمت اصلی تپه حسنلو به بیش از ۷۰۰۰ سال پیش برمی گردد) و غار کلماکره در استان لرستان اشاره کرد. برخی از پژوهشگران معتقدند احتمالاً ساکنان این مناطق اجداد مادها و هخامنشیها بودهاند؛ اما از طرفی در دست نبودن کتیبه معتبری باعث شدهاست باستان شناسان نتوانند بهطور قطع دربارهٔ این مورد اظهار نظر کنند.
اساطیر و عقاید پیشآریایی در ایران
نقش برجسته عیلامی: در این تصویر زنی با پاهایی شبیه به دم ماهی مارهایی در دست دارد. دم ماهی ظاهراً از مظاهر اساطیری عیلامیان بوده و حتی در نقشهای دوره هخامنشی به ویژه در پاسارگاد نشانههای آن دیده میشود
پیش از قدرت گرفتن مادها، تمدنهای آریایی منفردی در این سرزمین میزیستند که عمدتاً با همسایگان خارج از فلات خود خویشاوندی زبانی نژادی و حتی مذهبی نداشته و خود گاهی دارای همبستگیهایی بودند. این اقوام شامل لولوبیها، گوتیها، کاسیها و اورارتوها میشدند. البته عیلامیان، نیز در جنوب شرقی فلات ایران دارای تمدن قدیمی و شناخته شدهای بودند اما از نژاد آریایی نبودند. این اقوام که نیمه جنوبی ایران و غرب و شمال غربی را در اختیار داشتند دارای اساطیری ویژه خود بودند. از اساطیر آنها اطلاع چندانی در دست نیست با اینحال اساطیر کاسیها تا اندازهای به تمدنهای ایرانی بعدی یعنی مادها و پارسها، شباهتهایی به ویژه در نامها دارد. اساطیر عیلامی که قومی منفرد و البته دارای قرابتهای زبانی با دراویدیهای غیرآریایی هند، بودند با برخی اساطیر مندرج در ریگودا مشترک است. سنتها و عقاید این اقوام بدون شک در عقاید جامعه بعدیشان که تحت سیطره فرهنگی آریاییها بود تأثیر گذاشت. با قدرتگیری مادها و سپس پارسها، اساطیر جدیدتری که اساطیر جامع ایران شناخته میشوند آغاز شد. محققان بر این باورند که پیش از قدرتگیری مادها، شاخهای از آریاییان از ایران به هند مهاجرت کردند. برای همین است که صورت کهن اساطیر هندی شباهت بسیاری با صورتهای کهن اساطیر ایرانی میدارد. اسطورهشناسان گاه با کمک اساطیر قوم خویشاوند صورت کهن یا باستانی اسطورهای خاص را بازسازی میکنند. اثر هندوی که بیشتر از آثار هندو به کار اسطورهشناسی ایرانی میآید کتاب ریگودا به زبان سنسکریت است. با جایگیر شدن هندوان در سرزمین نو سیر تکاملی اسطورههای تا-حد-زیادی-مشترکِ ایشان تفاوت یافت. اساطیر ایران از اسطورههای اقوام بومی فلات ایران و اسطورههای میانرودانی تأثیری زیادی پذیرفت. محققان این تأثیرها را در جایجای اساطیر ایرانی نشان دادهاند.
ریشههای اساطیر آریایی
اساطیر هندی و ایرانی در بسیاری موارد نزدیک است. این نزدیکی گاهی در حد تشابه اسامی اشخاص و جایهاست.[۱] زبانهای بسیار نزدیک این دو گروه نیز ریشههای مشترک ایشان را تأیید میکند. از اینرو ریشه اساطیر این دو ملت در گذشتههای دور یکسان بودهاست اما مهاجرت هندیان از فلات آریان به سرزمینهایی با طبیعت و شرایط اقلیمی و نیز اقوام بومی متفاوت تغییرات اساسی در اساطیر و معتقدات آئینی آنها پدیدآوردهاست. در هر دوی این اساطیر نیروهای خیر و شر وجود دارند. نامهای خدایانشان نزدیک به همدیگر است. آتش در باورهای ایرانی و هندی مقدس است و ستایش میشود و نیز مراسم قربانی برای خدایان را در حالتی مشابه با یکدیگر انجام میدادند.[۲]
شکلگیری اساطیر ایرانی
کهنترین نمونههایی که از صورت باستانی اساطیر ایران ماندهاست اشارههایی در اوستاست بهخصوص در یشتها. چون یشتها بیش از هر چیز مجموعهای سرودهای نیایشیاست اشارتهای مفصل به اسطورهها در آنها نیست. هر آنچه هست سربسته و کوتاهاست. وانگهی تدوینکنندگان یشتها از آشنایی شنونده با شخصیتهایی که نام بـرده میشدند مطمئن بودند. به هر حال همین اشارات کوتاه، و البته نسبتاً پرشمار، سخت به کار میآید. از جمله به کمک آنها صورت کهن نام شخصیتها را اندر توان یافت.
مفصلترین متنها دربارهٔ اساطیر ایران در نوشتههای زرتشتی به زبان فارسی میانهاست. تدوین نهایی اکثر آنها در اوایل دوران اسلامیاست؛ ولی بیشترشان مبتنی بر متنهای اواخر دوران ساسانیاست که بعضاً مطالبی مربوط به وقایع پس از حملهٔ تازیان به ایران نیز به کتاب اضافه کردهاند. شماری از نامورترین این کتابها عبارتاند از بندهشن، دینکرد، گزیدههای زادسپرم و روایت پهلوی.
تا پیش از تحقیقات جدید، تاریخ ایران (بهطور سنتی) از زمانهای دور با اسطورهها آغاز شدی و اندکاندک به پادشاهان تاریخی رسیدی و با تاریخی واقعی پیوند خوردی. با تحقیقات جدید و غلبهٔ دیدگاه انتقادی، بسیاری از شخصیتهای اسطورهای-حماسی وجههٔ تاریخی خود را از دست دادند و نزد مردمان شخصیتهایی «اسطورهای» یا حد اقل «نیمه-تاریخی» تلقی شدند. مثلاً شاهان پیشدادی که بهطور سنتی نخستین شاهان ایران و جهان دانسته شدندی امروز اسطورهای یا نیمه-تاریخی در شمار آیند. هنگامی که روایتی «اسطورهای» تلقی میشود خودبخود واقعیت تاریخی و عینی از آن سلب میشود. آنچه که امروز اسطوره خوانده میشود نزد پیشینیان واقعیتی ازلی و ابدی و مسلم بودی. تاریخنگاری مبتنی بر اسطوره — یا دستکم نوشتن تاریخ دیرین مبتی بر اسطوره — خاص ایرانیان نبود بلکه آنِ همهٔ نظامهای فکری کهن بودی: تاریخ عالم را با خلقت آغاز کردندی و تا زمان حال ادامه دادندی.
اساطیر کهن ایرانی
بنیان اساطیر ایرانی بر نبرد میان خوبی و بدی نهادهاست. اقوام هندوایرانی به دو رستهٔ کلی خدایان باور داشتندی: اهورهها [در منابع هندی اسطورهها] و دیوان. خصلت این دو رستهٔ خدایان نزد ایرانیان و هندوان باژگونهٔ یکدیگر تحول یافت به این معنا که نزد هندیان اهورهها خدایان بد شدند و دیوان خدایان خوب؛ و نزد ایرانیان اهورهها خدایان نیک شدند و دیوان خدایان شرور. برای هردو گونهٔ خدایان قربانی کردندی. غرض از قربانی برای خدایان شرور، باج دادن به ایشان بود تا دست از سر مردمان بدارند. قربانی برای خدایان نیک در طلب یاری و برکت از ایشان رخ دادی.
نمای کلی جهان
در باورهای اساطیری ایرانیان پیش از زرتشت جهان صورتی گرد و هموار مانند یک بشقاب داشت. آسمان نیز سنگی و سخت مانند الماس تصور میشد. زمین در مرکز کاملاً هموار و دست نخورده بود و هیچ حرکتی در میان زمین و ماه و ستارگان وجود نداشت. اما به دنبال تازش نخست اهریمن به زمین ناگهان دگرگون شد. در آن پویایی پدید آمد و کوهها ایجاد شدند و رودخانهها به جریان افتادند ماه و ستارگان به چرخش درآمد. در تصویر کلی دنیا در آن زمان، جهان به هفت اقلیم تقسیم شد که مرکز آن خونیرث نام داشت و شش سرزمین به صورت اقماری در اطراف آن بودند. آسمان نیز دارای سه مرتبه ستارهپایه، ماهپایه و خورشیدپایه بود. کوه تیره که در البرز قرار داشت مرکز عالم دانسته میشد.[۳]
در اساطیر ایرانی بیش از هر چیز نبرد خیر و شر و عناصری که در زیر آن دو ردهبندی میشود، چشمگیر است. به عبارتی تفکر ایرانی در همه چیز در پی این ردهبندی است و جنبه اخلاقی نیرومندی به آن دادهاست. یکی دیگر از عناصری که در همین ردهبندی اهمیت زیادی در فرهنگ ایرانی داشتهاست مفهوم شاه و فرهمندی او از طرف خداست. شاهی که در خدمت رده نیک باشد فره همیشه به او تعلق دارد، و هر کاری که او را از این رده خارج سازد باعث گسستن فره از اوست. بررسی این مسائل و این ردهبندی فرهنگ و ریشههای فرهنگی ایرانی را روشن میسازد. در فرهنگ اساطیر ایران، تقابل خیر و شر وجود دارد و نه تقابل انسان و خدا. پیام اسطورههای ایرانی تقابل دو گوهر است؛ دو گوهر خیر و شر. یکی راستی و دیگری ناراستی، یکی خوشبویی و دیگری بویناکی، یکی روشنایی است و دیگری تاریکی» (برگرفته از مصاحبه جلال ستاری با دکتر فکوهی). کهنترین نمونههایی که از صورت باستانی اساطیر ایران ماندهاست، اشارههایی در اوستا است، بخصوص در یشتها. چون یشتها بیش از هر چیز مجموعهای از سرودهای نیایشی هستند. اشارههای مفصل به اسطورهها در آنها وجود ندارد و هر چه هست سر بسته و کوتاهاست. تا آنجا که مفصلترین متنها پیرامون اساطیر ایران در نوشتههای زرتشتی به زبان فارسی میانهاست. تدوین نهایی بیشتر آنها در اوایل دوران اسلامی است و بیشترشان مبتنی بر متنهای اواخر دوران ساسانی است و بعضی هم مطالبی مربوط به وقایع پس از حمله تازیان به ایران نیز به کتاب اضافه کردهاند. برخی از معروفترین این کتابها عبارتند از: بندهش، دینکرد، گزیدههای زادسیرم و روایت پهلوی. پیام اسطورههای ایرانی هم با توجه به تقابل دو الگوی خیر و شر، پیروی از الگوی خیر و وفاداری به آن است و اینکه بشر پیمان ببندد که دروغ نگوید. هر چند امروزه اسطورهها معنای واقعی خود را از دست دادهاند و ما دیگر کمتر شاهد درک معنای واقعی آنها هستیم. در واقع همان خدمتگزاری به مفاهیم خیر از پیامهای بزرگ اساطیری ایران است.
نیروهای شر
در اساطیر ایران چیزی که همه جا در همه روایات اساطیری مشاهده میشود حضور شر و نیروهای حافظ پلیدی در جهان است. این نیروهای شر که دستیاران اهریمن یا انگره مینو بهشمار میآیند با نامهای دیو و دروج از ایشان یاد شدهاست. دیوان دروجان جنسیتهای مذکر و مؤنث دارند و در برابر هر نیکی در جهان یک پلیدی است و حداقل یک دیو هم موکل بر آن پلیدیست. در برابر زندگی مرگ است؛ در برابر خوشی رنج و بیماری در برابر گرما، سرمای سخت سوزان و برابر راستی دروغ و برابر باران خشکسالی و دیو موکل بر آن اپوش است. در اساطیر ایران همیشه دنیا صحنه جدال میان این نیروهای پلیدی و اساطیر نیکوست، آنهایی که یاور آفریدههای گتیایی و نیک هستند.[۴]
اهوره مزدا وانگره مینو
اهوره مزدا، اهورمزد، اهورامزدا، اورمزدا، اورمزد هرمزد، هرمز، هورمزد، هورمز، ارمس، هرمس، هرمست. تلفظهای گوناگون نام خدای بزرگ زرتشتیان در زبانها و دورههای متفاوت است. معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سرور دانا، خدای غایی، خیر مطلق، خرد و معرفت آفرینندهٔ خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسانها و حیوانها تمام فعالیتهای فکری و جسمی است. معنای تحتاللفظی نام او ازین قرار است: بخش اول «اهور» از ریشه «اه» که بن هستی و هستن است و بخش دوم «مزدا» که از «من + ز+ دا» به معنای «فکردهنده» میباشد و ترجمهٔ آن در شاهنامه همان «خداوند جان و خرد» میباشد. معنای دیگر نیز حاکی ازین است که اهورا به معنای «سر، سرور، بزرگ و مولا» است و «مزدا» به معنای به یاد سپردن و به خاطر داشتن بنابراین «سرور دانا» ترجمه اهورا مزدا خواهد بود. دشمن بنیادین اهورا مزدا، انگره مینو یا انگره مینیو است. انگره مینو در حقیقت نام اوستایی همان «اهریمن» یا «اهرمن» در پهلوی (فارسی) میانهاست. نامش به معنای «مینوی ستیزگر و دشمن» آمده از ویژگیهای او که نماد شر مطلق و برهم زننده نظم و ذاتاً دشمن خوبیهاست یکی داشتن سری بزرگ و زشت است که این ویژگی در شاهنامه هم به تمام دیوان و غولان نسبت داده شده. اهورا مزدا و اهریمن از ازل تا ابد باهم در جنگ بودهاند و زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی این دو است محل زندگی اهریمن شمال زمین است جایی که تمام دیوان «زیید و اصلاح» از پشت کوه آمدن نیز ریشهای اسطورهای دارد که در آن تلویحاً فرد پشت کوهی یعنی «دیوسیرت» که کمکم معنای «نادان» به خود گرفتهاست. اهریمن به ۳ شکل غیر از شمایل خودش ظاهر میشود. ۱- چلپاسه (مارمولک) ۲- مار ۳- جوان. انگره مینو خود آفریننده دیوان دیگر نیز هست. برای نمونه ایشمه و دیو خشم یا اژی دهاک که همان ضحاک شاهنامه باشد. وی اگر چه در شاهنامه پادشاهی ماردوش بیان شدهاست؛ ولی در اوستا دیوی سه سر، شش چشم و سه پوزه با بدنی پر از چَلپاسه و عقرب است. به هر حال آنچه بر بنیاد نوشتار زردشتی بر میآید در روزگار پایانی این گیتی این اهورامزدا است که بر اهریمن پیروز میشود و او را برای همیشه از بین میبرد و پس از آن تنها نیکی و نور و تندرستی در گیتی ماندگار خواهد شد.
معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سرور دانا، خدای غایی، خیر مطلق، خرد و معرفت؛ آفرینندهٔ خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسانها و حیوانها تمام فعالیتهای فکری و جسمی است.
ایزدان و امشاسپندان
امشاسپندان در اوستا داستان خدایان و موجودات افسانهای غالباً در «یشت»ها آمدهاست در یشتها اسطورههایی که منشأ ما قبل زرتشتی دارند و نوعی ایدئولوژی کافرانه را منعکس میکنند در غالب سرودهای گوناگون آمده. مثلاً یشت ۵ یا همان آبان یشت به ایزدبانو آناهیتا اختصاص دارد و مهر یشت به میترا. از کفرکیشی و تاریخ آن در یشتها که بیرون بیاییم در نیایشهای زرتشت میرسیم که باورهای اولیهٔ زرتشت است و در آنها نیز اشارههای جالبی به خلقت اولیه یا عناصر سازندهٔ هستی بر مبنایی کاملاً اسطورهای دیده میشود در وندیداد نیز نهایتاً اصل دیدگاه مزدا علیه اهریمن زرتشتی بازشناسانده میشود.
امشاسپندان در اوستا فروزههای اهوره مزدا و صفات او و نیز گاهی فرشتگان عالی مقام او هستند که در حکم دستیار او عمل میکنند. در آفرینش و نیز در پایان جهان بطور مستقیم دخالت دارند و هرکدامشان شمار زیادی ایزد همکار دارد. این امشاسپندان در امور این جهانی بر اساس نیایش و نذر و قربانی به یاری مردمان میآیند. ایزدان ردهای نسبتاً پایینتر دارند اما همه آن اختیارات و وظایف امشاسپندان را نیز دارند. واژه ایزد در اصل به معنی موجودات ستودنی است. ایزدان اگرچه در گاهان زرتشت جایی ندارند اما در متون زرتشتی پس از زرتشت دوباره ظاهر شده و شکل قدیس مییابند.
اسطورههای آفرینش و پایان جهان
یسن ۲۸، دعای اهونور از دعاهای اصلی و ارکان دین زرتشتی.
آفرینش در محدودهٔ دوازده هزار سال اساطیری انجام میگیرد. این دوازده هزار سال به چهار دورهٔ سه هزار ساله تقسیم میشود. در دوران نخستین، عالم، مینُوی و در دورانهای بعد مینُوی و گیتیی است.
سه هزار سال نخست: در واقع با به دنیا آمدن دو فرزند به نامهای اورمزد و اهریمن از زروان شروع میشود. در سه هزار سال نخست جهان مینُوی است و هنوز نه مکان هست و نه زمان. در این دوره از دو هستی سخن به میان میآید. یکی جهان متعلق به اورمزد که پر از نور، زندگی، دانایی، زیبایی و خوشبویی میباشد و دومی جهان متعلق به اهریمن که تاریک، زشت، بدبو و پر از غم و بیماری میباشد. اورمزد ابتدا به آفرینش امشاسپندان دست میزند که عبارت هستند از: سپند مینو، خرداد، مرداد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمد. پس از آفرینش امشاسپندان، اورمزد ایزدان را میآفریند که قوای منفی مقابل آنها دیوان هستند. اهریمن نیز برای مقابله با اورمزد، برای هر کدام از امشاسپندان سردیوان یا کمالگان را میآفریند. در پایان سه هزار سال اول میان اورمزد و اهریمن صلحی بسته میشود مبنی بر اینکه آخرین نبرد میان نیروی بدی و نیکی نُه هزار سال بعد از این صورت پذیرد. پس از اینکه پیمان بسته میشود، اورمزد چون موبدی دعای راستی یعنی اهونور را بر زبان میآورد و بر اثر آن اهریمن بیهوش میشود و به دوزخ میافتد و در طول سه هزار سال دوم در آنجا بیهوش میماند.
سه هزار سال دوم: پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز میکند. او در یک سال و در شش نوبت آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را خلق میکند. سالگرد این آفرینشها شش جشن است که به جشنهای گاهنبار یا گهنبار معروفند. (الف:مدیوزرم گاه به معنای میان بهار و به یادبود آفرینش آسمان در اردیبهشت ماه. ب:مدیوشم گاه به معنای میان تابستان و به یادبود آفرینش آب در تیرماه. ج:پدیشه گاه به معنای گردآوری غله و به یاد بود آفرینش زمین در شهریور ماه. د:ایاسریم گاه به معنای بازگشت به خانه و به یاد بود آفرینش گیاه در مهرماه. ه: مدیاریم گاه به معنای میان سالد و به یادبود آفرین چهارپایان در دی ماه. و: همسپهمدیم گاه به معنای همه سپاه و به یاد بود آفرینش انسان در روزهای آخر سال.[۵] در این پیش نمونههای اصلی آفرینش، گاو پیش نمونه چهارپایان و کیومرث پیش نمونه انسان هستند. در پایان سه هزار سال دوم، اهریمن با یاری دوستان خود به هوش میآید و تصمیم میگیرد که این پیش نمونههای آفرینش را تخریب کند و به جهان کنونی حمله کند.
سه هزار سال سوم: در این دوره شاهد درگیری اهریمن و دیوهایش با اورمزد و ایزدانش هستیم. در این بین گاو آفریده شده، توسط اهریمن کشته میشود و از تن او غلات، گیاهان و جانوران آفریده میشود. از نطفهٔ کیومرث که بر زمین ریخته شده بود، پس از چهل سال شاخهای ریواس میروید دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سالهایی است که مشیه و مشیانه نخستین زوج ادمی در ان هنگام دارند. مشی نر و مشیانه ماده است. بدین ترتیب مشی به عنوان پدر انسانها و مشیانه به عنوان حوای انسانها شناخته میشود. اهریمن بر اندیشهٔ آنان میتازد و آنان اولین دروغ را بر زبان میآورند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت میدهند. مشی و مشیانه توبه میکنند و دارای هفت جفت فرزند میشوند و پس از صد سال زندگی میمیرند.
شجرهنامهٔ اعقاب مشی و مشیانه اصل و مبدأ بسیاری از نژادهای گوناگون را در بر میگیرد. نژاد ایرانی از زوجی است که سیامک و نشاک نامیده میشود. از این زوج، فرواگ-فرواگین و بعد از آنها زوج هوشنگ-گوزک به وجود میآیند.
سه هزار سال چهارم: سه هزار سال سوم در میانههای دوران لهراسپ به پایان میرسد و سه هزار سال چهارم شروع میشود. مهمترین ویژگی این دوره ظهور زردشت است. این دوره دورهٔ وحی دینی میباشد. اورمزد اسرار دین را بر زردشت آشکار میکند و او پیامبری دین مزدیسنی و رسالت خود را اعلام میدارد. آیین مزدیسنایی آیینی است که در راس خدایان انها اهورامزدا قرار دارد و به عبارت دیگر دین زردشتی است. پس از مرگ زردشت به ترتیب اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانت رهبری بهدینان را بر عهده میگیرند. دورهٔ سوشیانت دورهٔ تکامل موجودات اورمزدی است و همه دیوان از نسل دو پایان و چهارپایان نابود میشوند. سوشیانت وظیفه برانگیختن مردگان را دارد. هر کدام از این مردگان در طی زمان و پس از گذراندن داوری از پل چینود میگذرند که پلی حد فاصل این جهان و آن جهان است.
تاریخ اساطیری ایران
پیشدادیان
نبرد اسفندیار با گرگها در جریان هفت خوان. اسفندیار شاهزادهای کیانی است که به روایتی دارای رویینتنی بوده.
نوشتار اصلی: پیشدادیان
پیشدادیان اولین سلسله تاریخ ایران بنابر متون اساطیری هستند که نسبتشان به کیومرث میرسد. این سلسله از شاهان که آغاز تمدن بشری را برای ایرانیان آوردهاند و توانستند آتش و بهرهگیری از فلزات و سایر جانداران و اسیر نمودن دیوان را در کارنامه خود ثبت کنند. از کیومرث آغاز و به گرشاسپ ختم میشود. با اینحال تمامی اینها در اوستا شخصیتهای اساطیری و در متون زرتشتی دوره ساسانی خدایان ایزدر نژادند. اما در شاهنامه صرفاً شاهانی هستند که فره ایزدی دارند. روایت فردوسی در شاهنامه از تبار پیشدادیان با موازین فکری اسلامی منطبق تر شدهاست. به گفته فردوسی بعد از مرگ کیومرث دو موجود از جسدش بوجود آمد که یعنی مرد و زن بوجود آمدهاست و جهان آغاز میشود
کیانیان
نوشتار اصلی: کیانیان
کیانیان دومین سلسله اساطیری ایران هستند که در شاهنامه فردوسی برابر دورههای حماسی قرار میگیرد. با کی قباد آغاز میشود و به دارای دارایان ختم میشود. در این دوره دین زرتشتی عرضه میشود و تغییراتی بنیادین را در تاریخ اساطیری ایران میبینیم. مهمترین رخدادهای این دوره به جنگهای ایران و توران مربوط میشود. داستان آرش کمانگیر به روایتهای این دوره اختصاص دارد. در شاهنامه با حماسه همراه است و در آن رستم که در متون زرتشتی شخصیتی کم فروغ است اوج میگیرد. این شاهان را احتمالاً شاهان محلی شرق ایران دانستهاند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه هخامنشیان را برابر کیانیان قرار داده. با آنها یکی فرضشان کردهاست. با این حال مشخص است آخرین شاه کیانی که در متون اساطیری مغلوب اسکندر میشود دارای دارایان همان داریوش سوم هخامنشی است.
آمیختگی تاریخ اساطیری و تاریخ واقعی
این دوره مربوط به زمانی میشود که روایت اساطیری ایرانی با دادههای تاریخی ملموس مانند سنگ نبشتهها و متون یونانی منطبق میشود. یعنی سقوط ایران بدست اسکندر. با اینحال روایت ایرانی دوران حکومت اسکندر و یونانیان را بسیار کوتاه دانسته، هیچ زمانی برای سلوکیان فرض نکرده و دوره چهارصد و پنجاه ساله فرمانروایی خاندان اشکانی را تنها دویست سال برآورد کردهاست. دادههای پایانی دوران اشکانیان در اساطیر ایران به نبرد اردوان پنجم و شاهزاده پارسی یعنی اردشیر بابکان پرداخته که با آنچه در متون لاتین و ارمنی آمده یکیست. بعد از آن دوره ساسانی آغاز میشود که برآمده از تبار کیانیان معرفی میشوند.
موجودات و باورهای اسطورهای
سیمرغ دیو سپید خشم دروج اسفندار مذ اردیبهشت و.....
اساطیر متاخر ایران باستان
اساطیر زروانی
اساطیر مانوی
منابع اسطورههای ایرانی
منابع متعددی برای مطالعه و شناخت اساطیر ایران پیش از اسلام وجود دارد. نخستین متون و نوشتهها، آثار هندی مکتوب مانند مهابهاراتا و پورانا و پانیشادها و نیز متون ریگ ودا هستند که برخی متون آنها به دوره همزیستی ایرانیان و هندیان و یکسانی آرا و عقایدشان بازمیگردد. دیگر متون ایرانی اوستا به ویژه متنهای کتاب یشت اوستا هستند که به ایزدان ایران حتی پیش از زرتشت نیز پرداختهاند. همچنین متون یونانی و آشوری و بعد هم ارمنی گزارشهای فراوانی از اسطورههای ایرانیان در خود دارند. از سایر متنهای مورد کاربرد در این زمینه میتوان به نوشتههای مانویان و نیز کتابهای زرتشتی دوره ساسانی و سه قرن نخست اسلامی اشاره کرد که به زبان فارسی میانه هستند. بجز اینها متون گجراتی مربوط به پارسیان هند و نوشتههای فارسی زرتشتیان ایران حاوی اطلاعات گستردهای در این امر هستند. در دوره اسلامی به زبانهای عربی و فارسی نیز آثار زیادی به این موضوع پرداختهاند. مهمترین کتابهای منبع برای اساطیر ایران عبارتند از: اوستا، گزیدههای زادسپرم، دادستان مینوی خرد، بندهش، دینکرد، شکند گمانیک ویزار، الفهرست نوشته ابن ندیم، ملل و نحل اثر شهرستانی و آثار الباقیه از ابوریحان بیرونی.
اساطیر ایرانی در دوره اسلامی
تصویری از سیمرغ بر دیوار یک مدرسه قدیمی در کشور ازبکستان و شهر بخارا. در ادبیات صوفیه سیمرغ و بسیاری دیگر از اسطورههای باستانی ایران نقش برجستهای ایفا میکنند.
پس از آمدن اسلام به ایران، بسیاری از اسطورههای ایرانی کنار گذاشته شد یا حداقل از رونق و رسمیت افتاد. اسطورههای مربوط به خلقت، کردارهای ایزدان و کلاً یزدانشناسی نیروهای فراطبیعی، و پیشبینیهای مربوط به پایان جهان از آن جملهاست. برخلاف موارد ذکر شده، کردارهای شخصیتهای اسطورهای در قالب حماسه به فارسی نو انتقال یافت و تا اندازهٔ زیادی حفظ شد. چنانکه بزرگترین اثر حماسی تاریخ ایران شاهنامه فردوسی در دوران اسلامی نوشته شدهاست. شاهنامه از نظر ادبی و حماسی بر همهٔ آثار دورانهای پیش برتری شگرف میدارد.
با آمدن اسلام به ایران اساطیر سامی با اساطیر ایرانی اندر آمیخت. حتی پارهای ایرانیان کوشیدند که نوعی رابـ ـطهٔ چه بسا همارزی میان شخصیتهای اسطورهای این دو چهارچوب کاملاً متفاوت برقرار سازند. پس زمان و مکان و شخصیتهای اسطورهای دو نظام اسطورهای ایرانی و سامی با هم خلط شد. مثلاً در اساطیر ایرانی پدر و مادر انسان آیودامن (یا مشیا) و مشیانی است. در دوران اسلامی عدهای آیودامن را با آدم که نخستینِ مردمان در اساطیر سامیاست یکی دانستند و ظاهراً نیز همینگونه است.
در کنار اندرآمیختگی اساطیر ایرانی و سامی که با گذشت زمان فزونی مییافت، اساطیر ایرانی، نزد اقلیت زرتشتی به حیات و تحول ادامه دادند. از مهمترین این تحولات تغییراتی بود که در پیشبینیهای مربوط به آخرالزمان صورت پذیرفت. اشارات به مهاجمان تازی و دین جدید فاتحان بیشتر شد. این هم در آثار پهلویای که پس از اسلام نوشته شدهاست دیده میشود و هم در آثار آتیای که زرتشتیان به پارسی تدوین کردند.
بسیاری از انگارهها و نمادهای رایج در هنرهای اسلامی بازمانده از باورهای دینی و اساطیری پیش از اسلام هستند. گویا هنرمند ایرانی در تمام دورانهایی که زیر بار سلطه بیگانه بوده، با تکرار این نقشمایهها تلاش کرده یاد مجد و شکوه اجدادش را زنده نگاه دارد. دلیل بهجا ماندن این نشانهها تا امروز را میتوان پیوستگی سنتهای هنری و همگونی آرزوهای ما با نیاکانمان دانست