خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
مکتب فیثاغوری



فیثاغوریان برآمدن آفتاب را جشن می‌گیرند.
مکتب فیثاغوری یکی از مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود که توسط فیثاغورس بنیان نهاده شد.

فیثاغورس از شاگردانش انجمنی در شهر کُرُتُن در جنوب ایتالیا تشکیل داد. او در آنجا نه تنها به آموزش ریاضیات می‌پرداخت، بلکه از ریاضیات نتایج فلسفی و عرفانی می‌گرفت.[۱]

باید دانست که پیروان فیثاغورس تمام نظریاتشان را به «استاد» نسبت می‌دادند؛ و بنابراین مشخص نیست که چه اندازه از آیین فیثاغوری از خود فیثاغورس، و چه اندازهٔ آن از شاگردانش است.[۱]

محتویات
  • ۱ نظریات فیثاغوریان
    • ۱.۱ ابداع ریاضیات
    • ۱.۲ استنتاج خردگرایی فلسفی از ریاضیات
    • ۱.۳ استنتاج عرفانی از ریاضیات
      • ۱.۳.۱ عدد، اساس عالم
      • ۱.۳.۲ نمادهای فیثاغوری
      • ۱.۳.۳ تناسخ و محرٌمات
  • ۲ ریشه‌های شرقی دانش فیثاغوریان
  • ۳ پانویس
  • ۴ پیوند به بیرون
نظریات فیثاغوریان
ابداع ریاضیات


بر اساس قضیه فیثاغورس مجموع مساحت‌های دو مربع روی دو ضلع قائم (a و b)، برابر مربع روی وتر (c) است.
فیثاغورس عموماً به عنوان کاشف قضیه فیثاغورس شناخته می‌شود، اما نقش او در ریاضیات بسی ژرف‌تر و برجسته تر است.

البته ریاضیات بسیار پیش تر از فیثاغورس نیز وجود داشته و زمان واحدی را نمی‌توان به عنوان آغاز ریاضی ذکر کرد؛ و نقش فیثاغورس تبیین اصول ریاضیات بود.

امروزه حتی تصور این موضوع که ریاضیات بدون استدلال چه وضع و حالی داشته‌است، دشوار است؛ اما باید دانست که قبل از فیثاغورس هیچ‌کس نظر روشنی دربارهٔ این موضوع نداشت که استدلال باید مبنی بر مفروضات باشد. به عبارتی استدلال، مسئلهٔ تعریف شده‌ای نبود.

در واقع می‌توان گفت بنا به قول مشهور، فیثاغورس نخستین کسی بود که روی این نکته اصرار ورزید که در هندسه باید ابتدا مفروضات را تعیین کرد و سپس از آن‌ها نتیجه گرفت.

مفروضات نیز عبارت بودند:

  • «اصول موضوع»: حقایق بدیهی، خودبه خود لازم و بدون تعریف؛
  • «اصول متعارفی»: حقایق تعریفی و قراردادی، حقایقی که با استفاده از اصول موضوع تعریف می‌شوند؛
  • «قضایای از پیش اثبات شده»: هر قضیه‌ای که با استفاده از اصول موضوع و اصول متعارفی اثبات شود، خودش می‌تواند به عنوان یکی از مفروضات در استدلال‌های دیگر استفاده بشود.
اینکه فیثاغورس استدلال را وارد ریاضیات کرد، از مهم‌ترین حوادث علمی است و از این رو فیثاغورس را ابداعگر ریاضیات خوانده‌اند.[۱]

قبل از فیثاغورس، هندسه عبارت بود از مجموعهٔ قواعدی که ماحصل تجارب و ادراکات متفرق بوده‌اند؛ تجارب و قواعدی که هیچگونه ارتباطی با هم نداشتند؛ اما فیثاغورس از یک پایه جلو رفت و همچون یک زنجیره، قضایا را یکی پس از دیگری با استفاده از قضایای قبلی اثبات کرد؛ بنابراین مجموعهٔ قواعد متفرقه ریاضی را از تعداد بسیار کمی اصول نتیجه گرفت.

آن‌ها همچنین مقدمه‌های نظریهٔ اعداد را پی ریزی کردند و تصاعدهای حسابی و هندسی را کشف نمودند.

فیثاغورس می‌گفت که او حساب را والاتر از نیازهای بازرگانی می‌داند. به همین سبب در مکتب فیثاغوری، حتی شمار عملی هم مورد توجه قرار نگرفت. آن‌ها تنها دربارهٔ ویژگی‌های عددها کار می‌کردند. در ضمن، ویژگی عدد را هم به یاری ساختمان‌های هندسی پیدا می‌کردند. با وجود این، رواج نوعی دستگاه مناسب برای عددنویسی را در یونان، به فیثاغوریان یا هواداران نزدیک آن‌ها نسبت می‌دهند.

در این نوع عددنویسی که از فینیقی‌ها گرفته بودند، از حرف‌های الفبای فینیقی، برای نوشتن عددها استفاده شد: ۹ حرف اول الفبا برای عددهای از ۱ تا ۹، ۹ حرف بعدی برای نشان دادن دهگان (۲۰، ۱۰،... ، ۹۰) و ۹ حرف بعدی برای صدها (۲۰۰، ۱۰۰،... ، ۹۰۰). برای حرف از عدد تشخیص داده شود، بالای عدد خط کوتاهی می‌گذاشتند. برای نشان دادن عددهای بزرگ‌تر از نشانه‌های اضافی استفاده می‌کردند. وقتی نشانه‌ای شبیه ویرگول را جلو عددی می‌گذاشتند، به معنای هزار برابر آن بود، برای ده هزار برابر عدد، یک نقطه جلو عدد می‌گذاشتند.

استنتاج خردگرایی فلسفی از ریاضیات
فیثاغورس پایه‌گذار خردگرایی در معنای فلسفی واژه است. خردگرایی فلسفی به این معناست که می‌توان با روش تفکر محض به حقیقت فلسفی رسید.[۱]

این که ۲ + ۲ می‌شود ۴، نوعی دانش دقیق است که منتج از مشاهده نیست، بلکه نتیجه‌ای «تحلیلی» است که از تعریف ۲ ناشی شده‌است. اگر به این نکتهٔ دقیق توجه کنیم که ۲- با هیچ چیز مشاهده‌پذیری متناظر نیست، صدق اصل تحلیلی بودن ریاضی آشکارتر می‌شود. فیثاغورس بدین ترتیب نتیجه گرفت که می‌توان با تفکر محض به حقایقی دست یافت؛ یعنی خردگرایی فلسفی را نتیجه گرفت.[۱]

راه تفکر محض از راه مشاهده و آزمایش جداست و چون حقایق ریاضی قطعی هستند، برتر از واقعیت‌هایی هستند که از مشاهده نتیجه شده‌اند.[۱]

اما در عین حال به نظر می‌رسید که ریاضیات علم به چیزهایی است که «تصوری» یا ذهنی اند، و در اندیشهٔ ما هستند؛ اما در جهان خارج نیستند.[۱]

پس فیثاغورس عقیده به وجود جهانی کاملاً فراحسی، یعنی جهان چیزهای «مثالی» را رواج داد؛ جهانی که ناخالصی و آلودگی دنیای خاکی را ندارد، و تنها راه کسب معرفت نسبت به آن تفکر محض است. معرفتی که از این راه حاصل آید، یقینی است.[۱]

باور به جهان اشیاء «مثالی»، اثرات عمیقی بر افلاطون گذاشت و هستهٔ مرکزی افکار او شد، و بعدها این آرا توسط فیلسوفان مسلمان گسترش یافت.

استنتاج عرفانی از ریاضیات
عدد، اساس عالم
فیثاغورس کشف‌های مهمی در ریاضیات کرد که او را هرچه بیشتر به استنتاج عرفانی از ریاضیات، سوق داد.

یکی از این کشف‌ها در زمینهٔ موسیقی بود. فیثاغورس و یکی از شاگردانش به نام فیلولائوس کشف کردند که مبنای گام موسیقی بر اعداد است، یعنی می‌توان فاصله‌های هارمونیک را با نسبت‌های عددی توضیح داد.[۱] برای مثال متوجه شد که آهنگ موزون روی صدای سه سیم، زمانی به دست می‌آید که طول این سیم‌ها، متناسب با عددهای ۳ و ۴ و ۶ باشد. فیثاغوریان این بستگی عدد را در پدیده‌های دیگر نیز پیدا کردند. از جمله، نسبت تعداد وجه‌ها، راسها و یال‌های مکعب هم برابر است با نسبت عددی ۶:۸:۱۲.

همچنین فیثاغوریان متوجه شدند که اگر بخواهیم صفحه‌ای را با یک نوع چندضلعی منتظم بپوشانیم، فقط سه حالت وجود دارد؛ دور و بر یک نقطه از صفحه را می‌توان با ۶ مثلث متساوی‌الاضلاع، با ۴ مربع، یا با ۳ شش‌ضلعی منتظم پر کرد، به‌طوری‌که دور و بر نقطه را به‌طور کامل بپوشاند. همان‌طور که مشاهده می‌شود، تعداد این چندضلعی‌ها با همان نسبت ۳:۴:۶ مطابقت دارد و اگر نسبت تعداد اضلاع این چندضلعی‌ها را در نظر بگیریم، به همان نسبت ۳:۴:۶ می‌رسیم.

یاران و شاگردان فیثاغورس این مشاهده‌ها را تعمیم دادند و گفتند اساس عالم عدد است.[۱] به باور آنان عدد، علت هماهنگی و نظم در طبیعت است؛ رابـ ـطه‌های ذاتی جهان ما، حکومت و دوام جاودانی آن را تضمین می‌کند. عدد، قانون طبیعت است، بر خدایان و بر مرگ حکومت می‌کند و شرط هرگونه شناخت و دانشی است.

تمام اشیاء، تقلید و نمونه‌ای از عدد هستند. عددهای ساده را چون شکل‌هایی سازندهٔ اشیاء می‌پنداشتند، مانند نقش‌های روی تاس نرد، و پدیده‌ها را ترکیب‌های مکانمند می‌دانستند.[۱]

بنابراین شعار مدرسه فیثاغورسی نیز «همه چیز اعداد است» قرار گرفت.[۲]

پیروان مکتب فیثاغوری اعتقاد داشتند که همهٔ پدیده‌های گیتی از بستگی‌های عددی مشخصی پیروی می‌کنند و یک هماهنگی وجود دارد. از جمله فیثاغوریان گمان می‌کردند فاصلهٔ بین اجرام آسمانی را تا زمین در فضای کیهانی می‌توان با نسبت‌های معینی پیدا کرد. به همین دلیل بود که در مکتب فیثاغوری به بررسی دقیق نسبت‌ها پرداختند. آن‌ها به بررسی تصاعد حسابی، هندسی و همساز پرداختند.

از آنجا که بنیان فلسفی مجمع فیثاغوری بر آموزش رازهای عدد قرار گرفت، پیشرفت‌های آن‌ها در نظریه اعداد تعجب‌آور نیست.

هیپاسوس از فیثاغوریان متاخر بود که با کشف اعداد گنگ، باور به نقش اعداد را تا حدودی مخدوش کرد.

نمادهای فیثاغوری
فیثاغوریان نمادهای مختلفی را برای اشاره به اعداد، و بیان ارتباط میان اعداد و جهان ابداع کرده بودند که مهم‌ترین از این نمادها عبارتند از:



  • موناد



  • دیاد



  • تریاد



  • تتراد



  • پنتاد



  • دکاد



  • تتراکتیس



  • وسیکا پیسکیس
تناسخ و محرٌمات
پس از فیثاغورس، گروهی از شاگردانش آیینی خیال آلوده و آشفته تشکیل دادند.[۳] فیثاغوریان به تناسخ ارواح اعتقاد پیدا کردند، و چیزهای زیادی را به عنوان محرٌمات درنظر گرفتند.[۱] دینی تشکیل دادند که از جمله احکام آن می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  • خوردن حبوبات حرام است.
  • دست زدن به خروس سفید حرام است.
  • نگاه کردن در آینه‌ای که کنار چراغی باشد، حرام است.
  • چیدن تاج گل حرام است.
  • هنگامی که از رختخواب برمی‌خیزید، واجبست اثر بدنتان روی آن را صاف کنید.[۳]
ریشه‌های شرقی دانش فیثاغوریان
کالین رنان، پژوهشگر و نویسندهٔ چند کتاب دربارهٔ تاریخ علم و از نویسندگان دانش‌نامهٔ بریتانیکا، در کتاب تاریخ علم کمبریج، به گوشه‌هایی از ریشه‌های شرقی دانش یونانیان اشاره کرده‌است:

فیثاغورس در جوانی از مصر و بابل دیدن کرد و شاید همین دیدار بود که به او انگیزه داد ریاضیات بخواند و بگوید همه چیز عدد است. او جبر، هندسه و هارمونی را از تمدن میان‌رودان آموخت.[۴]

فیثاغورس می‌توانست قانون ۳-۴-۵ را که دربارهٔ طول ضلع‌های مثلث قائم الزاویه‌است، از مصریان آموخته باشد، اما پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که در بابل به چیزی برخورد که ما آن را نسبت فیثاغورسی می‌نامیم. بابلی‌ها پی بـرده بودند که عدهای نسبت می‌توانند ۳-۴-۵ یا ۶-۸-۱۰ یا ترکیبی از این دست باشند که اگر بزرگ‌ترین عددش مربع شود برابر مجموع مربع‌های دو عدد دیگر خواهد بود. این گام بلندی به جلو بود که فیثاغورسیان به‌خوبی از آن بهره گرفتند.[۱]

جنبهٔ دیگری که فیثاغورسیان فریفته‌اش بودند؛ میانه‌ها بود. نخست آن‌ها در فکر میانهٔ عددی بودند (یعنی عدد میانی در تصاعد عددی سه جمله‌ای. برای مثال، در تصاعد ۴، ۵، ۶، میانه عدد ۵ و در تصاعد ۴، ۸، ۱۲، میانه ۸ است). بعید نیست که این را فیثاغورس در سفرش به بابل آموخته باشد.[۱]

اخترشناسی فیثاغورسی آشکارا بدهی فراوانی به بابلی‌ها داشت.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
ریکی

پزشکی جایگزین و شبه‌پزشکی


اطلاعات عمومی[نهفتن]
  • پزشکی جایگزین
  • کلاه‌بردازی درمانی
  • تاریخچه طب جایگزین
  • تاریخ پزشکی
  • شبه‌علم
  • پزشکی جایگزین
  • ضد علم
  • شک‌گرایی
  • شک‌گرایی علمی
علوم و پزشکی حاشیه‌ای[نهفتن]
  • طب فشاری
  • طب سوزنی
  • طب آنتروپوزوف
  • بونستر
  • کایروپراکتیک
  • هومئوپاتی
  • مغناطیس حیوانی
  • طبیعی درمانی
  • زنبوردرمانی
  • علم مسیحی
  • به‌نژادی
  • بلوردرمانی
  • اورگون
  • استخوان‌درمانی
  • فراروان‌شناسی
  • جمجمه‌شناسی
  • درمان الکترومغناطیسی
  • انعکاس‌درمانی
  • نژادگرایی علمی
نظریه‌های توطئه[نهفتن]
  • نظریه توطئه داروسازهای بزرگ
  • نظریه توطئه افزودن فلوراید به آب
  • مناقشه واکسین
  • نظریه توطئه واکسین سه‌گانه
  • نظریه توطئه دانه‌های ترایاخته
  • نظریه بی‌اعتباری منشا بیماری ایدز
  • تئوری توطئه پسدمه
طبقه‌بندی[نهفتن]
  • سامانه‌های پزشکی جایگزین
  • مداخلات ذهن و بدن
  • درمان‌های زیست‌بنیان
  • دست‌درمانی
  • انرژی‌درمانی
طب سنتی[نهفتن]
  • آیورودا
  • اسلامی
  • ایرانی
  • آفریقایی
  • یونانی
  • رومانیایی
  • اروپایی
  • ژاپنی
  • شمن‌باوری
  • سیدا
  • طب سنتی چین
  • کره‌ای
  • مغولی
  • تبتی

  • ن
  • ب
  • و
ریکی (به چینی باستان: 靈氣، ساده شده: 灵气)(به انگلیسی: Rieki، از دو کلمهRei - KI) تمرین باطنی است که در سال ۱۹۲۲ توسط میکائو اوسویی یک راهب ژاپنی، ابداع شد که ارتباطی بین این ابداع و دانش چند هزار ساله چینی با همین نام وجود ندارد. او بعد از سه هفته روزه داری و مراقبه در کوهستان کوراما ادعا کرد که توانایی شفا بدون تخلیه انرژی را کسب کرده‌است. در بخشی از این روش (تنوهیرا یا شفای دست) ادعا می‌شود که در آن انرژی شفابخش از طریق دست‌های کسی که انرژیش با انرژی حیاتی کیهانی همسو شده‌است به بدن شخص گیرنده انرژی منتقل می‌شود. در واقع شفا دهنده تنها به عنوان یک کانال و یک واسطه برای انتقال انرژی کی (Ki) عمل می‌کند.[۱]

[عدم مطابقت با منبع][۲][۳]



برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع، با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.


انجام درمان ریکی
محتویات
  • ۱ آموزه‌های ریکی
    • ۱.۱ پیرامون واژه
  • ۲ مکتب‌های ریکی
  • ۳ ریکی غربی
    • ۳.۱ مراحل ریکی غربی
    • ۳.۲ همسویی ریکی
    • ۳.۳ سمبل‌های ریکی
    • ۳.۴ کاربر درمانی ریکی
  • ۴ منابع
آموزه‌های ریکی
به کاربرندگان[به گفتهٔ چه‌کسی؟] ریکی آن را انتقال انرژی کیهانی و متمرکز[نیازمند منبع] کردن آن می‌دانند. انرژی کیهانی به صورت طبیعی از طریق چاکراها.[نیازمند منبع] به بدن منتقل می‌شود و انرژی لازم برای فعالیت‌های بدن را تأمین می‌کند. با بهره از ریکی جریان انرژی بدن به حالت طبیعی بازمی‌گرداند و بیماری‌ها را درمان می‌کند.[نیازمند منبع] در ریکی علت بیماریها به هم خوردن این جریانهای انرژی دانسته می‌شود. کسی که کانال ریکی می‌شود به صورت مداوم در این جریان قرار می‌گیرد و سطح انرژی حیاتی بدنش افزایش میابد. ریکی کمک می‌کند توان شهودی و حسی فرد افزایش یابد و به رشد معنوی برسد. ریکی در تمام ابعاد وجودی انسان تأثیر می‌گذارد. هر انسان زنده‌ای می‌تواند ریکی را بیاموزد و یادگیری ریکی ارتباطی به طرز فکر، اعتقادات، دین، جنسیت، ملیت، فرهنگ و… ندارد..[نیازمند منبع]

پیرامون واژه
ریکی از دو کلمه ژاپنی Rei به معنای «کیهان»، «جهان»، «کائنات» و Ki به معنای روح و انرژی (نیروی) حیاتی (معادل «چی» در طب سوزنی چینی، «پراناً در یوگا و» ناً یا «رمق» در طب سنتی ایرانی) که به‌طور بینهایت و برای همه در سراسر کره زمین در دسترس است. این دو حرف ژاپنی در کنار هم مفهوم یکی شدن روح و انرژی ما با روح و انرژی جهانی را می‌رسانند.[۴]

مکتب‌های ریکی
امروزه مکتبهای متعددی از ریکی وجود دارند که معروفترینشان ریکی سنتی ژاپنی و ریکی غربی[به گفتهٔ چه‌کسی؟] است، البته ریکی غربی همان ریکی ژاپنی است که توسط یکی از شاگردان نسل دوم اوسویی، خانم تاکاتا به غرب منتقل شد… که در ایران و سایر کشورها ریکی غربی راه یافته‌است. در روش غربی باید فرد در دوره‌هایی شرکت کند تا سطحش در آموزش و توانایی درمانی بالا برود. از الزامات این ارتقاء درجه پرداخت هزینه خاصی است. خانم تاکاتا این هزینه را قرار داد و این را راهی برایادای احترام به ریکی می‌دانست که مردم بتوانند ارزش ریکی را درک کنند. . هزینه مشابهی ممکن است در درمان بیمار طلب شود و لذا مسئله پرداخت پول اختلاف نظرهایی را به وجود آورده‌است.[۵]

ریکی غربی
مراحل ریکی غربی
ریکی در چهار سطح آموزش داده می‌شود.[به گفتهٔ چه‌کسی؟] در سطح یک ریکی فرد قدرت انتقال انرژی از طریق دست به صورت مستقیم را پیدا می‌کند. فاصله زمانی بین سطح یک و دو ۲۱ روز می‌باشد. در سطح دو فرد با استفاده از سمبل‌ها می‌تواند به فواصل دور (زمانی و مکانی) انرژی ارسال کند. در سطح سه، فرد با استفاده از سمبل‌های جدید می‌تواند جراحی حاله انجام دهد، مراقبه‌های ریکی را می‌آموزد و کار با سیستم کریستال را فرامی‌گیرد. در هر سطح میزان قدرت انتقال انرژی افزایش پیدا می‌کند. در سطح چهارم (مستری) فرد توانایی کانال کردن دیگران را پیدا می‌کند. (بازکردن چاکرا) [نیازمند منبع]

همسویی ریکی
همسویی ریکی شامل تغییرات بسیار بزرگ در سیستم انرژی بدن می‌باشد که به واسطه استاد به شاگرد می‌رسد. در جریان همسویی استاد تنها به عنوان یک واسطه عمل می‌کند. در هر همسویی یک سپر حفاظتی برای فرد ایجاد می‌شود که در مراحل بالاتر تقویت می‌شود. احساسی که فرد هنگام همسویی دارد کاملاً منحصربه‌فرد است و برای هر فرد متفاوت است. کل جریان همسویی بیش از بیست تا سی دقیقه طول نمی‌کشد و فرد بلافاصله بعد از تمام شدن همسویی می‌تواند انرژی را منتقل کند. پس از فرایند همسویی در ریکی، شاگرد یک مرحله ۲۱ روزه را می‌گذراند. در این فرایند بر اثر افزایش سرعت ارتعاش بدن‌های فیزیکی و اتری، انرژی‌های منفی، متراکم و کهنه به ناچار «به سطح» می‌آیند و رها می‌شوند.

سمبل‌های ریکی
این سمبل‌ها مثل کلیدهایی عمل می‌کنند که کارهای متفاوتی را انجام می‌دهند. با وارد کردن آدرسی خاص در سیستم می‌توانید نتیجه‌ای خاص را دریافت کنید به همین صورت با رسم یک سمبل می‌توانید اثری خاص را دریافت کنید. سمبل‌ها در مرحله دو و سه آموزش داده می‌شوند. بعضی از استادان سمبل قطع انرژی را در مرحله یک آموزش می‌دهند.

کاربر درمانی ریکی
کاربران ریکی توصیه می‌کنند که از برای هر مشکل سلامتی به عنوان درمان مقدماتی استفاده نمی‌شود و ترجیحاً درمان متمم و مکمل برای اقدامات پزشکی رایج و معالجات قبلی که انجام شده‌است باشد. ریکی برای درمان شکستگی استخوان، دردهای حاد یا هر وضعیتی که کمکهای فوری را طلب می‌کند به عنوان تنها درمان پیشنهاد نمی‌شود بلکه بهتر است به موازات مراجعه به پزشک انجام گیرد. یک درمانگر ریکی متعهد و راستین، به هیچ عنوان بیمار خود را از جستجوی پزشک برای درمان دلسرد نمی‌کند. در بسیاری از بیماری‌ها لحظه‌ها تعیین‌کننده هستند و جلوگیری از مراجعه به پزشک می‌تواند عواقب جبران نا پذیری داشته باشد. ریکی فقط به عنوان مکمل طب استفاده می‌شود نه به عنوان درمان اصلی.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
حکمت انسانی

حکمت انسانی یا آنتروپوسوفی علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی است.

محتویات
  • ۱ پیرامون واژه
  • ۲ پیشینه
  • ۳ مفهوم و روشن‌سازی
  • ۴ حکمت انسانی و مسیح‌شناسی
  • ۵ گسترش و اثرگذاری
  • ۶ جستارهای وابسته
  • ۷ پانویس
  • ۸ منابع
پیرامون واژه
حکمت انسانی واژه‌ایست که برای آنتروپوسوفی واژهٔ آنتروپوسوفی از ریشهٔ یونانی «آنتروفوس»(antrophos) به معنای انسان و «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت می‌باشد. در آلمانی آن را Anthroposophie و در انگلیسی anthroposophy می‌نویسند.

پیشینه
نخست ایگناتس تروکسلر (۱۸۲۸) Ignaz Troxler آن را به جای شناخت و معرفت انسانی بکار برد و امروزه مفهومی است که برای آموزهٔ آنتروپوسوفیک انسان، که رودولف اشتاینر Rodulf Steiner آن را بنیاد نهاد، بکار گرفته می‌شود.

مفهوم و روشن‌سازی
اشتاینر در اثر خود بنام «فلسفه‌ٔ آزادی» (۱۸۹۴) تلاش انسان برای کسب شناخت را کنش فکری او در جهان می‌شناساند، زیرا «انسان در آزادی» از راه کنش نفسانی ادراک، مفهوم و به تبع آن جهان ایده‌ها را می‌افزاید و با این کار واقعیت جهانی را در کلیت خود می‌آفریند. اشتاینر انسان را در این کنش نفسانی، به «جهان معنوی» پیوسته می‌بیند. آموزهٔ نفس او انسان را چون یگانگی جسم و جان و خرد در یک ساختار و ترکیب هفت گانهٔ متمایز می‌داند. به زعم او انسان «گونه‌ای برای خود است»، و «من» او که فراتر از زایش و مرگش ادامه می‌یابد، به صورت زندگی مکرر زمینی تجسد پیدا می‌کند. او بدین سبب یکی از تکالیف مرکزی انسان را در تکامل تدریجی از تجسدی به تجسد دیگر می‌داند، که انسان می‌باید طی آن با دیدن جهان‌های معنوی و فراحسی، انـ*ـدام‌های دیگر نفس را به کار گیرد و از این راه به معنای تکامل کل جهان بدل شود. اشتاینر حکمت انسانی را اینگونه بیان می‌کند[۱]:

انتروپوسوفی(حکمت انسانی) راه و مسیر دانش است، تا روح را در آدمی به روح در عالم راهنمایی کند. انتروپوسوفی‌ها کسانی هستند که برخی پرسش‌های ویژه را به عنوان نیاز لازم زندگی دربارهٔ طبیعت و سرشت آدمی و دنیا تجربه می‌کنند، درست مانند کسانی که گرسنگی و تشنگی را تجربه می‌کنند.

حکمت انسانی و مسیح‌شناسی
اشتاینر حکمت انسانی را پاسخ روزآمدی به عصر علوم طبیعی و ماتریالیسم می‌دید که درون‌مایهٔ اصلی حکمت انسانی را مسیح‌شناسی احیاء شده تشکیل می‌دهد. اشتاینر توضیح می‌دهد، که ذات مسیحایی در پیکر عیسی کاملاً به صورت انسان درآمد، تا زندگی زمینی را بار دیگر از سیر قهقرائی‌اش برهاند. بواسطهٔ این رویداد، که اشتاینر آن را کانون تاریخ جهان می‌داند، برای انسان روشن شده‌است، که راه بسوی «مسیح» را در «من» خود بیابد، تا از آن راه «من شناسی» (یا خودشناسی) به مسیح‌شناسی تبدیل شود. مسیح به منزلهٔ «من جهان» با زندگی عیسی برای من انسانی تجربه پذیر می‌گردد. تکامل جهان در پی تطبیق دادن «من انسان» بر مسیح است.

گسترش و اثرگذاری
امروزه با بسط جهانی جنبش آنتروپوسوفیک، آرای اشتاینر به‌طور مشخص تأثیر داشته‌است و آن را از جمله در نظام آموزشی مدارس والدورف، در کشاورزی، در پزشکی و روش‌های درمانی و در هنر و حتی معماری شاهدیم.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چلیپای گلگون


هرمسیه


اسطوره‌شناسی
  • هرمس تریسمجیستوس
  • تحوت
  • Poimandres
متون هرمس
  • Corpus Hermeticum
  • The Kybalion
"Three Parts of the Wisdom of the Whole Universe"
  • کیمیا
  • اختربینی
  • کرامات
جنبش‌ها
  • Alumbrados
  • فراماسونری
  • Theosophy
  • تلما
  • Ariosophy
فرقه‌ها
  • Holy Royal Arch Freemasonry
  • سازمان هرمسی پگاه زرین
  • Hermetic Brotherhood of Luxor
  • Hermetic Brotherhood of Light
  • شوالیه‌های معبد
  • Knights Templar
  • سازمان معبد شرق
  • Scottish Rite Freemasonry
  • انجمن عیسی
موضوعات
  • قبالای هرمسی
  • Influence and influences
  • Occult and divinatory tarot
اشخاص
  • جان دی
  • Manly P Hall
  • Arthur Edward Waite
  • ثابت بن قره
  • پاراسلسوس
  • جوردانو برونو
  • احمد بن علی البونی
  • الیفاس لوی
  • William Westcott
  • فرانز باردون
  • یاکوب بوهمه
  • ن
  • ب
  • و


معبد چلیپای گلسرخ اثر دنیل مگلینگ ۱۶۱۸میلادی
چلیپای گلگون یا چلیپای گلسرخ (Rosicrucianism) نام انجمن سری فلسفی است که اوایل قرن ۱۷ با انتشار نوشته‌هایی ناشناس در مورد باطن‌گرایی غربی به وجود آمد و بسیاری از مردم را به این دانش علاقه‌مند ساخت.[۱][۲] گفته می‌شود دکترین این انجمن بر پایهٔ حقایق سرری و باستانی بنا شده که از اکثریت مردم پنهان بود و هدف آن ایجاد هارمونی با طبیعت و عالم روحانی بود.[۳] مانیفست این انجمن شامل موارد گسترده‌ای می‌باشد ولی به‌طور کلی می‌توان آن را ترکیبی از کابالا، هرمسیه و عرفان مسیحی دانست.

چلیپای گلگون هدف خود را اصلاح جامعهٔ بشری و مخفی نگهداشتن برخی علوم از اکثریت مردم تا زمانی که بشریت ظرفیت آن را پیدا کند اعلام کرده‌است.

با وجود مخالفت‌های بسیاری که علیه چلیپای گلگون وجود داشت و بسیاری آن را کذاب و عوام فریب می‌خواندند ای این انجمن در سال ۱۶۱۶ توسط یوهانس والنتینوس آندره، الهیدان آلمانی، تشکیل شد.

اغلب فیلسوفان علوم غیب قرن ۱۷ام همچون مایکل مایر، رابرت فلود و توماس وان نگرش چلیپای گلگون به جهان را تحسین کرده‌اند.[۱] در قرن‌های آتی رمان‌های بسیاری در مورد علوم غیب نوشته شده‌است که از چلیپای گلگون الهام گرفته‌اند.

به گفته دیوید استیونسون (مورخ)، مورخ انگلیسی، چلیپای گلگون با ورود خود به اسکاتلند تأثیر به سزایی بر عقاید فراماسونری گذاشت.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصوف

این مقاله دربارهٔ طریقت اسلامی است. برای مکتب عرفان اسلامی، عرفان اسلامی را ببینید. برای عرفان جهان‌شمول، عرفان را ببینید.
بخشی از مجموعه مقاله‌های:



اسلام
اصول
  • توحید
  • نبوت
  • معاد
  • خاص تشیع:
  • امامت
  • عدل
فروع
  • نماز
  • روزه
  • زکات
  • حج
  • جهاد
  • خاص تشیع:
  • خمس
  • امر به معروف
  • نهی از منکر
  • تولی
  • تبری
منابع اسلامی
  • قرآن
  • عقل
  • سنت (حدیث)
شخصیت‌ها
  • محمد
  • اهل بیت
  • خلفای راشدین
  • امامان شیعه
  • صحابهٔ محمد
مذاهب
  • تسنن
  • تشیع
  • تصوف
علوم
  • حدیث
  • تفسیر
  • فقه
  • کلام
  • فلسفه
  • عرفان
تاریخ
  • امویان
  • عباسیان
  • فاطمیان
  • مملوکان
  • عثمانیان
  • صفویان
  • آخرالزمان
جغرافیا
  • مکه
  • مدینه
  • بیت‌المقدس
  • کوفه
  • نجف
  • کربلا
  • سامرا
  • کاظمین
  • مشهد
  • قم
  • شیراز
  • دمشق
  • جهان اسلام (کشورهای اسلامی)
لباس‌های اسلامی
  • حجاب اسلامی
  • چادر عربی
  • برقع
  • روبنده
  • دشداش
  • روسری
  • چادر
مسائل مرتبط
  • فرهنگ
  • جامعه
  • اسلام‌گرایی
  • اسلام‌هراسی
  • نقد اسلام
درگاه اسلام

  • ن
  • ب
  • و
'تصوف، درویشی یا عرفان، نوعی طریقت و روش زاهدانه مبتنی بر آداب سلوک و بر اساس شرع جهت تزکیه نفس و اعراض از دنیا برای وصول به حق و استکمال نفس است. تصوف در لغت، پشمینه پوشی است و نسبت این جماعت، به دلیل پشمینه‌پوشی است و این نشانه زهد، بوده‌است. تصوف بیشتر با آداب طریقت همراه است؛ در حالی که عرفان، مکتبی جامع و مطلق سلوک معنوی و اعم از تصوف است و در بعضی موارد، عرفان، سلوک برتر، دانسته شده‌است.[۱]

بعبارتی تصوف، روشی از سلوک باطنی است. در تعریف تصوف، نظرات مختلفی بیان شده اما اصول آن بر پایه طریقه ایست که شناخت خالق جهان، کشف حقایق خلقت و پیوند بین انسان و حقیقت از طریق سیر و سلوک عرفانی باطنی و نه از راه استدلال عقلی جزئی میسر است. موضوع آن، نیست شدن خود، و پیوستن به خالق هستی و روش آن اصلاح و کنترل نفس و ترک علایق دنیوی و ریاضت و خویشتن داری است.[۲][۳] ظاهراً واژه صوفی در قرن دوم هجری، در برخی از سرزمین‌های اسلامی، بخصوص در میان‌رودان، متداول شد. کسانی که در قرن دوم صوفی خوانده می‌شدند، تشکیلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی خاصی نداشتند؛ به‌عبارت دیگر، تشکیلات خانقاهی و رابـ ـطه مرید و مرادی و آداب و رسوم خاص صوفیه، و هم‌چنین نظام فکری و اعتقادی ای که جنبه نظری تصوف را تشکیل می‌دهد، در قرن دوم و حتی در ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود.




صوفیان در سماع
محتویات
  • ۱ درآمدها
    • ۱.۱ تصوف در لغت
    • ۱.۲ منشأ تصوف
    • ۱.۳ تصوف در کلام بزرگان عرفاً و صوفیه
  • ۲ تصوف در نگاه اسلام و تشیع
  • ۳ تصوف و عرفان
  • ۴ تاریخ تصوف
    • ۴.۱ قرن دوم تا پنجم قمری
    • ۴.۲ قرن ششم تا نهم قمری
    • ۴.۳ قرن دهم قمری تاکنون
  • ۵ شریعت و طریقت و حقیقت
  • ۶ مقامات
  • ۷ احوال
  • ۸ آداب طریقت
  • ۹ مستحسنات متصوفه
    • ۹.۱ خرقه پوشی
    • ۹.۲ خانقاه
    • ۹.۳ چلّه نشینی
    • ۹.۴ سماع
  • ۱۰ اصطلاحات و رموز صوفیه
    • ۱۰.۱ رموز
  • ۱۱ فرقه‌ها و سلسله‌های صوفیه
    • ۱۱.۱ تفاوت سلسله و فرقه
    • ۱۱.۲ سلسله‌های تصوف در اسلام
  • ۱۲ تصوف در دیدگاه مخالفان
  • ۱۳ زنان و تصوف
  • ۱۴ جستارهای وابسته
  • ۱۵ پانویس
  • ۱۶ منابع
  • ۱۷ پیوند به بیرون
درآمدها
تصوف در لغت
دربارهٔ معنای لغوی کلمه تصوف اقوال متعددی وجود دارد (بدون هیچگونه ترتیبی خاص):

  • عدم اشتقاق عربی و لقب خاصی برای فرقه مخصوص - ابوالقاسم قشیری در کتاب الرسالة القشیریة[۴]
  • ریشهٔ عربی از منشأ پشم به معنای پشمینه پوش - ابن خلدون[۵]
  • اشتقاق از بنی صوفیه - چنانچه سمعانی احتمال داده از بنی صوفیه گرفته شده‌است که خدمتگزاران کعبه بوده‌اند به واسطه شباهتی که میان جماعت صوفیه با بنی صوفیه و آل صوفان در رفتار و کردار بوده‌است این نام بر آنان مانده‌است.[۶]
  • معرب کلمه یونانی سوفیا - بعضی نوشته‌اند که لفظ صوفی از کلمه یونانی صوفیا یا سوفیا به معنی حکمت و سوفس، به معنی حکیم دانشمند آمده و با کلمات فیلسوف به معنی دوستدار حکمت، مرکب از فیلاسوفیا و همچنین سوفسطایی از حیث اشتقاق مناسب است و لفظ تصوف هم با تئوسوفی به معنی خداشناسی یا حکمت الهی بی‌شباهت نیست هرچند این با نظر ابوریحان بیرونی همسوست.[۷]
ولی بنظر ادوارد براون اسم طایفه صوفیه بهیچ وجه با کلمه یونانی سوفوس ارتباطی ندارد.[۸]

  • اشتقاق از کلمه اصحاب صفه: محمد علی مؤذن خراسانی مؤلف کتاب تحفه عباسی ضمن برشمردن پنج وجه برای اشتقاق کلمه صوفی بیان می‌دارد
    صوفی اصلش صفی بوده منسوب به اصحاب صفه که جمعی بوده‌اند از فقرا وزهاد و صحابه که پیوسته در مسجد رسول اکرم …
که سه تن از آنان سلمان و ابوذر و مقداد بوده‌است و …

اصحاب صفه فرقه اول درویشانند و این طایفه علیه در ترک دنیا و زهد و سلوک و مسلک ایشان دارند و خود را بدیشان منسوب ساخته و صفی گفته‌اند

  • اشتقاق از صفا (صفا به معنای روشنی و پاکیزگی مخالف معنای کدورت) به شکل صفایی یا صفاوی با قلب و حذف و تبدیل چنان‌که بعضی دارویش به مصافحه درویشی مخصوص خود صفا (یا صفا کردن) می‌گویند.
  • اشتقاق از صف (صف به معنی نظم و ترتیب) با این نگاه که صف و صدر نشینی و در صف اول مقربان بودن چنانچه سهروردی گفته‌است:
«لانهم فی الصف الاول بین یدی‌الله عزوجل بارتفاع هممهم و اقبالهم …»

منشأ تصوف
آرا و عقاید مختلفی دربارهٔ منشأ تصوف ذکر شده‌است:[۹]

  • عده‌ای مانند ادوارد براون تصوف را واکنشی آریایی در برابر دین جامد سامیان دانسته‌اند[۱۰] و تصوف را تشکیلات ضداسلامی دانسته و آن را یکی از احزاب مختلف آریایی نژاد و ایرانی می‌دانند[۱۱]
  • بعضی مانند فون کریمر و دوزی عقاید برهمایی و بودایی هندوستان را در آن مؤثر دانسته‌اند و در فلسفهٔ «ودان تا» آن را جستجو کرده‌اند[۱۲]
  • جمعی مانند مرکس و ماکدونالد و آسین پاسالیو و نیکلسون حکمت یونانیان، به ویژه طریقه اشراق و نوافلاطونیان را منشأ تصوف دانسته‌اند
  • بعضی مسیحیت و مانویت را مبدأ تصوف معرفی کرده‌اند.
  • در کنار تمام این عقاید عده‌ای نیز تصوف را زاییده مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته‌اند. لوئی ماسینیون و سیدنی اسپنسر تصوف را پدیده‌ای می‌دانند که در زمینه اسلام بوجود آمده و آن را دنباله سیر تکاملی گرایشهای زاهدانه نخستین سده رهبری اسلام به‌شمار آورده و پطروشفسکی ضمن تأیید این عقیده می‌گوید: صوفیگری بر زمینه اسلامی و بر اثر سیر تکاملی دین اسلام و در شرایط جامعه فئودالی پدید آمده و معتقداتی عرفانی غیر اسلامی موجب ظهور تصوف نشده ولی بعدها اندکی تأثیری در سیر بعدی آن داشته‌است.[۱۳]
  • سعید نفیسی تصوف ایران را از عرفان عراق و بین‌النهرین و مغرب متمایز کرده و تصوف را حکمتی به کلی آریایی دانسته و هرگونه رابـ ـطه آن با افکار سامی را انکار کرده‌است. وی همچنین تأثیر فلسفه نوافلاطونی و تفکر اسکندرانی، هرمسی، اسرائیلی، عبرانی و مانند آن را بر تصوف ایرانی مردود می‌داند.[۱۴] با اینحال نفیسی تأثیر فلسفه مانوی را بر تصوف ایران و همانندی این دو روند فکری را تأیید کرده و تأثیر فلسفه بودایی را بر تصوف ایران و روابط متقابل این دو را با هم پذیرفته و طریقه تصوف ایران را طریقه هند و ایران نامیده‌است.[۱۵]
  • برخی دیگر ریشه‌های تصوف را به زهد و آموزه‌های اسلامی مبنی بر پرهیز از دنیا دانسته و ارتباط آن با عالم خارج از اسلام را نفی می‌کنند.[۱۶]کیوان سمیعی در مقدمه شرح گلشن راز، پیدایش تصوف را در قرن دوم امری بسیار ساده و واکنش جمعی پشمینه پوش در مقابل کسانی که به دنیا رو آورده و اسلام را برای پیشرفت مقاصد دنیایی بکار می‌بستند، می‌داند.[۸]
  • عبد الرفیع حقیقت پژوهشگر و شاعر ایرانی تأسیس تصوف را از طریق جعفر صادق پیشوای ششم شیعیان می‌داند[۱۷]
  • احمد کسروی خاستگاه «صوفی گری» را فلسفه یونان و بنیادگذار آن را پلوتینوس می‌دانسته[۱۸] و باور می‌داشته که صوفیان معنی راستین سخنان پلوتینوس را دگرگون کرده و پندارهایی بر آن افزوده‌اند.[۱۹]
سپس در صده‌های نخست اسلام که دانشهای یونانیان و همچنان فلسفه یونانی بمیان مسلمانان آمد، این نیز همراه ‫آنها رو بشرق آورد و در اینجا در میان مسلمانان رواجش بسیار بیشتر شده تکان بزرگی در سراسر کشورهای اسلامی ‫پدیدآورد. چون هنگامی می‌بود که خردها رو به پستی می‌داشت، کسان بسیاری گفته‌های فیلسوف رومی را پذیرفته آن را ‫دنبال کردند. این به بسیاری خوش می‌افتاد که می‌شنیدند آدمی با خدا یکیست. خوش می‌افتاد که خود را خدا شناسند و ‫زبان بلاف «انا الله» بگشایند. این بود شوری در میان سبکمغزان پدیدمی‌آورد. ‫[۱۹]

در زمان کمی دسته‌ها پدید آمد و خانقاه‌ها برپا گردید. پلوتینوس چنان‌که از سخنش پیداست، تنها از آدمیان گفتگو می‌داشت و تنها روان آدمی را می‌گفت که از خدا جدا شده؛ ولی در اینجا میدان بزرگتری برای «وحدت وجود» (یا یکی بودن هستی) باز کرده دامنه آن را به چهارپایان و دَدان و بلکه به همه چیز رسانیدند: «لیس فی الدار غیره یار».

از آنسو پارسایی یا روگردانی از خوشیهای جهان که پلوتینوس گفته بود در اینجا آن را به بی‌کار زیستن و زن نگرفتن و به گوشه‌ای خزیده تن‌آسانی کردن یا از شهری به شهری رفتن و وِل گردیدن عوض گردانیدند، که همین انگیزه دیگری به تندی پیشرفت صوفیگری گردید.[۱۹]

تصوف در کلام بزرگان عرفاً و صوفیه
  • روزبهان بقلی: تصوف تقدیس سرّ است از حدثان.[۲۰]
  • نعمت‌الله ولی: تصوف، تخلق بود به اخلاق الهیّه.
گر تخلق به خُلق او یابی صوفئی باشی ار نکو یابی[۲۱]
  • جنید: تصوف آن است که حق مرده گرداند تو را از تو و به خود زنده گرداند.[۲۲]
  • روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با جمعی صوفیان به در آسیایی رسیدند. اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: می‌دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید که تصوف این است که من دارم. درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم و گردِ خود طواف می‌کنم. سفر در خود می‌کنم تا آنچه نباید از خود دور می‌کنم.[۲۳]
  • شبلی: تصوف محو بشریّت است و بزرگداشت ربانیّت.[۲۴]
  • جامی: تصوف بستن دست تصرف است و رستن از قید تکلّف.[۲۵]
  • رنالد نیکلسن در مقاله‌ای با عنوان «ثبت تعاریف صوفی و تصوف به لحاظ تاریخی» ضمن دسته‌بندی تعاریف تصوف آورده‌است که اولین تعریف از تصوف را معروف کرخی ارائه کرده‌است:
تصوف گرفتن حقایق و گفتن به دقایق و نومید شدن از آنچه هست در دست خلایق[۲۶]

تصوف در نگاه اسلام و تشیع
از این منظر روایات به دو گروه روایات موافق و روایات مخالف تصوف تقسیم شده‌اند:

در گروهی از روایات موافق که عموماً سرسلسله تمامی فرق تصوف را به امام اول شیعیان علی (د. ۴۰ ق) می‌دانند. از وی نقل شده‌است که گفته‌است:

۱. «التّصوّف اَرْبَعَةُ اَحْرُفٍ، تاءٌ و صادٌ و واوٌ و فاءٌ. التّاء: ترکٌ و توبةٌ و تُقی؛ و الصّادٌ: صبرٌ و صِدْ و صَفاءٌ؛ و الواو: وردٌ و وُدٌّ و وَفاءٌ؛ و الفاء: فردٌ و فقرٌ و فناءٌ.» تصوف چهار حرف است: تصوّف چهار حرف است: تاء و صاد و واو و فاء. تاء: ترک دنیا و توبه و پرهیزکاری است؛ و صاد: صبر و راستی و صفای دل است؛ و واو: دوستی و توجّه به ورد و دعا و وفای به عهد است؛ و فاء: تنها بودن از خلق و فقر الی اللّه و نیستی و فانی شدن از انانیت است.»

۲. حدیث منسوب به پیامبر اسلام: مَنْ سَرَّهُ اَنْ یجْلِسَ مَعَ اللّه فَلْیجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَّصَوُّف(۷۹). هر کس می‌خواهد با خداوند همنشین شود با اهل تصوف همنشین شود.[۲۷]

۳. حدیث: لاتَطْعَنوا اَهْلَ التّصوفِ وَ الْخِرَقِ فَاِنَّ اخلاقَهُم اخلاقُ الانْبیاء و لباسَهُم لباسُ الانْبیاء(۸۰) به اهل تصوف طعنه نزنید که اخلاق آنها اخلاق انبیاست و لباس آنها لباس انبیاست.[۲۸]

۴. حدیث منسوب به امام اول شیعیان در کتاب عوالی الئالی: التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثة أحرف (صلی الله علیه وآله وسلم) و ف فالصاد صبر و صدق و صفا و الواو ود و ورد و وفاء و الفاء فقر و فرد و فناء.[۲۹]

بخش دوم مربوط به احادیثی است که در مخالفت با اهل تصوف روایت شده‌است:

در اینجا بیشتر احادیث در کتب متآخر و بعد از صفویه بخصوص از زمان شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ هـ ق) صاحب کتاب وسائل الشیعه در کتابی به نام الاثنی عشریه نقل شده‌است. در این کتاب روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل شده‌است.

در کتاب الاثنی عشریه آمده‌است: «جمیع الشیعة انکروهم (أی الصوفیة) و نقلوا عن ائمتهم احادیث کثیرة فی مذمتهم و صنف علماء الشیعة کتباً کثیرة فی ردّهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الرّد علی اصحاب الحلاج و ذکر فیه أن الصوفیة فی الاصل فرقتان حلولیة و اتحادیة» (الاثنی عشریه ص۵۳) «تمام شیعیان، فرقه‌های صوفیه را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده‌است: صوفیه در اصل دو فرقه: حلولیه و اتحادیه می‌باشند.»

از دیگر روایاتی که در مخالفت صوفیه نقل شده‌است:

۱. محمددر روایتی از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده: «لاتقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار…» «روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آن‌ها از من نیستند و بهره‌ای از دین ندارند و آن‌ها برای ذکر دور هم حلقه می‌زنند و صداهای خود را بلند می‌کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ در حالی که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و…»

(سفینة البحار محدث قمی/ ج۲ / ص۵۸ چاپ انتشارات فراهانی تهران و در چاپ جدید اسوه قم ج ۵ ص ۲۰)

(شرح نهج البلاغه علامه خویی ج۱۴ ص۳ در چاپ جدید و ج۶ ص۲۶۸ در چاپ قدیم)

(حقایق فیض کاشانی ص۱۳۶ چاپ بیروت)

(کشکول علامه بحرانی ج۳ ص۲۳۱)

(البدعة و التحرف شیخ جواد خراسانی ص۱۳۴)

(اثنی عشریه شیخ حر عاملی ص۳۴)

(مصابیح الدجی ص۲۴۶)

(هذا کتاب مغنی فی رد الصوفی ص۳۱)

تصوف و عرفان
عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آن دو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه به جای یکدیگر بکار بـرده می‌شود از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است مطالب کلی و علمی-اصطلاحی می‌تواند تحت عنوان عرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان تصوف آورده می‌شود. بعضی نویسندگان مانند مرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از ایندو مفهوم ارائه کرده‌است و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن می‌داند.

نوشتار وابسته: عرفان اسلامی
تاریخ تصوف
حقیقت عرفان از ابتدا در اسلام و سیره پیامبر و اهل بیت بروز داشته‌است و بعضی صحابه و تابعین از زهّاد و عبّاد عصر خود بودند اما آنچه به عنوان تصوف شناخته می‌شود به معنی طریقت شناخته‌شده عرفانی پایبند به آدابی ویژه در کنار فرامین شرع است. تصوف از قرن دوم قمری هویدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد عثمان بن شریک مشهور به ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق) است و پیش از او نیز کسانی چون حسن بصری (درگذشته ۱۱۰ ق) با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمار صوفیان ذکر می‌شود. آداب طریقت در ابتدای تصوف ساده و بیشتر متوجه ریاضت و عزلت و … بوده‌است.

تاریخ تصوف در سه دوره کلی؛ دوره اول: شکل‌گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: رکود و تطور تصوف و عرفان از قرن دهم تاکنون است.

قرن دوم تا پنجم قمری
دوره اولیه تصوف و عرفان که شکل‌گیری و تدوین آن از آغاز تا پایان قرن پنجم در سه مرحله است.

شکل‌گیری تصوف
مرحله شکل‌گیری در آغاز و بخصوص قرن دوم قمری با توجه به ساحت باطنی شریعت تصوف بی‌تکلف و زاهدانه شکل با حضور عارفانی چون: ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق)، سفیان ثوری (درگذشته ۱۶۱ ق)، حسن بصری ، ابراهیم ادهم (درگذشته ۱۶۲ ق)، داود طایی (درگذشته ۱۶۵ ق)، شقیق بلخی (درگذشته ۱۷۴ ق)، رابعه عدویه (درگذشته ۱۸۵ ق)، فضیل عیاض (درگذشته ۱۸۷ ق)، معروف کرخی (درگذشته ۲۰۰ ق) که با توجه به ساحت باطنی شریعت تصوف و عرفان را شکل یافت.[۳۰]

پختگی
مرحله کمال (قرن سوم تا نیمه‌های قرن چهارم) با حضور مشایخ بسیار بزرگی در مصر، شام و خراسان و بخصوص بغداد مانند: ذوالنون مصری، جنید بغدادی، ابو سعید خراز، ابن عطا آدمی، سهل تستری، حکیم ترمذی، و حارث محاسبی به تبیین تصوف و عرفان پرداختند.

قرن سوم قمری، تصوف گسترش یافت و از آداب ساده زاهدانه گذشت و به محبت و خدمت به خلق گرایید و تعینات و ظواهر متعدد طریقت پیدا کرد و ابعاد علمی (متأثر از فلسفه یونانی بخصوص در ارائه مفهومی وحدت وجود) را نیز محکم ساخت. در این قرن صوفیه در قالب یک فرقه و طبقه خاص اجتماعی با آداب خاص طریقت متشکل شدند و از سویی مورد انتقاد شدید فقها و متشرعان بودند. از جمله بایزید توسط متشرعان به عقیده اتحاد و حلاج به اعتقاد به حلول متهم شدند. از بزرگان صوفیه در سده سوم: حارث محاسبی، ذوالنون مصری، سری سقطی، بایزید بسطامی، سهل تستری، جنید بغدادی و حلاج می‌باشند.[۳۱]

تثبیت
مرحله تثبیت (نیمه قرن چهارم و قرن پنجم) که مشایخ عرفان همچون: قشیری سلمی، ابوطالب مکی، هجویری و خواجه عبدالله انصاری به نگارش آثار گذشتگان پرداختند و آموخته‌های عرفان و تصوف را مدون نمودند. طبقات صوفیه سلمی، کشف المحجوب هجویری، کتاب اللّمع ابونصر سراج، قوت القلوب ابوطالب مکی و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری از جمله کتاب‌هایی است که با این هدف نوشته شده‌اند و به ماندگاری عرفان عملی کمک کرد.

قرن چهارم قمری، تصوف بیش از پیش رونق یافت و تبیین حکیمانه تصوف و عرفان توسط ابن سینا و تطبیق آن با شریعت توسط امام محمد غزالی و دیگران و تلطیف آن به وسیلهٔ اهل ذوق همراه شد. در این قرن علوم شرعی هم گسترش یافت و در میان صوفیه نیز مرسوم شد؛ و اغلب صوفیه در مباحث کلامی جانب اشاعره را گرفتند. از صوفیان بزرگ قرن چهارم می‌توان به شبلی، ابن خفیف شیرازی، ابونصر سَراج، ابوطالب مکی، ابوعلی دقّاق و … نام برد.[۳۲]

قرن پنجم قمری، تصوف همچنان شاهد گسترش بود و مباحث فلسفی و کلامی از رونق افتاد و اختلافات مذهبی زیاد شد و صوفیه هم از آن دور نماندند. مذهب شیعه نیز با وجود شیخ طوسی و فرقه اسماعیلیه نیز قوت گرفتند. در این قرن چند صوفی و عارف نام‌آور ظهور کردند و کتب معتبری چون احیاء علوم الدین در اخلاق صوفیانه و کشف المحجوب دربارهٔ تصوف نوشته آمد. همچنین افکار صوفیانه در شعر فارسی بخصوص توسط ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری و باباطاهر بیشتر نفوذ یافت. در این قرن خانقاه‌ها و آداب آن و مجلس گفتن گسترش یافت. از ابتدا تا پایان قرن پنجم اکثر صوفیه معروف اهل خراسان بودند. از بزرگان تصوف و عرفان در این قرن: شیخ ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر همدانی، ابوالقاسم قشیری، خواجه عبدالله انصاری، امام محمد غزالی می‌باشند.[۳۳]

قرن ششم تا نهم قمری
دوره دوم تاریخ تصوف از اوایل قرن ششم آغاز و تا قرن نهم ابعاد پنهان عرفان بیشتر خود را نشان داد و عرفان عملی و فرق گسترده شد و عرفان نظری و ادبی و شیعی مدون شد و به کمال رسید.

ابعاد پنهان
در مرحله نخست این دوره (سه ربع اول قرن ششم) تصوف توسط چهره‌های برجسته‌ای مانند: عین القضات همدانی (م۵۲۵)، خواجه یوسف همدانی (م۵۲۵)، سنایی غزنوی (م۵۴۵)، احمد جام (م ۵۳۶)، ابونجیب سهروردی (م۵۶۳) در تبیین ابعاد پنهان و دیگر عرفان نقش داشتند و عرفان ادبی و ذوقی به صورت رسمی با سنایی آغاز شد و در قرن‌های بعد توسط مولوی، حافظ و دیگران به اوج رسید.

قرن ششم، تصوف ادامه قرن پنجم است اما از مشخصه‌های آن تدوین و توجیه حکمت اشراق به وسیلهٔ شیخ شهاب الدین سهروردی است که بر تصوف و عرفان تأثیر شگرف داشت. همچنین در این دوره تعصب در مقابل آزاداندیشی و توجه به مذهب و اول آنست. در این قرن تصوف و عرفان با شعر درآمیخت و به وسیلهٔ سنایی و سپس عطار شعر عرفانی نضج یافت. عناد با فلاسفه هم از سوی صوفیه هم متشرعیان بیشتر شد. چندین کتب معتبر مثل اسرارالتوحید و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و ظهور بزرگان عرفان و شیوع تصوف و عرفان و کاربرد همه‌گیر از مصطلحات آن (حتی در آثار شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی) نقطه عطف این سده است. عرفا و صوفیه به استدلالی کردن اندیشه‌های خود برآمدند چنان‌که در قرن بعد این مهم توسط ابن عربی به کمال رسید. در این سده بدنبال منازعات مذهبی نزاع بین شیعه و سنی چشمگیرتر شد و کتاب النقص در دفاع از تشیع از تأثیرات آنست. انکار صوفیه توسط متشرعان در این قرن هم ادامه یافت و تشدید شد نمونه آن کتاب تلبیس ابلیس از ابن جوزی در رد صوفیه است. در مقابل دفاعیاتی هم له تصوف (مانند صوفی نامه) تألیف شد.[۳۴]

تدوین نظری و ذوقی
مرحله دوم این دوره (ربع آخر قرن ششم تا پایان قرن هفتم) با عارفان نامور و تأثیرگذاری مانند: عطار نیشابوری (م۶۱۸)، مولوی (م ۶۷۲)، روزبهان بقلی (م۶۰۶)، شهاب الدین سهروردی (م۶۸۸) و ابن فارض (م ۶۳۲) عصر طلایی عرفان را ببار نشست. در این دوره عرفان ادبی با مولوی و عراقی و عرفان نظری با محی الدین و شاگردانش به اوج رسید به گونه‌ای که دوره‌های بعدی عرفان بسیار متأثر از فرزانگان این مرحله است.

قرن هفتم، تصوف و عرفان شاهد تلفیق عرفان و حکمت اشراق و تدوین مکتب عرفانی (عرفان نظری) توسط ابن عربی است. خانقاه‌ها رواج بیشتر یافت و طریقه کبراویه و اندیشه اشراقی در آن‌ها چشمگیر بود. یورش مغول در ۶۱۶ ق بود و موجب پراکندگی علما و صوفیه شد و انزواگری افراطی توسط بعضی صوفیه در این دوره شکل یافت و عده‌ای دیگر از بزرگان مانند مولوی و سعدی و فخرالدین عراقی به مسافرت و مهاجرت پرداختند. علاوه بر فصوص ابن عربی کتب دیگری نیز برای علمی کردن تصوف (آثار قونوی، عوارف المعارف سهروردی، مرصادالعباد نجم دایه) تألیف شد. از نیمه دوم سده هفتم چند صوفی و عارف شیعی به ترویج تصوفی متمایز پرداختند. شعر عرفانی توسط سعدی، مولوی، و اوحدالدین کرمانی رشد یافت و مورد اقبال همگانی قرار گرفت. خواجه نصیرالدین طوسی ضمن نقد از قلندران و درویشان لاابالی از مدافعان تصوف (در آثار خود) و بزرگانی چون حلاج و بایزید بود.[۳۵]

از بزرگان صوفیه قرن ششم و هفتم: احمد غزالی، عین القضات همدانی، شیخ احمد جام، سنایی غزنوی، عبدالقادر گیلانی، شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق)، روزبهان بقلی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ عطار، شهاب الدین عمر سهروردی، اوحدالدین کرمانی، ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سعدی، نجم الدین رازی، عزیزالدین نسفی، باباافضل، عبدالسلام کامویی و بهاءالدین مولتانی در هندوستان و ابوالحسن مغربی الشاذلی در شمال آفریقا را می‌توان نام برد.[۳۶]

تصوف شیعی



سقف مقبره شاه نعمت‌الله ولی، ماهان، کرمان
مرحله سوم این دوره (قرن هشتم و نهم) عارفانی مثل: اوحدی مراغه‌ای (م۷۳۶)، علاء الدین سمنانی (م ۷۳۶)، شاه نعمت‌الله ولی (م ۸۳۴)، سید حیدر آملی (متوفای اواخر قرن هشتم) و جامی (م ۸۹۸) که با کوشش عارفانی همچون سید حیدر آملی و …، عرفان به تشیع نزدیک شد.

قرن هشتم، تصوف علمی و مدون مورد توجه قرار گرفت و تصوف به تشیع نزدیک و با تصوف اهل سنت متمایز شد، از صوفیه شیعه، شیخیه جوریه در خراسان (پیروان شیخ خلیفه) و سادات مرعشی در آمل (پیروان میرقوام الدین مرعشی) و صوفیه قزلباش و صفویه (پروان شیخ صفی الدین اردبیلی) از آن جمله‌اند. عرفان ذوقی و شاعرانه بدست حافظ به کمال رسید. تصوف مورد توجه ایلخانان مغول و وزرایشان واقع شد از جمله به کم آن‌ها خانقاهات رو به فزونی رفت اما این امور موجب تظاهر در تصوف و ابتذال آن شد. از مهم‌ترین کتب صوفیه مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی است. از عارفان شاعر قرن هشتم: خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه‌ای، کمال خجندی، شیرین مغربی، عبدالرزاق کاشانی، علاءالدوله سمنانی و سید علی همدانی می‌باشند.[۳۷]

قرن نهم، تصوف با توجه تیموریان به آن متصوفه و فرق آن فزونی یافت و عمق و کیفیت آن کاسته شد. تصوف بیشتر به تشیع نزدیک شد. شریعت و طریقت به هم آمیخت و علمای دین هم صوفیه و عرفا موافق و گرایش داشتند. عرفان ذوقی هم ادامه داشت. بعضی مشایخ بزرگ صوفیه متصدی امور شرع هم بودند. اما افراد صوفی نما نیز کم نبودند.[۳۸]

بزرگان صوفیه قرن هشتم و نهم: محمود شبستری، صفی الدین اردبیلی، علاءالدوله سمنانی، اوحدی مراغه‌ای، امین‌الدین بلیانی کازرونی، خواجوی کرمانی، عماد فقیه کرمانی، حافظ شیرازی، شاه نعمت‌الله ولی، قاسم انوار، داعی شیرازی، جامی، کمال الدین خوارزمی، جمالی اردستانی، سید محمد نوربخش، شمس الدین محمد لاهیجی.[۳۹]

قرن دهم قمری تاکنون
رکود و تطور
دوره سوم تاریخ تصوف از قرن ده تا حال، دوره رکود و تطور تصوف و عرفان است و تصوف به شریعت نزدیک بلکه در هم آمیخته شد با پیدایش ملا صدرا عرفان با فلسفه به هم آمیخت. تصوف و عرفان طریقت مآب دستخوش تعدد در فرقه‌ها و فخرفروشی و مطالبه منافع دنیوی شد اما همواره علمای عارف روشن بین شیعه در تاریخ شیعه بدور از مظاهر و آداب تصوف و بدون نام تصوف (در این دوره معمولاً با نام عرفان)، عرفان اسلامی را ترویج می‌دادند که در این دوره بشکلی خاص و با تأکید برداشتن استاد (بجای مرشدی در تصوف) ادامه و نمونه بارز آن مکتب سید علی قاضی در عصر معاصر است.

قرن دهم به بعد قزلباشان صوفی نما اعتقاد مردم به تصوف را کم کرد و به علمای دین تمایل بیشتر نشان دادند.

قرن یازدهم و دوره صفویه عده‌ای از علما چون مجلسی دوم و محقق قمی و … صوفیه را رد می‌کردند اما شیخ بهایی، میر داماد، فندرسکی، ملا صدرا، مجلسی اول و فیض کاشانی فیلسوف و عارفان دین بودند و بنوعی به تصوف التفات می‌کردند اما از آداب طریقت و متظاهر تصوف بدور بودند. مخالفت بعضی علما با تصوف به طرد بعضی صوفیه انجامید. بعضی کتب در دفاع از تصوف هم نوشته آمد.[۴۰]

قرن دوازدهم، تصوف ایرانی به خارج ایران رفت و آثار متعددی پدید آمد و شروح زیادی بر مثنوی نوشته شد. از این قرن و قرن سیزدهم به بعد سلسله‌های صوفیه با اختلافات زیاد متعدد شد و مریدان به سود فرقه در کارهای حکومتی واداشته شدند.[۴۱]

شریعت و طریقت و حقیقت
در تصوف شریعت علم و احکام ظاهری، طریقت راه و سیر مقامات و حقیقت مقصد و رسیدن به احوال تصوف است.[نیازمند منبع]

مقامات
مقامات یا منازل، مراحل طریقت است که مشهور آن نزد صوفیه هفت مقام است که ابونصر سرّاج در کتاب اللُمّع آن را ذکر کرده‌است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا.[۴۲]

عطار آن را با هم‌آمیختگی با احوال در هفت وادی بیان داشته‌است. مقامات و منازل نزد صوفیه متعدد است و یکی و دوتا تا هفت و هفتاد و هفتاد هزار و ده و صد و هزار گفته شده‌است. خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین آن را در ده مرحله و هر کدام ده مرحله صد منزل (صد میدان) نقل داشته‌است.

احوال
حال (جمع: احوال) هدف تصوف و عرفان است و آن وارد غیبی است. ابونصر سراج حالات مشهور نزد صوفیه را ده تا ذکر کرده‌است: مراقبه، قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، انس، اطمینان، مشاهده و یقین.[۴۳]

آداب طریقت
طریقت و سلوک نزد صوفیه کوشش در زهد و عزلت است که برای آن آدابی در نظر گرفته شده‌است. آداب، در اصطلاح صوفیه مجموعه قواعد و رسوم و وظایفی است که رعایت آن‌ها «جهت تحسین اخلاق و تهذیب اقوال و افعال» بر سالکان طریقت لازم است.[۴۴]

مستحسنات متصوفه
مستحسنات صوفیه یا آداب ظاهری طریقت، امور و رسوم و اعمالی است که صوفیان پسندیده و آن‌ها را وضع کرده‌اند. مانند: خرقه پوشی، خانقاه، چلّه نشینی، سماع و ….[۴۵]

خرقه پوشی
خرقه بمعنی جامه چند تکه که به وسیلهٔ پیر و مرشد به طالب و سالک راه در صورت لیاقت پوشانده می‌شود.

خانقاه
نوشتار اصلی: خانقاه
خانقاه معرب خانگاه (زاویه یا رباط) محل اجتماع خاص و گذران و پذیرایی صوفیان مسافر یا مقیم است. گفته‌اند نخستین خانقاه در رمله شام توسط امیری انصاری (مسیحی) برای صوفیان ساخته شد. بنای خانقاه را از قرن ۴ و بعضی قرن ۶ قمری می‌دانند.

هرچند تاریخ دقیق پیدایش خانقاه‌ها مشخص نیست، ولی به نقلی[چه کسی؟] هسته اولیه آن‌ها از مجالس ذکر زهاد و عرفایی که در یک مجلس دور هم به عبادت و ذکر مشغول می‌شدند تشکیل شده‌است. شاید بتوان گفت اولین آثار این‌گونه مجالس در بصره بوده و در قوت القلوب اثر ابوطالب مکی آمده‌است که مجالس ذکر در منزل حسن بصری (۲۵۸ قمری) تشکیل می‌شده و اشخاصی مانند ایوب سختیانی و مالک دینار و محمد واسع در این مجالس حضور داشته و ادامه دهنده جلسات بوده‌اند. در این زمان هنوز اطلاق کلمه خانقاه و صوفی به این مکان و اشخاص متداول نبوده‌است. از این حلقه، عبدالواحد ابن زاید، رباط عٌبادان (آبادان کنونی) را در نزدیکی بصره پایه‌گذاری کرد که افرادی مانند سلیمان دارانی وبشر حافی و سری سقطی (۲۴۴قمری) در این رباط اقامت و به سیر و سلوک مشغول بودند. برای اولین بار، در نوشته‌های ابن حوقل، ساکنین رباط عبادان (آبادان) را صوفی نامیده‌است و نیز کلمه «دویره» برای نخستین بار به محفل عبدالرحمان سلمی (۴۱۲ قمری) و بعداً به محل درس و زندگی ابوسعید ابوالخیر اطلاق شده‌است. برای توصیف محل زندگی و مقبره بایزید بسطامی (۲۶۰ قمری) و سهل تستری(۲۸۲ قمری) از کلمه «صومعه» استفاده شده‌است.[نیازمند منبع]

چلّه نشینی
چله نشینی یا اربعینیه؛ خلوت، عزلت و عبادت چهل روز همراه با آداب خاص از رسوم صوفیه است.

سماع
نوشتار اصلی: سماع
سماع بمعنی شنیدن، مجازا صدای خوش (آواز و ساز) و رقـ*ـص (دستت افشانی و پایکوبی) صوفیانه است. سازهای صوفیانه عموماً نای و دف و چنگ است.

اصطلاحات و رموز صوفیه
خلسه، شطح، کرامات، کشف و شهود، طامات، واردات، صحو و سکر، غیبت و حضور، فنا و بقا، قبض و بسط، وقت و … از جمله اصطلاحات اعتباری صوفیه است.[۴۶]

رموز
رموز نزد صوفیه شامل کلمه یا ترکیب و تعبیر و حرف و عدد و نشانه است که از معنی ظاهری خود خارج شده و حسب قرینه ادبی بمعنی کنایی و مجازی بکار می‌رود و در ادبیات صوفیانه بسیار است از قبیل: رخ، زلف، خط، خال، چشم، لـ*ـب، ابرو، نوشید*نی، سـ*ـاقی، خرابات، بت، پیر مغان، رند، سیمرغ، شمع، می، جام جم، سبو، معشوق، نای و … می‌باشد.

فرقه‌ها و سلسله‌های صوفیه
تفاوت سلسله و فرقه
عده‌ای که عمدتاً از مخالفان تصوف هستند[۴۷] معتقدند که می‌بایست این طرق مختلف را فرقه خواند[۴۸] و در مقابل اقطاب و مشایخ و دراویش عمدتاً طریق خود را سلسله می‌نامند. البته این موضوع مطلق نبوده و حتی برخی از مخالفین تصوف نیز در نوشتار و گفتار خویش مرز دقیق این دو را مشخص نکرده‌اند و گاهی اوقات از این طرق با عنوان فرقه و گاهی با عنوان سلسله یاد کرده‌اند. عرفاً و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی‌شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند. یک سلسله افکار و اندیشه‌ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیاناً آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاه‌ها و غیره، به آن‌ها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می‌دهد.[۴۹] به همین خاطر تفکیک این دو واژه از هم بسیار سخت خواهد بود. صوفیان معتقدند که هر صوفی، باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید. یعنی سلسله خود را بدون انقطاع به ائمه برساند، چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت یا حداقل نیابت خاص است. شیخ هبة اله جذبی اصفهانی، از مشایخ تصوف در رساله باب ولایت و راه هدایت گفته‌است:[۵۰]

مُجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد.

همچنین میرزاحسن اصفهانی، ملقب به صفی علیشاه در این باره می‌گوید:[۵۱]

مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید می‌رسد به امام.

سلسله‌های تصوف در اسلام
نوشتار اصلی: فهرست طریقت‌های تصوف
از همان آغاز به علل مختلف، سیر و سلوک عرفانی با شیوه‌ها و روش‌های گوناگون انجام پذیرفته‌است که این شیوه‌ها و سلیقه‌ها به عنوان طریقت یا سلسله، شناخته شده‌اند، اسامی برخی از معروف‌ترین سلسله‌های مهم تصوف اسلامی به شرح زیر است:

  • سلسله قادریه: منسوب به عبدالقادر گیلانی (متوفی ۵۶۲ ه) ملقب به قطب الاعظم. پیروان این مکتب وحدت وجودی هستند؛ و به محبت و خدمت شهرت دارند. اگرچه در اصل از بین حنبلی‌ها برخاسته‌اند، اما تا حدود زیادی اهل تسامح و مسامحه بودند. در این طریقت به حفظ سنت و شعائر تأکید می‌شود و این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده‌است.
  • سلسله رفاعیه: منسوب به ابوالعباس سیدی احمد رفاعی بصری (متوفی ۵۷۸) است که سلسله شیوخ آن به معروف کرخی می‌رسد. پیروان این طریقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار ریاضت و تربیت و ترتیب ذکر، تندروتر از قادریه‌اند.
  • سلسله بدویه: منسوب است به سیدی احمد البدوی (متوفی ۶۷۵) که آنان را احمدیه نیز می‌نامند. سلسله بدوی در مصر انتشار زیادی پیدا کرد. در یکی از جنگهای صلیبی که سن لوئی به مصر حمله کرد پیروان این سلسله مسلمین را به جنگ با مسیحیان تشویق می‌کردند. اما بی‌بند و باری و می‌گساری آن‌ها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمین به آن‌ها شد.
  • سلسله سهروردیه: منسوب به شهاب الدین عمر بن عبدالله سهروردی (متوفی ۶۳۲ ه) است که در تصوف طریقه‌ای معتدل داشت. وی عمل به فرایض دین را مقدمه وصول به حقیقت می‌شمرد. سلسله‌های جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبه‌های متعدد و مختلف آن در آسیای صغیر، روشنیه در افغانستان از طریق سهروردیه نشات یافته‌اند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت.
  • سلسله شاذلیه: منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی ۶۵۶ ه) است. رعایت پنج اصل خوف ظاهری و باطنی، پیروی از سنت، عدم اعتنا به خلق، تسلیم و رضا، توکل در شادی و محنت، پایه اعتقادی این طریقت است. این سلسله در مصر و مغرب و بلاد عثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده‌است. سلسله‌های: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه، و قاسمیه، خواتریه در مصر و سلسله‌هایی مثل شیخیه، ناصریه، حبیبیه، و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شده‌اند.
  • سلسله نقشبندیه منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند (متوفی ۷۹۲ ه). نقش بندیه خود شاخه‌ای بوده‌اند منشعب از سلسله خواجگان که منسوب بوده‌است به خواجه احمد عطاسیوی معروف به حضرت ترکستان. بعدها این سلسله در هند، مخصوصاً در دوره اقتدار مغول هند، نفوذ داشت. پیروان این طریقت در آغاز، طرفدار زهد و فقر و سادگی بودند و اندیشه وحدت وجودی داشتند، اما بعدها برخی از آنان به مدح گویی و مال‌اندوزی روی آوردند.
  • سلسله چشتیه: این سلسله را معین الدین چشتی (۶۳۳) به وجود آورد؛ که شیخ فرید الدین شکر گنج (متوفی ۶۷۰ ه) و شیخ نظام الدین اولیاء (متوفی ۷۲۵ ه) از اخلاف وی هستند.
  • سلسله اویسی: در مورد فردی که بانی این طریقت بوده چندان اطلاع دقیقی در دست نیست. هجویری در کتاب کشف المحجوب و جامی در نفحات الانس آورده‌اند که اویسی تحت مراقبت یکی از روحانیون به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شد. این فرد را شیخ خاقانی ذکر کرده‌اند. اینان پیوند خود را به اویس قرنی می‌رسانند که از دوستداران محمد پیامبر اسلام بود در حالیکه هر گز او را ندید اما در دل از او بهره جست و مورد تربیت و ارشاد بیواسطه ایشان قرار گرفت. اویس در جنگ صفین کشته. از نامداران سلسله اویسی در دوره قاجار جلال الدین علی میرزا ابوالفضل عنقا می‌باشد که مرید سیدحسین قزوینی بود و بعد به سوی سید حسین دزفولی متمایل شد و در طریقت ذهبیه قرار گرفت سپس به محمد جاماسبی گروید و در نهایت بi سوی عبدالقادر جهرمی دست ارادت دراز کرد و در لباس روحانیت مدعی ارشاد و دستگیری گردید. در سلسله اویسی تظاهر به درویشی نمی‌کنند و خانقاه نیز ندارند و پیر دلیل هم در طریقت آنان موجود نیست. اینان در سلوک معتقد به نفوذ روحی ائمه یا بزرگی از بزرگان طریقت را در فرد و دریافت صورت ذهنی از ایشان در وجود سالک را ملاک سیر و سلوک می‌دانند.[۵۲]
  • سلسله شطاریه: منسوب به عبدالله شطار en:Muhammad Ghawth (متوفی بین ۸۱۸ و ۸۳۲ ه) است سخنان او یادآور سخنان بایزید بسطامی و منصور حلاج است. این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیروانی دارد.
  • سلسله مولویه منسوب به جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفی ۶۷۲) که دو فرقه پوست‌نشینان و ارشادیه از آن برخاسته‌اند. پیروان این طریقت، معتقد به وحدت وجود هستند و توجه به وجد و سماع، قول و ترانه از مختصات این طریقت است. مولویه در عهد دولت عثمانی‌ها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدن جمهوری ترکیه نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی‌ماندند.
  • سلسله بکتاشیه: منسوب به حاجی بکتاش ولی (متوفی ۷۳۸ ه) این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت. در آداب و عقاید این فرقه، هم صبغه تشیع است و هم نوعی گرایش به تاویل و مسامحه. بعضی آداب و رسوم هم از تأثیر و تقلید نصارا در بین آن‌ها رواج یافته‌است. کلاه سفید، احترام به ادیان، مبارزه با ظلم، از خصوصیات آنان است.
  • سلسله نعمت اللهیه: پیروان شاه نعمت‌الله ولی (متوفّی ۸۳۵. ق) را گویند که از سلاسل شیعهٔ دوازده امامی هستند. برخی به اشتباه شاه نعمت‌الله ولی را مؤسّس سلسله نعمت‌اللهی می‌دانند در صورتی که وی قطب شانزدهم سلسله نعمت‌اللهی بعد از غیبت امام دوازدهم است و پیش از وی پانزده تن از عرفا قطبیت این سلسله را یداً به ید به دست داشته‌اند. امّا وجه تسمیهٔ این سلسله به نعمت‌اللهی به دلیل عظمت جنبهٔ معنوی شاه نعمت‌الله ولی و دستورهایی است که از طرف وی صادر شده‌است و اکنون بنام نعمت‌اللهی گنابادی شناخته می‌گردد.
  • سلسله ذهبیه منسوب به شیخ نجم الدین کبری است و مانند سلسله نعمت اللهیه به تشیع منسوب است.
  • سلسله نوربخشیه
  • اهل حق


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصوف در دیدگاه مخالفان
نوشتار اصلی: نقد تصوف
محمدحسین طباطبایی معتقد است
پیدایش مکتب تصوف و رواج آن در همین روزگار بود که مکتبی دیگر در بین مسلمانان خودنمائی کرد، و آن مکتب تصوف بود، که البته ریشه در عهد خلفا داشت، البته نه به عنوان تصوف، بلکه به عنوان زهد گرائی، ولی در اوائل بنی العباس با پیدا شدن رجالی از متصوفه چون بایزید بسطامی و جنید و شبلی و معروف کرخی و غیر ایشان رسماً به عنوان یک مکتب ظاهر گردید.

پیروان این مکتب معتقدند که راه به سوی کمال انسانی و دستیابی بر حقائق معارف منحصر در این است که آدمی به طریقت روی آورد، و طریقت (در مقابل شریعت) عبارت است از نوعی ریاضت کشیدن در تحمل شریعت که اگر کسی از این راه سیر کند، به حقیقت دست می‌یابد، و بزرگان این مکتب چه شیعیان و چه سنیان سند طریقت را منسوب کرده‌اند به علی بن ابی طالب.

و چون این طائفه ادعای کرامتها می‌کردند، و دربارهٔ اموری سخن می‌گفتند که با ظواهر دین ضدیت داشت، و عقل هم آن‌ها را نمی‌پذیرفت، لذا برای توجیه ادعاهای خود می‌گفتند اینها همه صحیح و درست است، چیزی که هست فهم اهل ظاهر (که منظورشان افراد متدین به احکام دین است) عاجز از درک آن‌ها است و شنیدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگین است و به همین جهت است که آن مطالب را انکار می‌کنند و در برابر صوفیه جبهه‌گیری نموده از آنان بیزاری جسته و تکفیرشان می‌کنند، و بسا شده که صوفیان به همین جرم گرفتار حبس و شلاق یا قتل و چوبه دار یا طرد تبعید شده‌اند و همه اینها به خاطر بی‌پروایی آنان در اظهار مطالبی است که آن را اسرار شریعت می‌نامند، و اگر دعوی آنان درست باشد یعنی آنچه آنان می‌گویند مغز دین و لـ*ـب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزله پوسته روئی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روی آن کار صحیحی بود خوب بود آورنده شرع، خودش این کار را می‌کرد و مانند این صوفیان به همه مردم اعلام می‌نمودند تا همه مردم به پوسته اکتفا ننموده و از مغز محروم نشوند، و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی به جز ضلالت نمی‌تواند باشد.

این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند، و تنها به ادعاهای لفظی اکتفا می‌کردند ولی بعد از قرن سوم هجری به تدریج با تألیف کتاب‌ها و رساله هائی مرام خود را در دلها جا دادند، و آنقدر هوادار برای خود درست کردند که توانستند آرای خود را دربارهٔ حقیقت و طریقت علناً مطرح سازند و از ناحیه آنان انشاآتی در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.

و همواره عده و عده‌شان و مقبولیتشان در دلهای عامه و وجهه‌شان در نظر مردم زیادتر می‌شد تا آنکه در قرن ششم و هفتم هجری به نهایت درجه وجهه خود رسیدند، ولی از آنجا که در مسیر خود کجروی‌هایی داشتند، به تدریج امرشان رو به ضعف گرائید و عامه مردم از آنان رویگردان شدند.

دو علت عمده انحطاط متصوفه از نگاه مخالفان: و علت انحطاطشان این بود که: اولاً: هر شانی از شئون زندگی که عامه مردم با آن سر و کار دارند وقتی اقبال نفوس نسبت به آن زیاد شد، و مردم عاشقانه به سوی آن گرویدند، قاعده کلی و طبیعی چنین است که عده‌ای سودجو و حیله باز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک درآورده، و آن مسلک را به تباهی می‌کشند و معلوم است که در چنین وضعی همان مردمی که با شور و عشق روی به آن مکتب آورده بودند، از آن مکتب متنفر می‌شوند.

ثانیاً: جماعتی از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که طریقه معرفت نفس هر چند که طریقه‌ای است نو ظهور، و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، الا اینکه این طریقه مرضی خدای سبحان است، و خلاصه این اشتباه این بود که من درآوردی خود را به خدای تعالی نسبت دادند، و دین تراشیدن و سپس آن را به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند، همان کاری را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایی را از پیش خود تراشیده آن را به خدا نسبت دادند، همچنانکه خدای تعالی ماجرای آنان را نقل کرده و می‌فرماید: (و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها).

اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آن‌ها اجازه داد که برای سیر و سلوک رسم هائی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آن‌ها نیست باب کنند، و این سنت تراشی همواره ادامه داشت، آداب و رسومی تعطیل می‌شد و آداب و رسومی جدید باب می‌شد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید، یک نفر مسلمان صوفی جائز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند، کم‌کم طائفه‌ای بنام قلندر پیدا شدند، و اصلاً تصوف عبارت شد از بوقی و منتشایی و یک کیسه گدائی، بعداً هم به اصطلاح خودشان برای اینکه فانی فی الله بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.[۵۳][۵۴][۵۵]

نظر سید روح‌الله خمینی
در خصوص اینکه روح‌الله خمینی را جزو مخالفین و منتقدین تصوف به‌شمار آوریم یا جزو موافقین آن اختلاف نظرهایی وجود دارد. عده‌ای با اشاره به برخی اشعار و افکار وی او را در زمره طرفداران تصوف به‌شمار آورده‌اند، و عده‌ای نیز به عکس، وی را منتقد و مخالف جدی تصوف دانسته‌اند.[۵۶][۵۷] وی ذیل حدیث کبر از کتاب چهل حدیث خود می‌گوید:

حکیم متاءله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد، رضوان الله علیه، می‌فرماید حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند. او چه می‌گوید و ما چه می‌گوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس، تو که به واسطه چند مفهوم و پاره‌ای اصطلاحات به خود می‌بالی و به مردم کبریا می‌کنی، معلوم شد از کم ظرفیتی و کوچکی حوصله است و کمی قابلیت است. آن بیچاره‌ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته (از این دو) حالش ‍ پست‌تر و غمزه اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت بـرده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی‌آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره‌ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده به لفظ مجذوبعلی شاه یا محبوبعلی شاه حال جذبه و حب دست دهد! ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقام دانسته. حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده، و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه‌ای فراهم شود! و خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سـ*ـینه و ضیق قلب است .

حر عاملی معتقد است
شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته‌اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده‌اند[۵۸]

وی همچنین معتقد است:

تمام شیعیان، فرقه‌های صوفیه را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند[۵۹]

نظر احمد کسروی
وی که از مخالفان سرسخت تصوف بود، در کتاب صوفی گری باور دارد که:

  • پیدایش تصوف یا به گفته خود او صوفی گری، ریشه در یونان یا روم باستان و فیلسوفی به نام پلوتینوس داشته، این گفتارهای پلوتینوس چون دیگر فیلسوفان یونان باستان سرچشمه‌ای مگر پندار ندارد و دلیل و پشتوانه‌ای به همراه خود نداشته.
بایستی پرسید: شما اینرا از کجا می‌گویید؟!.. چه دلیلی برایش می‌دارید؟ !.. همچنین، گفته‌های دیگر او بیدلیلست.[۱۸]

می‌گوید: «هرکسی باید از این جهان و از خوشی‌هایش گریزان باشد». بایستی پرسید: «پس این خوشی‌ها بهر که بوده؟ !»

می‌گوید: «اگر کسی از خود بیخود گردد به خدا تواند پیوست». بایستی پرسید: «بیخودی از خود چگونه تواند بود؟! چنین چیزی جز سمرد[خیال، وهم]ی نتواند بود. آنگاه اگر کسی از خداست، از خداست. دیگر به بیخودی چه نیاز است؟!»[۱۸]

  • بر وحدت وجود خرده می‌گیرد و به آنان که خدا را با آدمیان یکی می‌دانند می‌گوید:
این بدان می‌ماند که ما در بیابانی درختهایی را می‌بینیم در یک رده پهلوی هم ایستاده‌اند و یک جوی آبی از زیر پای آن‌ها کشیده شده، و چون می‌دانیم که این کار از خود درختها نتواند بود، پی می‌بریم که باغبانی آن‌ها را کاشته و جویی برایشان کنده، و به جستجوی آن باغبان و جایگاهش می‌پردازیم، و در آن میان کسی از میان ما درختها را نشان داده می‌گوید: «آن باغبان خود همینهاست»، آیا ما به سخن او نخواهیم خندید؟!... آیا نخواهیم گفت اگر این درختها به خود توانستندی بود ما را چه نیاز افتادی که به بودن یک باغبان باور کنیم و در جستجوی او باشیم؟!

به هرحال ما چون دیده‌ایم این جهان و این آدمیان به خود نتوانند بود ناچار مانده گفته‌ایم در بیرون از این جهان خدایی هست. پس اکنون چگونه توانیم گفت: آن خدا همین آدمیانند؟![۱۹]

زنان و تصوف
با وجودی که اکثر صوفیان بزرگ، که تعالیم و سیره و سرگذشت آنان محرک و مشوق دلهای سالکان بوده‌است، مرد بوده‌اند، در عین حال، استثناهایی هم وجود داشته‌است. معروفترین صوفی زن، رابعه عدویه (قرن دوم) است که نامش در بسیاری از آثار صوفیه ذکر شده. در قرن پنجم بعضی از مشایخ، از جمله ابوسعید ابوالخیر، زنان را نیز در سلک مریدان خود می‌پذیرفتند. بعدها در بعضی از خانقاه‌ها محلی برای زنان در نظر گرفته شد.[۶۰]

گرچه از نظر برخی دیگر مرد به معنای جنسیتی آن در پیشگاه خدا مطرح نیست عطار در تذکره اولیاء هنگامیکه به زندگی رابعه (بزرگ زن صوفی) می‌پردازد می‌گوید[۶۱]

اگر کسی گوید ذکر او در صف رجال چرا کرده‌ای گویم که خواجه انبیا علیهم السلام می‌فرماید :ان الله لاینظر الی صورکم الحدیث. کار به صورت نیست به نیت است. کما قال علیه السلام یحشر الناس علی نیاتهم … چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت. چنان‌که عباسه طوسی گفت :چون فردا در عرصات قیامت آواز دهند که یا رجال! نخست کسی که پای در صف رجال نهد، مریم بود علیها السلام.

کسی که اگر در مجلس حسن حاضر نبودی ترک مجلس کرد ی، وصف او در میان رجال توان کرد. بل معنی حقیقت آن است که اطنجا که این قوم هستند همه نیست توحیداند. در توحید، وجود من و تو که ماند تا به مرد و زن چه رسد. چنان‌که بوعلی فارمذی می‌گوید رضی الله عنه نبوت عین عزت و رفعت است. مهتری و کهتری در وی نبود. پس ولایت همچنین بود. خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت و معتبر جمله بزرگان عهد خویش بود و بر اهل روزگار حجتی قاطع بود .

همچنین برخی از صوفیان زندگی زناشویی را جایگزین آتش جهنم می‌دانستند و صبر دربارهٔ این بلا را مایه رستگاری می‌شمردند.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تئوسوفی

نوشتار(های) وابسته: انجمن تئوسوفی
بخشی از نوشتارهای پیرامون


تئوسوفی

تئوسوفی سنتی[نمایش]

تئوسوفی مدرن[نمایش]

  • درگاه تئوسوفی
  • ن
  • ب
  • و


بازسازی نشان جامعه تئوسوفی با شعار جامعه و صلیب مصری عنخ، ستاره داوود، صلیب شکسته سواستیکا، مارخودخوار اوروبروس و سمبل هندوئیسم ام
تئوسوفی یا تیاسافی (انگلیسی: Theosophy) از واژه یونانی θεοσοφία تئوسوفیا، با ترکیب θεός (تئوس به معنی خدا[۱]) + σοφία (سوفیا به معنی خرد) در مجموع به معنی خرد یا فرزانگی خداوند است که به سیستم‌های فلسفه علوم خفیه یا دانش جستجوی مستقیم اسرار وجود و طبیعت اشاره دارد که به طور ویژه طبیعت وجود یزدانی، خدایی یا الوهیت ‏(en)‏ را مورد توجه قرار می‌دهد. تئوسوفی بخشی از زمینه گسترده‌تر علوم خفیه است که به یک دانش یا خرد مخفی اشاره می‌کند که رستگاری و روشنگری شخصی را ارائه می‌کند. شخص تئوسوفر در پی فهمیدن اسرار جهان و پیوندهایی که جهان، انسانیت و وجود خدایی را به هم پیوند می‌دهند می‌گردد. هدف تئوسوفی پژوهش ریشه و اصل وجود خدایی، انسانیت و جهان است. از پژوهش عناوین، تئوسوفرها سعی می‌کنند توضیحی همسان و مرتبط از هدف و ریشه جهان را بیابند.

نام تئوسوفی در زمان حاضر اغلب برای اشاره به دکترین یا آموزه‌های فلسفی-مذهبی انجمن تئوسوفی که در سال ۱۸۷۵ در نیویورک به دست هنری استیل الکت ‏(en)‏ با همکاری ویلیام کوان جادج ‏(en)‏ و هلینا بلاواتسکی تأسیس شد استفاده می‌شود. شاهکار بلاواتسکی (یکی از کارهای پایه‌ای این تئوسوفی) در سال ۱۸۸۸ با عنوان آموزهٔ سری ‏(en)‏ منتشر شد.[۲] سازمان‌ها و جوامع تئوسوفی در ۵۲ کشور به فعالیت ادامه دادند[الف] و تئوسوفی در توسعه و رشد دیگر تحرکات عرفانی، فلسفی و مذهبی تأثیر گذاشت.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
جادوی مراسمی

جادوی مراسمی یا جادوی آئینی (به انگلیسی: Ceremonial magic) که به عنوان جادوی اعظم[۱] و جادوی فاضل[۲] شناخته می‌شود، اصطلاحی گسترده در زمینهٔ مکتب هرمسی یا سنت غربی است که در اشاره به طیف گسترده‌ای از مراسم‌های جادویی طولانی، استادانه و پیچیده بکار می‌رود. وجه تسمیه اش کثرت آئین‌ها و لوازمی است که جادوگر به آن‌ها نیاز دارد. جادوی مراسمی توسط سازمان هرمسی پگاه زرین مشهور شده‌است و از دل آن مکاتب فلسفی و باطنی همچون قبالای هرمسی، جادوی انوشی جان دی و ادوارد کلی، تلما و جادوی بسیاری از جادونامه‌ها پدید آمده‌اند.

محتویات
  • ۱ سحر رنسانس
  • ۲ جادوی خنوخی
  • ۳ جادونامه‌ها
  • ۴ سازمان هرمسی پگاه زرین
    • ۴.۱ آلیستر کراولی
  • ۵ ابزار مورد استفاده
  • ۶ پانویس
  • ۷ منابع
سحر رنسانس
در دوره رنسانس علاقه مجدد به سحر در بسیاری کشورهای اروپایی شکل گرفت. در این زمان تفاوتی بین جادوی مراسمی و جادوی طبیعی وجود داشت. جادوی طبیعی به کیمیا، اخترشناسی و آنچه امروزه علوم طبیعی شناخته می‌شود اطلاق می‌شد؛ ولیکن جادوی مراسمی به ارتباط با ارواح و اجنه اطلاق می‌شد که در تقابل با متابعت از خداوند بود.

جادوی خنوخی
جادوی خنوخی سیستم ارتباط با فرشتگان موسوم به فرشتگان خنوخی است که توسط دکتر جان دی و همکار او سر ادوارد کلی ایجاد شد. این دانش بنا به گفته آنان توسط مجموعه‌ای از ارواح در آزمایشهای سحرآمیز آندو بدانها منتقل شده بود. بنا به اعتقاد آنان این سیستم دانش مخفی درون کتاب خنوخ بود. جادوی خنوخی شامل سیستم کاملی از یک زبان موسوم به زبان خنوخی است که توسط فرشتگان به آن‌ها آموزش داده شده‌است و شامل الفبا و دستور زبان مخصوص است. آلیستر کراولی حدود چهارصد سال بعد در کتاب بصیرت و صوت ساختار دقیقی برای جادوی خنوخی تنظیم کرد و باعث گسترش آن شد. سازمان هرمسی پگاه زرین نقش عمده‌ای در توسعه و مطالعه بر این سیستم جادویی داشت.

جادونامه‌ها
جادونامه‌‌ها مجمو عه‌ای است از کتابها که روش‌های ارتباط با ارواح از طریق مراسم خاصی را توضیح می‌دهند. این کتابها در قرون وسطی در اروپا بسیار رایج بود و بسیاری از آن‌ها از متون عربی به لاتین ترجمه شده بود. این کتابها معمولاً بشدت مورد مخالفت کلیسا بود و بسیاری از آن‌ها سوزانده شد. بعضی از این کتابها ادعا می‌کردند که سحری که به وسیله آن سلیمان با اجنه ارتباط برقرار می‌کرد را دارا هستند.

سازمان هرمسی پگاه زرین
سازمان هرمسی پگاه زرین سازمانی سری فعال در قرن ۱۹ و ۲۰ فعال بود. این سازمان مراسم مختلف برای ارتباط با ارواح برگزار می‌کرد و مهمترین تشکیلات فعال در زمینه سحر در آن روزگار بود که تأثیر زیادی بر جنبشهای سحرآمیز بعدی نظیر ویکا و تلما داشت.

آلیستر کراولی
نویسنده انگلیسی آلیستر کراولی تأثیر زیادی بر جادوی مراسمی داشت. او فرمول جدیدی به نام عصر هوروس ارائه کرد.

ابزار مورد استفاده
بیشتر جادوهای مراسمی می بایست در زمان خاصی از روز انجام می‌شد. ساحران اعتقاد داشتند که روزهای هفته تحت سلطه هفت سیاره سنتی منظومه شمسی هستند و هر ساعت نیز دوباره تحت سلطه یکی از این سیاره هاست. از این رو ساحر باید زمان مناسب را برای ارتباط با روح مرتبط با سیاره خاص انتخاب می‌کرد. به‌طور معمول یک دایره بر روی زمین کشیده می‌شد که ساحر درون آن قرار می‌گرفت. این دایره او را از قدرتهای شیطانی احضار شد محافظت می‌کرد. معمولاً در مراسم از روغنهای خاص استفاده می‌شد. همچنین بسیاری مراسم از چاقو، شمشیر یا تبر برای رسم کردن سیگیلهای خاص در هوا استفاده می‌کردند. بعضی احضارهای خاص نیازمند قربانی حیوان یا حتی انسان بودد.

پانویس
  • high magic
  1. learned magic
منابع
  • ویکی‌پدیای انگلیسی
== جستارهای وابسته ==مراسمی می‌باشد که در عصر قرون وسطی به صورت زیادی رواج پیدا نمود در این مراسم از سنبل و ادوار خواص برای احضار و ارتباط با ارواح روشن و ارواح شریر استفاده میگردید جادوگر اعظم پس از کشیدن مندلاسیون در محراب مخصوص و قربانی مورد نظر را اماده می‌نمود و سپس احضار انجام می‌گرفت و سپس قربانی داده میشود در مراسمات بعدی دستوراتی از ارواح به جادوگر اعظم منتقل میگردید که جادوگر اعظم میبایست انها را به شاگردان خود و زیر مجموعه انها منتقل می‌نمود در زمان قرون وسطی الکساندر چکوفیک از جادوگران مخفی ان دوران اولین جادوی مراسمی زیر زمینی را در ایرلند بصورت گسترده و زنجیر وار انجام نمود و سپس در کتاب مرگ تاریکی قوانینی که از ارواح تاریکی به وی منتقل گردیده بود را جمع اوری نمود و به اشخاص خاص منتقل نمود


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تلما

هرمسیه


اسطوره‌شناسی
  • هرمس تریسمجیستوس
  • تحوت
  • Poimandres
متون هرمس
  • Corpus Hermeticum
  • The Kybalion
"Three Parts of the Wisdom of the Whole Universe"
  • کیمیا
  • اختربینی
  • کرامات
جنبش‌ها
  • Alumbrados
  • فراماسونری
  • چلیپای گلگون
  • Theosophy
  • Ariosophy
فرقه‌ها
  • Holy Royal Arch Freemasonry
  • سازمان هرمسی پگاه زرین
  • Hermetic Brotherhood of Luxor
  • Hermetic Brotherhood of Light
  • شوالیه‌های معبد
  • Knights Templar
  • سازمان معبد شرق
  • چلیپای گلگون
  • Scottish Rite Freemasonry
  • انجمن عیسی
موضوعات
  • قبالای هرمسی
  • Influence and influences
  • Occult and divinatory tarot
اشخاص
  • جان دی
  • Manly P Hall
  • Arthur Edward Waite
  • ثابت بن قره
  • پاراسلسوس
  • جوردانو برونو
  • احمد بن علی البونی
  • الیفاس لوی
  • William Westcott
  • فرانز باردون
  • یاکوب بوهمه
  • ن
  • ب
  • و


شش‌پر همگرا، یکی از معروف‌ترین نمادهای تِلِما
تلما (به انگلیسی: Thelema) (به یونانی: Θελημα) فلسفه یا شریعتی معنوی است که توسط آلیستر کراولی، نویسنده و جادوگر مراسمیِ بریتانیاییِ اوایل قرن بیستم، بنیان‌گذاری شده‌است. وی مدعی پیامبریِ عصر جدید، عصرِ هورس، بود؛ مبنی بر ممارست‌های معنوی که به‌همراه همسرش، رُز اِدیت (Rose Edith)، به سال ۱۹۰۴ در مصر داشته‌اند. به گفتهٔ او، حضوری غیرجسمانی که خود را آیواس (به انگلیسی: Aiwass) نامید، بر وی حضور یافت و متنی را که به کتاب شریعت(به انگلیسی: The Book of the Law) یا لیبر اَل لِجیس (به لاتین: Liber AL vel Legis) شناخته می‌شود بر او دیکته کرد. این کتاب اصول تلما را ایجاد کرد.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
افسونگری



جادوگران، چوب‌تراشی از هانس بالدونگ (۱۵۰۸م)
افسونگری یا جادوگری یا جادوی عام (به انگلیسی: Witchcraft) در معنای کلّی، به معنای هر عمل عجیبی است. افسونگری در مردم‌شناسی، دین و اسطوره‌شناسی عملی بود که جادوگر به وسیلهٔ جادو یا کارهای فراطبیعی کارهای خود را پیش می‌برد. در دوران پیشامدرن در اروپای مسیحی اعتقاد بر این بود که جادوگران با شیطان در تماس هستند و از نیروی او برای آسیب رساندن به مردم و اموالشان استفاده می‌کنند. اعتقاد بر اینکه جادوگران مضر هستند به صورت یک ایدئولوژی فرهنگی در میان مردم شایع بود. از میانهٔ سده ۲۰ میلادی، افسونگری از باورهای قدیمی متمایز و به شاخه ای از پگانیسم مدرن تبدیل شده‌است.

اعتقاد به جادوگرها باعث شد که افرادی به عنوان ساحره‌گیر به وجود بیایند که این افراد هنوز در بعضی از اقوام به خصوص در آفریقا به عنوان مثال در اقوام بانتو دیده می‌شوند.

دیوشناسی


دیوشناسی (به انگلیسی: Demonology) مطالعه نظم‌مند درباره
دیو‌ها و عقاید مرتبط با آنها است. دیوشناسی شاخه‌ای از الهیات
مربوط به موجودات فراطبیعی است که خدا نیستند.


همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

 
  • تشکر
Reactions: * ELINA *
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا