- عضویت
- 31/1/23
- ارسال ها
- 0
- امتیاز واکنش
- 1
- امتیاز
- 26
- سن
- 50
- زمان حضور
- 5 ساعت 48 دقیقه
در چشم من طلوع کنسلام من یه رمان چند سال پیش خوندم در مورد یه زن بود که با بچش میخوان برن جایی و شوهرش نمیتونه باهاش بره تو راه یه دختر که کنار این دختره نشسته مواد میزاره تو ساکش وفتی به ایست میرسن چون زنه داخل اتوبوس هم بوده حالش بد میشه مأمورا بهش مشکوک میشن وقتی ساکشو میگردن مواد پیدا میکنن دستگیرش میکنن میبرنش زندان شوهر زنه هم به زور خانوادش میخواد طلاق بگیره زنه هم تو زندان با یه مرده که سرگرده آشنا میشه بعد چند وقت که میخوان زنه رو انتقال بدن سرگرد میخواد ببرتش که بهشون حمله میشه این میشه آغاز سفرشون ببخشید خیلی شد ولی اگه اسمشو میدونی بگید خیلی دنبالش گشتم ولی نیست
~♦•پیدا کردن رمانهای گمنام•♦~
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com