خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

به نظر شما کدوم یکی؟

  • 1-جاستین

  • 2-فرمانده جالینوس

  • 3-نماینده دیگو "اقتصادیه"

  • 4-آوید


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت رمان 98 / بهترین انجمن رمان نویسی

-واسه همین خشونتت عاشقت شدم
-جان؟ برو عاشق عمت شو
-چی؟ چرا عمم؟
-ولش کن...برو
فرمانده رفت و منم توی فکر فرو رفتم. اون طوری که فکر میکردم نبود! اون مهربون و خوش اخلاق بود. خوشکل و خوش تیپ هم بود!
یهو به خودم اومدم و زمزمه‌وار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 23 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت رمان98 / بهترین انجمن رمان نویسی
-دیگو، اون خدمتکار شخصی تو میشه!
-چی؟ همون دختره ؟
-درست حرف بزن!
-ببخشید
-آره منظورم ریحانه است.
-اما آوید، اون...
-اما نداره...اگه تو اون رو از سر خدمتکار بخوای اون حتما قبول میکنه
-خب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 23 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت رمان98 / بهترین انجمن رمان نویسی
-چرا؟
-چون من از اون آدماش نیستم
-اون وقت از کدوم آدماشی
-من یه مرد جلتلمنم
-پس چرا خواستی من خدمتکارت بشم؟
یهو عصبانی شد و گفت:
-ببین من کاریت ندارم البته تا وقتی که دست از لجبازیات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 23 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت رمان 98 / بهترین انجمن رمان نویسی


-بامن چیکار داشتین که گفتین از قصر بیرون بیایم؟
-می خواستم راجب به چیزی باهات حرف بزنم
-راجب به چی؟
-تو در مورد اتفاقات چند سال پیش میدونی؟ اتفاقاتی که باعث جنگ بین دوکشور شد؟
-بله
-پس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 23 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت رمان 98 / بهترین انجمن رمان نویسی
-نماینده ی اقتصادی طرف امپراطور فعلیه
-چرا؟ مگه نمیگی اون یه آدم خشنه پس چرا حامی داره؟
-چون اون پسرخاله ی امپراطوره اما پسر خاله ی ولیهد نیست!
-یعنی چی
-یعنی اینکه امپراطور و ولیهد از یک مادر نیستن.
-یعنی امپراطور قبلی دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، تسنیم بانو، ~XFateMeHX~ و 22 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند دقیقه بعد منم از اتاق اقصادیه خارج شدم که رزی خانم رو دیدم!
اشاره کرد که دنبالش برم و منم رفتم. به بخش یک رفتیم و داخل دستشویی ها! رزی خانم بعد از چک کردن همه دستشویی ها به سمتم اومد و گفت:
-هنوزم سر حرفت هستی؟
-کدوم حرف؟
-به همین زودی یادت رفت؟! همون اطلاعاتی که می خواستی برامون بیاری!
-آها اون...اما چطور؟
-داخل خونه ی نماینده یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 24 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی اتاقم بودم که رزی خانم با سرعت وارد شد و در رو بست!
با لحن شکاکانه ای گفت:
-چرا به بخش شش منتقل شدید؟
-منظورتان این است که شما در ان دخالتی نداشته اید؟!
-یعنی شما هم نمی دانید؟
- من واقعا دلیل این اتفاقات را نمیدانم! بسیار گیج شده ام که به چه دلیل دائم شغلم تعغیر میکند
-خودتان را کنجکاو نکنید! شما فقظ یک خدمتکار هستید و با رفتن به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، تسنیم بانو و 23 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از تموم کردن کارها و گرفتن فیش خروج، از ساختمون قصر خارج شدم تا به طرف کارگرا برم که یکی یواش صدام زد:
-ریحانه...ریحانه
به طرف صدا برگشم که یه دختر با چاردر و روبند سفید دیدم که فقط چشماش رو میدیدم. اما...چشماش خیلی آشنا بود! یه نگاه اجمالی بهش انداختم. هیکل درشتی هم داشت! بهش نزدیک شدم و گفتم:
-شما؟
با همون لحن یواش ادامه داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 20 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
با استفاده از کارت من به بخش شش رفتیم. یکم قبلتر جاستین گفت اول من برم سمت دریچه تا سر و گوشی آب بدم. فکر کنم به خاطر این بود که من اینجا خدمتکار بودم و اگه کسی مچم رو می گرفت کاری باهام نداشتن.
چاستین پشت ستون بزرگی که نزدیک دریچه بود پناه گرفت و من با یک سطل آب و پارچه رفتم نزدیک درچه تا مثلا اونجا رو تمیز کنم. خوشبختانه کسی اونجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 19 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
نردبون رو به دیوار تکیه دادم و با ترس ازش بالا رفتم. نردبون یکم کوتاه تر بود پس یکی از دستام رو از نردبون جدا کردم و دیوار رو گرفتم. وقتی رفتم روی دیوار و به پایی ن نگاه کردم متوجه شدم خداروشکر ترس از ارتفاع ندارم . نردبون رو برداشتم و اون طرف دیوار گذاشتم و به هر زوری بود از قصر خارج شدم و به کارگاه دکتر رفتم. اینبار که در زدم خود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مهر بی‌قائده | _m_ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 17 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا