خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام

پارت_بیست ونه

ماشین سفید رنگ آمبولانس کنارمون نگه داشت
خیلی سریع دوتا مرد سفید پوش از داخل ماشین با یه جعبه بزرگ پیاده شدن
صدای سرفه مرد بلند شد و صورتش ازدرد جمع شد
امدادگری که کنارم بود سریع ماسک اکسیژنی رو صورت مرد گذاشت
آتل دور گردنش بستن
دستامو که خونی شده بود به پایین مانتوم مالیدم
وضعم خیلی داغون شده بود
سوزش ضعیفی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام

پارت_سی

پا تند کردم سمت اورژانس
از پرستاری که داشت به یه بیمار رسیدگی‌میکرد پرسیدم کجا باید بخیه بزنم
اونم با سر اشاره کرد و اتاقی رو نشونم داد
به دستم نگاه کردو چشماشو بست
پوف بلندو بالایی کردمو راه افتادم سمت اتاقی که پرستار نشونم داد
-انگار لاله بنده خدا
رفتم داخل اتاق کوچیک بود چن تا تختم داخلش بود یه مرد سفید پوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام
پارت_سی ویک

زمان حال

-آخ خاله جان‌آخه مگه من چقدجا دارم خفه شدم

خاله:اشکال نداره خاله جان بخور بزار جون بگیری دستت تیرخورده این مدتم خیلی لاغر شدی
گوشت نمونده واست
سمیرا همونطور که میخندید غذاشم میخورد
سمیرا:مادر من داره خفه میشه
بعدشم اگه به منم اینطوری میرسیدی الان رضازاده ای بودم برا خودم
خاله دستشو تو هوا تکون داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام
پارت _سی ودو

زمان حال

خاله:باید بینیم تمیز میشوری ها
سمیرا:بله
خاله: بله و بلا ۲۶ سالته شوهرهم نمی کنی تکلیفمو بدونم فقط حرص میدی پیر میکنی
سرهنگ تقریبا رو میز خوابیده بود و میخندید
خاله یهو برگشت سمت سرهنگ و گفت
خاله:بستع داداش هی میخندی اینم پر رو میشع
سرهنگ نه میتونست نخنده نه میتونست خودشو جمع کنه
سمیرا دست به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام
پارت_سی وسه

آخ آخ وراجی بسته پی اس فورو آتیش کن که بد جوری دلم یه دست کتک کاری مجازی میخواد
سمیرا: فک کنم جز فوتبال چیز دیگه ای داشته باشه. صبر کن
سمیرا مشغول گشتن توی کشو شد ولی نفهمید که سرهنگ مشکوک بالا سرش ایستاده
سرهنگ: چی کار می کنی دختر؟
سمیرا هول شد خواست بلند شه سرش محکم خورد به گوشه ی میز تلویزیون
سمیرا: آیی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام
پارت_سی وچهار

سرهنگ: بس کنین دیگه. الان خواهر عزیزم مو بیدار می کنین.
سمیرا مشتی به پیشونیش زدوگفت
سمیرا: اه اصلا یادم نبود مامان خونس
سرهنگ شروع کرد به خندیدن
سرهنگ: حالتون خوبه؟
قرص خواب خورده خونه هم آوار شه بیدار نمیشه. به کارتون ادامه بدین
جفتمونو خندیدم. تا اومدم بدوام در باز شد خورد تو صورتم
سمیرا:اوه دماغش
وخندید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 24 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام
پارت_سی وپنج

چهارسال قبل

روی نیمکت سبزرنگ پارک نشسته بودم وبه بدبختی های زندگیم‌لعنت میفرستادم

-خدایا بدبخت تراز من پیدا نکردی‌بدبخت ترش کنی؟کم نبود رفتن خونوادم از‌پیشم؟
کم نبود اون همه عذابی که کشیدم؟مگه تحمل آدم چقده؟
دستامو روی زانو هام‌عمود کردم و خم شدم به سمت پایین اولین قطره اشک بدون اجازه از صاحبش روی کتونی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 22 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام

پارت_سی وشش

-هیچی وقتی رفتم بیهوش بوددکتر بهم گفت قصدش تشکر بوده
حرفم تموم نشده بود که مرد زیر لـ*ـب زمزمه کرد
ماشناس:هه مردک عوضی،تشکر
عینکش رو روی چشماش‌زد و گفت
ناشناس:امروز ۸شب میای به این آدرس
برگه سفید رنگ کوچیکی سمتم گفت خوندمش من که تهرانو بلد نبودم
-چراباید بیام؟چرا باید اعتماد کنم؟من اصلا شما رو نمیشناسم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 19 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی وهفت

ته دلم مردد بود نمی دونستم برم داخل یا نه.
این مرد همه چیز رو میدونست به احتمال زیاد میتونست کمک کنه.
قدم اول رو برداشتم تا وارد رستوران بشم. تصمیم آخرم روگرفتم
صدای جیغ لاستیک پشت سرم شنیدم سریع برگشتم. یه ون مشکی پشت سرم وایساده بود .
وقتی درکشویی ون بازشد. اصلانی با لبخند کثیفش گفت اینجا آخر خطه
تمام بدنم شروع کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 16 نفر دیگر

Zahra_komando

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/4/20
ارسال ها
47
امتیاز واکنش
1,328
امتیاز
203
سن
23
محل سکونت
کرج
زمان حضور
21 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد_انتقام

پارت سی وهشت
ترسم بیشتر شد .
دستش رو محکم فشار دادم. به صورتم نگاه کرد لـ*ـباش آروم تکون خورد
سیاه پوش: چیه؟
تمام نفرت دنیا توی چشام جمع شد
-من فکر کردم ناجی منی . میخوای کمکم کنی .
نمی دونستم که چقدر پستی و میخوای منو بدی دست اون بی همه چیز
همون طور آروم گفت
سیاه پوش: گفتم نترس گفتم اعتماد کن . همه چیز رو میگم بهت
با شنیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرد انتقام | Zahra_komando کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~XFateMeHX~، Saghár✿، MaSuMeH_M و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا