خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

"zhina"

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
235
امتیاز واکنش
9,648
امتیاز
263
زمان حضور
58 روز 3 ساعت 46 دقیقه
رایج ترین سوتی هاهم خلاصه میشه تو
به معلمی که مرد بگم خانوم
به معلمی که زنخ بگم مامان
همراه با حرف زدن با معلم به دوستمم فش بدم:smileb:


بدترین سوتیت؟

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: parädox، نسترن و Sh@bnam

The Black Queen

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
48
امتیاز واکنش
1,143
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
از دنیای متروکه قلب داغونم.....
زمان حضور
9 روز 10 ساعت 20 دقیقه
خب از اسم تایپیک معلومه موضوعش چیه:g3b:

سوتی‌ها و گیج بازیاتون رو بگین یکم بخندیم:l2b:


اسپم ندین!


بدترین سوتیت؟

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

The Black Queen

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
48
امتیاز واکنش
1,143
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
از دنیای متروکه قلب داغونم.....
زمان حضور
9 روز 10 ساعت 20 دقیقه
اول هم خودم شروع میکنم:bunnyb:


یه روز من از در مدرسه زنگ آخر اومدم بیرون. همه چی عادی بود بعد ۵۰ متر رفتم جلو دیدم چرا من انقدر سبکم؟
دستمو کشیدم رو کمرم دیدم یا خدا! کوله پشتیم کو؟:blinkb:
آقا من همچون میگ میگ بدو رفتم تو مدرسه خودم داشتم از خنده میمردم بعد این طرف هم هی این سرایداره گیر داده چی جا گذاشتی؟
بابا فضولی مگه خب من میگم یه چی جاگذاشتم بعد میگه چی جا گذاشتی؟
خدایی مسخره نبود بگم آش رو با جاش، کتابا رو با کوله پشتی جا گذاشتم؟
خلاصه من با خجالت و خنده از مدرسه اومدم بیرون حالا اینور همکلاسام:
از دم همه دارن میخندن قیافه منم رنگ این گله::گل:
حالتم هم کسی که هم خجالت کشیده هم از خنده داره میمره هم عزا گرفته:l3b::l3b:
خلاصه ما با خجالت بقیه راه خونه رو طی کردیم و رسیدیم:l2b:


بدترین سوتیت؟

 
  • خنده
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: Ghazaleh.A، LIDA_M، Maryam.alef و 7 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
اهم اهم
والا من یه دفعه دامن شلواری پام بود
بعد مامانم گف وسایلتو ببر تو اتاقت ک الان مهمونا میان
بعد همون موقع رسیدن و من به تکاپو افتادم(تکاپو افتادنم تو حلقم:lollipop1b:)
داشتم میگفتم:day_dreaming:
بعد من با حالت دو به سمت اتاقم پرواز کردم و جونم براتون بگه ک پام گیر کرد تو پاچه شلوارم
و دنگ افتادم:g7b:
و هرکدام از اعضای خانواده یک طرف میخندیدن و مهمونای عزیز پشت در منتظر بودن تا ما درو باز کنیم:sighb:

پ.ن:گفتن هرگونه واژه دستوپاچلفتی و همانند ان پیگرد الهی دارد:wr1b:


بدترین سوتیت؟

 
  • خنده
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 6 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
خوب منم که معرف حضور همتون هستم :lollipop2b:
سلطان سوتی
خب بزارین سوتی جدیدمو بگم
داشتم با دوستم در باره دوستش صحبت میکردیم که حالا دوستش بماند کی بود
زره پوش خانه (مادر محترم) وارد شد
گفت: چکار داری میکنی ؟؟؟:fight2b::fight2b:فقط بجا این دمپایی دستش بود :)
منم هواسم پرت کرده بودم رو هوا سر فرشته هامو گرم کنم توپ بازی کنن
هیچی گفتم : واای نمیدونی چقدد جیگرهه واقعا دو تاشون بهم میخورن نه ؟بیا عکسشو ببین :spin1b:
خلاصه زره پوش نزدیک شدو گفت ببینم :fight2b::fight2b:
منم عکس دوست دوستمو نشونش دادم :smileb:
:fight1b::fight1b:طی حرکاتی غیر قابل ذکر داغون شدم :lol::lol::lol::lol::lol::lol:


بدترین سوتیت؟

 
  • قهقهه
  • خنده
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻، The Black Queen و یک کاربر دیگر

The Black Queen

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
48
امتیاز واکنش
1,143
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
از دنیای متروکه قلب داغونم.....
زمان حضور
9 روز 10 ساعت 20 دقیقه
آقا من یه سری داشتم با رفیقم حرف میزدم:
بعد میخواستم بگم چاقو دسته زنجانی برداریم با تریلی بریم سراغ فلانی گفتم چاقوی ۱۸ چرخ دسته کرمانی ورداریم بریم:l3b:


یه سری هم میخواستم بگم زوج جذاب گفتم جز ذجاب:blinkb:


بدترین سوتیت؟

 
  • قهقهه
  • خنده
  • تشکر
Reactions: SheRviN DoKhT، LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 3 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
والا من یدفعه مامان بزرگم برای تولدم پالتو گرفتن:day_dreaming:
منم عصر کلاس داشتم اونو تنم کردم:lollipop1b:
یدفعه دوستم گف اع بچم انقد ذوق داشته ک مارک لباسو هم نکنده:boredb:
و دیدم بلی بنده مااارک به اون گنده ای رو نکندم:sighb:
و هنوز ک هنوزه....:sighb:


بدترین سوتیت؟

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: SheRviN DoKhT، LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 3 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
یدفعه با معلمام به مراسمی دعوت شده بودیم
موقعی ک غذا رو اوردن
من تماااام تلاشمو میکردم که مثل آدم غذا بخورم:day_dreaming:
ولی نمیدونم چرااااا جوجه کنده نمیشد:/؟ و من از بس در تلاش بودم
تمام غذا رو ریختم رو زمین:/!
یه دفعه معلمم گف اع چ زود خوردی
(چون از من دور تر بود)
گفتم اره سرعتم زیاده:sighb:
هنوز ک هنوزه دعا میکنم ک معلمام اون صحنه رو ندیده باشن:g7b:


بدترین سوتیت؟

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: SheRviN DoKhT، LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 3 نفر دیگر

هلیا

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/20
ارسال ها
243
امتیاز واکنش
862
امتیاز
228
زمان حضور
16 روز 20 ساعت 14 دقیقه
من که اصلا نگم براتون
یه بار مهمون اومد خونه مون و گفتن که اقا ما یه سریالی می بینیم الان داره شروع میشه برین تلویزیون رو روشن کنید ببینیم(که الان یادم نی اسم فیلمه چی بود) خلاصه منم کنترل تلوزیون دستم بود قبلش.
گفتم باشه الان روشن میکنم ببینین.
حدود پنج دیقه گذشت و مهمون محترم گفتن که چرا روشن نکردی هلیا و اینا.
منم گفتم دارم دنبال کنترل میگردم، هرچقدر میگردم پیدا نمیشه.
مامانمم یه ذره نگاه کرد و بعد بنده تازه متوجه شدم که از همون کنترل دستم بود داشتم دنبالش میگردم:lol::lol::lol:
(حالا بازم گیج بازیا منو خواهید داشت فقط باید یادم بیاد)
و خلاصه اینکه


ادامه دارد...


بدترین سوتیت؟

 
  • خنده
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، LIDA_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 2 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,392
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
راهنمایی که بودم با همون دوست صمیمیم که گفتم با مامانامون رفتیم پرو یونیفرم مدرسه .آقا ما مانتو رو پوشیدیم اندازه بود هر چی منتظر شدیم شلوارش رو بهم ندادن. به خانم خیاطه گفتم تومونش کو؟(منظورم شلوارش بود)اینقدر خندیدیم که حد نداشت.


بدترین سوتیت؟

 
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sepideh:)، The Black Queen و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا