خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
رایت حسن تو از مه برگذشت
با من این جور تو از حد درگذشت


آتش هجر توام خوش خوش بسوخت
آب اندوه توام از سر گذشت


نگذرد بر هیچ کس از عاشقان
آنچ دوش از عشق بر چاکر گذشت


گریهٔ من شور در عالم فکند
نالهٔ من از فلک برتر گذشت


دوش باز آمد خیالت پیش من
حال من چون دید از من درگذشت


دیده‌ام در پای او گوهر فشاند
تا چو می‌بگذشت بر گوهر گذشت


درگذشت اشک من از یاقوت سرخ
گرچه در زردی رخم از زر گذشت


پایهٔ حسنت به هر شهری رسید
لشکر عشقت به هر کشور گذشت


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
سخت خوشی چشم بدت دورباد
سال و مه و روز و شبت سور باد


بندهٔ زلفین تو شد غالیه
خاک کف پای تو کافور باد


خادم و فراش تو رضوان سزد
چاکر و دربان درت حور باد


عاشق محنت‌زده چون هست شاد
حاسد خرم شده مهجور باد


وصل تو بادا همه نزدیک ما
هجر تو جاوید ز ما دور باد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
از بس که کشیدم از تو بیداد
از دست تو آمدم به فریاد


فریاد از آن کنم که آمد
بر من ز تو ای نگار بیداد


داد از دل پر طمع چه دارم
بر خیر چرا کنم سر از داد


مردی چه طلب کنم ز آتش
نرمی چه طلب کنم ز پولاد


شادی ز دل منست غمگین
در عشق تو ای بت پری‌زاد


هرگز دل من مباد بی‌غم
گر تو به غم دل منی شاد


من جان و جهان به باد دادم
ای جان جهان ترا بقا باد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرا با دلبری کاری بیفتاد
دلم را روز بازاری بیفتاد


مسلمانان مرا معذور دارید
دلم را ناگهان کاری بیفتاد


قبای عشق مجنون می‌بریدند
دلم را زان کله واری بیفتاد


دلم سجادهٔ عشقش برافشاند
از آن سجاده زناری بیفتاد


دلم با عشق دست اندر کمر زد
بسی کوشید و یکباری بیفتاد


مرا افتاد با بالای او کار
نه بر بالای من کاری بیفتاد


جهان را چون دل من بر زمین زد
کنون از دست دلداری بیفتاد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرکس که ز حال من خبر یابد
بدعهدی تو به جمله دریابد


بر من غم تو کمین همی سازد
جانم شده گیر اگر ظفر یابد


عشقت به بهانه‌ای دلم بستد
ترسم که بهانهٔ دگر یابد


خواهم که دمی برآورم با تو
بی‌آنکه زمانه زان خبر یابد


دی بنده به دل خرید وصل تو
امروز به جان خرد اگر یابد


زان می‌ترسم که هر متاعی را
چون نرخ گران شود بتر یابد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دور تو کم کسی امان یابد
در عشق تو کم دلی زبان یابد


خود نیز نشان نمی‌توان دادن
زان‌کس که ز تو همی نشان یابد


وصل تو اگر به جان بیابد دل
انصاف بده که رایگان یابد


تنها تو همه جهانی و آن کس
کو یافت ترا همه جهان یابد


در آینه گر جمال بنمایی
از نور رخت خیال جان یابد


ور سایهٔ تو بر آفتاب افتد
منشور جمال جاودان یابد


از روز عیان‌تری و جوینده
از راز دلت همی نهان یابد

روی تو که دل نیاردش دیدن
دیده که بود که روی آن یابد


نشگفت که در زمین تویی چون تو
ماهی تو و مه بر آسمان یابد


زین قرن قرین تو کی آید کس
تا چون تو یکی به صد قران یابد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
حسنت اندر جهان نمی‌گنجد
نامت اندر دهان نمی‌گنجد


راز عشقت نهان نخواهد ماند
زانکه در عقل و جان نمی‌گنجد


با غم تو چنان یگانه شدم
که دل اندر میان نمی‌گنجد


طمع وصل تو ندارم ازآنک
وعده‌ات در زبان نمی‌گنجد


آخر این روزگار چندان ماند
که دروغی در آن نمی‌گنجد


روی پنهان مکن که راز دلم
بیش از این در نهان نمی‌گنجد


گویی از نیکویی رخ چو مهم
در خم آسمان نمی‌گنجد


چه عجب شعر انوری را نیز
معنی اندر بیان نمی‌گنجد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
یار گرد وفا نمی‌گردد
حاجتی زو روا نمی‌گردد


ما به گرد درش همی گردیم
گرچه او گرد ما نمی‌گردد


یک زمان صحبت جدایی یار
از بر ما جدا نمی‌گردد


هیچ شب نیست تا ز خون جگر
بر سرم آسیا نمی‌گردد


مبتلاام به عشق و کیست که او
به غمش مبتلا نمی‌گردد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق تو بر هرکه عافیت به‌سر آرد
هر دو جهانش به زیر پای درآرد


عقل که در کوی روزگار نپاید
بر سر کوی تو عمرها به‌سر آرد


صبر که ساکن‌ترین عالم عشق است
زلف تو هر ساعتش به رقص درآرد


با توبه بیشئی صبر درنتوان بست
زانکه به یک روزه غم شکم ز بر آرد


بوی تو باد ار شبی برد به طوافی
جملهٔ عشاق را ز خاک برآرد


گفتم یارب چه عیشها کنمی من
گر ز وصال توام کسی خبر آرد


هجر ترا زین حدیث خنده برافتاد
گفت که آری چنین بود اگر آرد


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
یار دل در میان نمی‌آرد
وز دل من نشان نمی‌آرد


سایه بر کار من نمی‌فکند
تا که کارم به جان نمی‌آرد


وز بزرگی اگرچه در کارست
خویشتن را بدان نمی‌آرد


کی به پیمان من درآرد سر
چون که سر در جهان نمی‌آرد


روز عمرم گذشت و وعدهٔ وصل
شب هجرش کران نمی‌آرد


عمر سرمایه‌ایست نامعلوم
تاب چندین زیان نمی‌آرد


به سر او که عشق او به سرم
یک بلا رایگان نمی‌آرد


به دروغی بر انوری همه عمر
گر سر آرد توان نمی‌آرد


اشعار انوری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا