خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,517
امتیاز واکنش
23,056
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 12 ساعت 29 دقیقه
ترا من دوست می‌دارم ندانم چیست درمانم
نه روی هجر می‌بینم نه راه وصل می‌دانم
نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم
نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم

دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی
مکن تکلیف ناواجب که بی‌دل صبر نتوانم
اگر با من نخواهی ساخت جانم همچو دل بستان
که بی‌وصل تو اندر دل وبال دل بود جانم​


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: Mahshid Setoodeh

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای یار مرا غم تو یارست
عشق تو ز عالم اختیارست


با عشق تو غم همی گسارم
عشق تو غمست و غمگسارست


جان و جگرم بسوخت هجران
خود عادت دل نه زین شمارست


جان سوختن و جگر خلیدن
هجران ترا کمینه کارست


در هجر ز درد بی‌قرارم
کان درد هنوز برقرارست


ای راحت جان من فرج ده
زان درد که نامش انتظارست


در تاب شدی که گفتم از تو
جز درد مرا چه یادگارست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست


دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست


گر جان منست ازو به جانم
من هیچ ندانم این چکارست


ناید بر من خیال او هیچ
وین هم ز خلاف روزگارست


کارم چو نگار نیست با او
زان بر رخ من ز خون نگارست


زو هیچ شمار برنگیرم
زیرا که جفاش بی‌شمارست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA *

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست
هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست


ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک
در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست


هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم
عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست


هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند
وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست


گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا
از ورای آن کمال او کمالی دیگرست


من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظه‌ای
زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA *

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
امید وصل تو کاری درازست
امید الحق نشیبی بی‌فرازست


طمع را بر تو دندان گرچه کندست
تمنا را زبان باری درازست


ره بیرون شد از عشقت ندانم
در هر دو جهان گویی فرازست


به غارت برد غمزه‌ت یک جهان جان
لـ*ـبت را گو که آخر ترکتازست


در این ماتم‌سرا یعنی زمانه
بسا عید و عروسی کز تو بازست


نگویی کاین چنین عید و عروسی
طرب در روزه عشرت در نمازست


حدیث عافیت یکبارگی خود
چنان پوشیده شد گویی که آزست


نیاز ای انوری بس عرضه کردن
که معشوق از دو گیتی بی‌نیازست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA *

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهرت به دل و به جان دریغست
عشق تو به این و آن دریغست


وصل تو بدان جهان توان یافت
کان ملک بدین جهان دریغست


کس را کمر وفا مفرمای
کان طرف بهر میان دریغست


با کس به مگوی نام تو چیست
کان نام به هر زبان دریغست


قدر چو تویی زمین چه داند
کان قدر به آسمان دریغست


در کوی وفای تو به انصاف
یک دل به هزار جان دریغست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA *

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای برادر عشق سودایی خوشست
دوزخ اندر عاشقی جایی خوشست


در بیابان رهروان عشق را
زاب چشم خویش دریایی خوشست


غمگنان را هر زمان در کنج عشق
یاد نام دوست صحرایی خوشست


با خیال روی معشوق ای عجب
جام زهرآلود حلوایی خوشست


عمرها در رنج چون امروز و دی
بر امید بود فردایی خوشست

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
کار دل از آرزوی دوست به جانست
تا چه شود عاقبت که کار در آنست


کرد ز جان و جهان ملول به جورم
با همه بیداد و جور جان جهانست


عشوه دهد چون جهان و عمر ستاند
در غم او عشوه سود و عمر زیانست


عشق چو رنگی دهد سرشک کسی را
روی سوی من کند که رسم فلانست


بلعجبی می‌کند که راز نگهدار
روی به خون تر چه روز راز نهانست


خصم همی گویدم که عاشق زاری
خیره چه لعب‌الخجل کنم که چنانست


عاشقی ای انوری دروغ چگویی
راز دلت در سخن چو روز عیانست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA *

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق تو از ملک جهان خوشترست
رنج تو از راحت جان خوشترست


خوشترم آن نیست که دل برده‌ای
دل در جان می‌زند آن خوشترست


من به کرانی شدم از دست هجر
پای ملامت به میان خوشترست


دل به بدی تن زده تا به شود
خوردن زهری به گمان خوشترست


وصل تو روزی نشد و روز شد
سود نه و مایه زیان خوشترست


عمر شد و عشوه به دستم بماند
دخل نه و خرج روان خوشترست


از پی دل جان به تو انداختیم
بر اثر تیر کمان خوشترست


کیسهٔ عمرم ز غمت شد تهی
بی‌رمه مرسوم شبان خوشترست


این همه هست و تو نه با انوری
وین همه در کار جهان خوشترست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA * و moh@mad

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق تو قضای آسمانست
وصل تو بقای جاودانست


آسیب غم تو در زمانه
دور از تو بلای ناگهانست


دستم نرسد همی به شادی
تا پای غم تو در میانست


در زاویهای چین زلفت
صد خردهٔ عشق در میانست


این قاعده گر چنین بماند
بنیاد خرابی جهانست


با حسن تو در نوالهٔ چرخ
رخسارهٔ ماه استخوانست


وز عافیتی چنین مروح
در عشق تو عمر بس گرانست


با آنکه نشان نمی‌توان داد
کز وصل تو در جهان نشانست


دل در غم انتظار خون شد
بیچاره هنوز در گمانست


گفتم که به تحفه پیش وعده‌اش
جان می‌نهم ار سخن در آنست


دل گفت که بر در قبولش
هرچه آن نرود به دست جانست


بازار سپید کاری تو
اکنون به روایی آنچنانست


کانجا سر سبز بی‌زر سرخ
چون سیم سیاه ناروانست


زر بایدت انوری وگر نیست
غم خور که همیشه رایگانست


بی‌مایه همی طلب کنی سود
زان گاهی سود و گه زیانست

انوری


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: * AZALIA * و moh@mad
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا