خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
در همه عالم وفاداری کجاست
غم به خروارست غمخواری کجاست


درد دل چندان که گنجد در ضمیر
حاصلست از عشق دلداری کجاست


گر به گیتی نیست دلداری مرا
ممکن است از بخت دل‌باری کجاست


اندرین ایام در باغ وفا
گر نمی‌روید گلی خاری کجاست


جان فدای یار کردن هست سهل
کاشکی یار بسی یاری کجاست


در جهان عاشقی بینم همی
یک جهان بی‌کار با کاری کجاست

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
غم عشق تو از غمها نجاتست
مرا خاک درت آب حیاتست


نمی‌جویم نجات از بند عشقت
چه بندست آنکه خوشتر از نجاتست


مرا گویند راه عشق مسپر
من و سودای عشق این ترهاتست


ز لعب دو رخت بر نطع خوبی
مه اندر چارخانه شاه ماتست


دل و دین می‌بری و عهد و قولت
چو حال و کار دنیا بی‌ثباتست


عنایت بر سر هجرم به آیین
هم از جور قدیم و حادثاتست


چنان ترسد دل از هجر تو گویی
شب هجران تو روز وفاتست


به جان و دل ز دیوان جمالت
امیر عشق را بر من براتست


براتی گر شود راجع چه باشد
نه خط مجد دین شمس الکفاتست

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا دل مسکین من در کار تست
آرزوی جان من دیدار تست


جان و دل در کار تو کردم فدا
کار من این بود دیگر کار تست


با تو نتوان کرد دست اندر کمر
هرچه خواهی کن که دولت یار تست


دل ترا دادم وگر جان بایدت
هم فدای لعل شکربار تست


شایدم گر جان و دل از دست رفت
ایمنم اندی که در زنهار تست

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
دل در آن یار دلاویز آویخت
فتنه اینست که آن یار انگیخت


دل و دین و می و عهد و قوت
رخت بر سر به یکی پای گریخت


دل من باز نمی‌یابد صبر
همه آفاق به غربال تو بیخت


ور نمی‌یابد آن سلسله موی
کار جانم به یکی موی آویخت


دل به سوی دل برفتم بر درش
چشمم از اشک بسی چشم آویخت


یار گلرخ چو مرا بار ندارد
گل عمرم همه از پای بریخت

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای به دیدهٔ دریغ خاک درت
همه سوگند من به جان و سرت


گوش را منتست بر همه تن
از پی آن حدیث چون شکرت


اشک چون سیم و رخ چو زر کردم
از برای نثار رهگذرت


مایهٔ کیمیاست خاک درت
کی درآید به چشم سیم و زرت


دل بی‌رحم تو رحیم شود
گر ز حال دلم شود خبرت

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
گلبن عشق تو بی‌خار آمدست
هر گلی را صد خریدار آمدست


عالمی را از جفای عشق تو
پای و پیشانی به دیوار آمدست


حسن را تا کرده‌ای بازار تیز
فتنه از خانه به بازار آمدست


باز کاری درگرفتستی مگر
نو گرفتی تازه در کار آمدست


تا ترا جان جهان خواند انوری
در جهان شوری پدیدار آمدست

انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
پایم از عشق تو در سنگ آمدست
عقل را با تو قبا تنگ آمدست


نام من هرگز نیاری بر زبان
آری از نامم ترا ننگ آمدست


هرچه دانی از جفا با من بکن
کت زبونی نیک در چنگ آمدست


هرکسی آمد به استقبال من
اندهانت چند فرسنگ آمدست


انوری پایت ز راهی بازکش
کاندران هر مرکبی لنگ آمدست


انوری


اشعار انوری

 

Mahshid Setoodeh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/1/20
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
3,130
امتیاز
228
زمان حضور
26 روز 7 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
کارم ز غمت به جان رسیدست
فریاد بر آسمان رسیدست


نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه
از دل به سر زبان رسیدست


در عشق تو بر امید سودی
صد بار مرا زیان رسیدست


هرجا که رسم برابر من
اندوه تو در میان رسیدست


این آب ز فرق برگذشته است
وین کارد بر استخوان رسیدست


انوری


اشعار انوری

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,970
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار
سر پیوند چو من باز فرود آرد یار
کاشکی هیچ‌کسی زو خبری می‌دهدی
تا از این واقعه خود هیچ خبر دارد یار
تو ببینی که مرا عشوه دهان خنداخند
سالها زار بگریاند و بگذارد یار
یارت ار جو کند خود چکند چون به عتاب
خون بریزد که همی موی نیازارد یار


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: Mahshid Setoodeh

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,970
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
وز بلا دلقی کنون نو دوختم
هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم
زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم


اشعار انوری

 
  • تشکر
Reactions: Mahshid Setoodeh
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا