خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تا اینجا چطور بوده؟

  • عالی

    رای: 9 64.3%
  • بد

    رای: 5 35.7%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    14

Maedeh.h3t

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
846
امتیاز
153
سن
23
زمان حضور
3 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کنار راه پله رد و سوار آسانسور ساختمون شدیم. به این فکر می‌کردم که قراره چند سال تنهایی توی این ساختمون زندگی کنم و برم و بیام. تنها بودن رو دوست نداشتم هر چند اسمم رو تنها گذاشتند! ‌
توی همین افکار بودم که آسانسور طبقه دوم ایستاد. وقتی در باز شد چشمم به راهرویی افتاد که دو تا در روبه‌روی هم افتاد. کشون کشون ساکم رو از آسانسور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نگار دل | Maedeh.h3t کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، * رهــــــا *، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 3 نفر دیگر

Maedeh.h3t

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
846
امتیاز
153
سن
23
زمان حضور
3 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنار ماشین ایستادم و تیام همون‌طور که در ماشینش رو باز می‌کرد گفت:
_ اون دختره که دیدیم رو می‌شناختی؟
مرموز نگاهش کردم و حواب دادم:
_ نه چطور مگه؟ حتما چشمت گرفتتش؟
سریع روشو ازم گرفت و با خنده گفت:
_ نه بابا... همین‌طوری پرسیدم. گفتم حتما هم‌دیگه رو می‌شناسید که بهمون لبخند زد.
در ماشین رو باز کرد و سوار ماشین شد.
کنارش نشستم و گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نگار دل | Maedeh.h3t کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، * رهــــــا *، vettue و 2 نفر دیگر

Maedeh.h3t

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
846
امتیاز
153
سن
23
زمان حضور
3 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
به طرف لباس های شیک و متنوع رفتم. یکم شلوغ بود. این طبقه هم به بزرگی طبقه‌ی پایین بود و پر از لباس از انواع مختلف بود.
بین مانکن‌ها و لباس‌هایی که به چوب لباسی آویزون بودن چرخیدم. همه‌ی لباس ها گرون ولی خاص و خوشگل بودند.‌ اونقدر پول همراهمون نبود که بخوام لباس ‌با این قیمت بالا بخرم.
چرخی دیگه بین لباس‌ها زدم و به طبقه‌ی پایین رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نگار دل | Maedeh.h3t کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، * رهــــــا *، vettue و 2 نفر دیگر

Maedeh.h3t

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/2/20
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
846
امتیاز
153
سن
23
زمان حضور
3 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان ۹۸ | رمان ۹۸
پلاستیکی که داخلش چند تا کنسرو و آبمیوه بود رو جلوی در گذاشتم و از توی کیف کوچیکم کلید زاپاس رو بیرون آوردم.
وقتی در رو باز کردم، به طرفشون برگشتم که دیدم تیام داره سر به سره دختره می‌ذاره.
هرچند دختر با ادبی بود و ازش خوشم اومده بود ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نگار دل | Maedeh.h3t کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، * رهــــــا *، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا