خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیروز تو را به خواب دیدم.. و انگار تکه نباتی بودی..
ذوب می‌شدی.. حل می‌شدی.. مگر شیرین‌تر از نبات هم یافت می‌شود؟
دیروز خوابت را دیدم و انگار شاخه‌ای سبز بودی..
خرامان.. رقصان.. روی ناهمواری‌هایم.. خم می‌شدی.. مگر چیزی بیش از اینکه شاخه‌ای سبز باشی، خوشحالم می‌کند؟
دیروز تو را در خواب دیدم.. و انگار قطعه‌ای مرمرین بودی..
خرد می‌شدی و.. جمع می‌شدی.. بعد هم در اعماقم به آوار بدل می‌شدی..
مگر آدم آرزویی فراتر از تصاحب و.. در دست گرفتن تکه‌ای از مرمر را در سر می پروراند؟
دیروز تو را در خواب دیدم و.. انگار که عود و عنبر بودی..
عطر تو می‌تراوید و جان‌فزا می‌شد.. و درون نفس‌هایم ساکن می‌شدی..
مگر جز بوییدن عود و عنبر هم.. چیزی بر وجد و سرمستی‌ام می‌افزاید؟



عاشقانه‌های نزار قبانی

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 3 نفر دیگر

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
من چیزی از عشق مان
به کسی نگفته‌ام!
آنها تو را هنگامی که
در اشک های چشمم
تن می‌شسته ای دیده اند.
***
دوستم داشته باش
از رفتن بمان!
دستت را به من بده
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش
***
آن هنگام که با لباسی نو دوز
به دیدنم می آیی
شوق باغبانی با من است
که گلی تازه
در باغچه اش روییده باشد …


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
دشنه ات را از سـ*ـینه ام بیرون بکش
بگذار زندگی کنم
عطر تنت را از پوستم بگیر و
بگذار زندگی کنم
بگذار با زنی تازه آشنا شوم که
نامت را از خاطرم پاک کند و
کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید.
***
زن
مردی ثروتمند یا زیبا
یا حتی شاعر نمی‌خواهد
او مردی می‌خواهد
که چشمانش را بفهمد
آن گاه که اندوهگین شد
با دستش به
سـ*ـینه اش اشاره کند
و بگوید : اینجا سرزمین توست.
***
من
رازی را پنهان نکرده ام
قلبم کتابی است …
که خواندنش برای تو آسان است.
من
همواره تاریخ قلبم را می نگارم
از روزی که در آن
به تو عاشق شدم!


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
دلتنگ شده ام!
به من بیاموز
که ریشه ی عشقت را از ته بزنم
به من بیاموز
که اشک چطور جان می دهد در خانه چشم
به من بیاموز
که قلب چگونه می میرد و دلتنگی خود را می کشد
******
خسته بر شنزار وجودت خم می‌شوم
این کودک از زمان تولد تاکنون نخوابیده است
******
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده می میرم
چون بیدهای مجنون


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
در خیابان های شب
دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمانت
گستره شب را ربوده است.
******
تو با کدام زبان صدایم می‌زنی
سکوت تو را لمس می‌کنم
به من که نگاه می‌کنی
به لکنت می‌افتم
زبان عشق سکوت می‌خواهد
زبان عشق واژه‌ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه‌ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می‌کنی
می‌خواهم زبان تو را بیاموزم
***
بهار
از نامه‌های عاشقانه من و تو
شکل می‌گیرد
«دوستت دارم»
و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم.


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم
نه در برابر زنی که شیفته ام می کند
نه در برابر شعری که حیرتزده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند…
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بین پرنده… و دانه گندم!
***
برف نگران ام نمی‌کند
حصار یخ رنج ام نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌ کنم
گاهی با شعر و گاهی با عشق
که برای گرم شدن
وسیله ی دیگری نیست
جز آن‌ که دوستت بدارم
یا برایت عاشقانه بسرایم
***
همه محاسبات مرا در هم ریخته ای
تا یک ساعت پیش
فکر می‌کردم
ماه در آسمان است
اما یک ساعت است
که کشف کرده ام
ماه
در چشمان تو جای دارد.


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن‌ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ هایم
چونان سرنوشت
***
بانوی من
اگر دست من بود سالی برای تو می‌ساختم
که روزهایش را هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته هایش تکیه بدهی و آفتاب بگیری!
و هر طور دلت خواست بر ساحل ماه‌ های آن بدوی.


عاشقانه‌های نزار قبانی

 

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
چرا تو؟
چرا تنها تو
از میان تمام زنان
هندسه زندگی مرا عوض می‌کنی
ضرباهنگ آن را دگرگون می‌کنی
پا برهنه و بی خبر
وارد دنیای روزانه ام می شوی
و در پشت سر خود می‌بندی
و من اعتراضی نمی‌کنم؟
چرا تنها و تنها
تو را دوست دارم
تو را می‌گزینم
و می گذارم تو مرا
دور انگشت خود بپیچی
و من اعتراضی نمی‌کنم؟
چرا؟
چرا تمامی دوران ها را در هم می ریزی
تمامی قرن‌ ها را از حرکت باز می‌ داری
تمامی زنان قبیله را
یک یک
در درون من می‌کشی
و من اعتراضی نمی‌کنم؟
چرا؟
از میان همه زنان
در دستان تو می‌نهم
کلید شهرهایم را
که دروازه شان را
هرگز بر روی هیچ خودکامه ای نگشودند
و بیرق سفید شان را
در برابر زنی نیافراشتند
و از سربازانم می‌خواهم
با سرودی از تو استقبال کنند،
دستمال تکان دهند
و تاج‌ های پیروزی بلند کنند
و در میان نوای موسیقی و آوای زنگ‌ها
در مقابل شهروندانم
تو را شاهزاده تا آخر عمر بنامم؟
منبع:کوکا


عاشقانه‌های نزار قبانی

 

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
وقتي عاشقم
حس می کنم سلطان زمانم
و مالک زمين و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشيد می‌رانم
وقتي عاشقم
نور سيالی می‌شوم
پنهان از نظر ها
و شعر ها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابريشم می‌شوند
وقتي عاشقم
آب از انگشتانم فوران می‌کند
و سبزه بر زبانم می‌رويد
وقتي عاشقم
زمانی می‌شوم خارج از هر زمان
وقتي بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سويم می‌دوند.
منبع: وبلاگ شعر و موسیقی


عاشقانه‌های نزار قبانی

 

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
اين نامه ي آخر است
پس از آن نامه يي وجود نخواهد داشت
اين واپسين ابر پر باران خاکستري ست
که بر تو مي بارد
پس از آن ديگر باراني وجود نخواهد داشت
آخرين نامه ي جنون است اين
آخرين سياه مشق کودکي
ديگر نه ساده گي کودکي را به تماشا خواهي نشست
نه شکوه جنون را
دل به تو بستم گل ياس ِ دلپذير
چون کودکي که از مدرسه مي گريزد
و گنجشک ها و شعرهايش را
در جيب شلوارش پنهان مي کند
من کودکي بودم
گريزان و آزاد
بر بام شعر و جنون
اما تو زني بودي
با رفتارهاي عاميانه
زني که چشم به قضا و قدر دارد
و فنجان قهوه
و کلام فالگيران
زني رو در روي صف خواستگارانش
افسوس
از اين به بعد در نامه های عاشقانه
نوشته ها آبی نخواهی خواند
در اشک شمع ها
و نوشیدنی نيشکر
ردی از من نخواهی ديد
از اين پس در کيف نامه رسان ها
بادبادک رنگينی برای تو نخواهد بود
ديگر در عذاب زايمان کلمات
و در عذاب شعر حضور نخواهی داشت
جامه شعر را بدر آوردی
خودت را بيرون از باغ‌های کودکی پرتاب کردی
و بدل به نثر شدی
وبلاگ: شعر و موسیقی


عاشقانه‌های نزار قبانی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا