عاشقانه‌های نزار قبانی

SAEEDEH.T · 26/7/22

وقتی عاشقم
حس می‌کنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید می‌رانم
وقتی عاشقم
نور سیالی می‌شوم
پنهان از نظر‌ها
و شعر‌ها در دفتر شعرم
کشتزار‌های خشخاش و گل ابریشم می‌شوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می‌کند
و سبزه بر زبانم می‌روید
وقتی عاشقم
زمانی می‌شوم خارج ازهر زمان
وقتی بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سویم می‌دوند

SAEEDEH.T · 26/7/22

بهت قول دادم فورا تمامش کنم.
اما وقتی دیدم قطره‌های اشک از چشمانت فرو می‌غلتند
دستپاچه شدم
و آنگاه که چمدان‌ها را روی زمین دیدم
فهمیدم که تو به این سادگی‌ها قابل کشتن نیستی
تو وطنی
تو قبیله‌ای
تو قصیده‌ای پیش از سروده شدن
تو دفتری تو راه و مسیری
تو کودکی هستی
تو ترانه‌ی ترانه‌هایی
تو ساز و آوازی
تو درخشنده‌ای
تو پیامبری.

SAEEDEH.T · 26/7/22

دشنه‌ات را از دلم بیرون بکش
بگذار زندگی کنم
عطر تنت را از پوستم بگیر و
بگذار زندگی کنم
بگذار با زنی تازه آشنا شوم که
نامت را از خاطرم پاک کند و
کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید
۲۴. آه‌ای بانوی من!
اگر که هدایت این روزگار در دستان من بود
سالی را تنها برای تو خلق می‌کردم
که روزهایش را همانگونه که دوست داری جدا کنی
و به هفته‌هایش همانطور که دوست داری تکیه کنی
و آفتاب بگیری و برقصی.
و هرچه که می‌خواهی
بر روی ماسه‌های ماه‌های آن بنویسی..
هر سال که سپری می‌شود.
تو همچنان عشق من باقی خواهی ماند

SAEEDEH.T · 26/7/22

تو با کدام زبان صدایم می‌زنی
سکوت تو را لمس می‌کنم
به من که نگاه می‌کنی
به لکنت می‌افتم
زبان عشق سکوت می‌خواهد
زبان عشق واژه‌ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه‌ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می‌کنی‌
می‌خواهم زبان تو را بیاموزم

SAEEDEH.T · 26/7/22

من، اما آمده‌ام
تا از تو تشکر کنم
به‌خاطر گل‌های اندوهی
که در درونم کاشتی
از تو آموختم
که گل‌های سیاه را دوست بدارم.
بخرم.
و جای‌جای اتاقم را با آن بیارایم…

SAEEDEH.T · 26/7/22

همه گل‌هایم
ثمره باغ‌های توست
و هر می‌که بنوشم من
از عطای تاکستان توست
و همه انگشتری‌هایم
از معادن طلای توست
و همه آثار شعری ام
امضای تو را پشت جلد دارد

SAEEDEH.T · 26/7/22

نمی‌توانم با تو بیش از پنج دقیقه بنشینم
و ترکیب خونم دگرگون نشود
و کتاب‌ها
و تابلو‌ها
و گلدان‌ها
و ملافه‌های تختخواب از جای خویش پرنکشند
و توازن کره زمین به اختلال نیفتد

SAEEDEH.T · 26/7/22

زن
مردی ثروتمند یا زیبا
یا حتی شاعر نمی‌خواهد
او مردی می‌خواهد
که چشمانش را بفهمد
آن گاه که اندوهگین شد
با دستش به
دل اش اشاره کند
و بگوید: اینجا سرزمین توست

SAEEDEH.T · 26/7/22

بهت قول دادم برنگردم.
اما برگشتم
و از اشتیاق نمیرم، اما مردم
به چیز‌هایی بزرگتر از خودم قول دادم
با خودم چکار کردم؟
از شدت صداقت دروغ گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم.

SAEEDEH.T · 26/7/22

من
رازی را پنهان نکرده‌ام
قلبم کتابی است
که خواندنش برای تو آسان است
من
همواره تاریخ قلبم را می‌نگارم
از روزی که در آن
به تو عاشق شدم!

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین