نویسنده این موضوع
وارد مارکت شدم و پشت میز ولو شدم. در حالِ حاضر به هیچ عنوان حوصله اون مجید رو ندارم. سرم داشت از درد میترکید و داشتم روانی میشدم اگه اون مرتیکه بیاد که دیگه باید کفنم رو آماده کنم!
از شدت درد احساس کردم دارم فلج میشم، نمیدونم چه مرگمه؛ ولی دوست دارم هر چی زودتر تموم بشه!
حالم انقدر بد بود که توان تکون خوردن رو نداشتم.
من که خوب...
از شدت درد احساس کردم دارم فلج میشم، نمیدونم چه مرگمه؛ ولی دوست دارم هر چی زودتر تموم بشه!
حالم انقدر بد بود که توان تکون خوردن رو نداشتم.
من که خوب...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: