خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
وارد مارکت شدم و پشت میز ولو شدم. در حالِ حاضر به هیچ عنوان حوصله اون مجید رو ندارم. سرم داشت از درد می‌ترکید و داشتم روانی می‌شدم اگه اون مرتیکه بیاد که دیگه باید کفنم رو آماده کنم!
از شدت درد احساس کردم دارم فلج می‌شم، نمی‌دونم چه مرگمه؛ ولی دوست دارم هر چی زودتر تموم بشه!
حالم انقدر بد بود که توان تکون خوردن رو نداشتم.
من که خوب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Mohadeseh.f، Nargesabd و 21 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حیاط رو آروم به جلو حل می‌دم. روشا روی زمین نشسته بود و داشت با گوشه‌ی شالش ور می‌رفت. بینیش قرمز بود هی فین می‌کرد.
شاید گریه کرده، شاید هم چون هوا سرده این‌جوری شده!
آروم کنارش نشستم. گمونم متوجه وجودم شده؛ ولی به روی خودش نمیاره.
آروم و سرد گفتم:
-این‌جا نشین، بیا خونه بریم.
آروم جواب داد.
-نمی‌خوام...
-چرا؟
سرش رو بالا آورد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبح قبل از روشا بیدار شدم؛ گردنم، کمرم، پاهام، همشون درد می‌کردند. به سختی گردنم رو خم ‌کردم؛ ولی رگ به رگ شد.
آروم آخ کوچیکی گفتم و به زور دستم رو بالا بردم و روی گردنم گذاشتم.
سعی کردم زانوم رو بلند کنم که چهره‌ا‌م از درد جمع شد؛ اما بالاخره بعد از آخ و درد تونستم زانو‌هام رو بالا بیارم.
کلافه اطراف رو نگاه کردم. به چهره‌‌ی خودم توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 21 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترس؟ سردرگمی؟ تعجب؟
نمی‌دونم احساسم کدومه؛ گیج بودم!
گیج از تموم خنده‌های روشا و اون نگاه‌های ترسناکش بودم.
ترسیدم به این فکر کنم که شاید این روشا نباشه!
حتی فکر کردنش هم کلافه‌ام می‌کنه.
مریم بیچاره از ترس ‌لرزید و بدنش یخ زده بود. اون به اندازه‌ی من خونسرد نیست و مطمئنم الان مغزش از کار افتاده.
روشا به قیافه‌ی دوتامون با نیشخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 21 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صدای ملچ مولوچ غذا خوردن کیوان اعصابم رو خورد می‌کرد. شیطون می‌گه خفه‌ا‌ش کن بمیره؛ ولی به جز کیوان هم هیچ دوست دیگه‌ای نداشتم، اونم بمیره که دیگه، هعی خدا!
نگاهم رو بین درخت‌های سر به فلک کشیده چرخوندم، خورشید درحال غروب بود و با پرستوهایی که بین اشعه‌های نارنجی خورشید پرواز می‌کردند، تصویر قشنگی رو توی آسمون آبی به وجود آورده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
-می‌دونی؟ به نظرم خونه‌تون مشکوک می‌زنه، احساس می‌کنم تمام این اتفاقات از همون‌جا سرچشمه می‌گیره!
-خب؟
-خب به جمالت، من و تو با هم اون‌جا می‌ریم.
کسل شدم و گفتم:
-که چی؟
-ببین من چند تا دستگاه ضبط صوت می‌خرم، ‌می‌ذاریم خونه‌تون ببینیم صداهایی که تو قادر به شنیدنش یا نشنیدنش هستی رو ضبط می‌کنه یا نه؟!
-تبریک می‌گم؛ نقشه فوق العاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
«ظهر روز بعد»
روی مبل نشسته بودم و داشتم برفک‌های تلویزیون رو تماشا می‌کردم. صداش رو تا ته بردم بالا که اون زمزمه‌های داخل مغزم رو نشنوم.
صدای داد روشا از اتاق اومد:
-ای بابا خفه کن او لامصب رو! کر شدیم این‌جا!
کاش می‌تونستم؛ اما اون صدای نفرت انگیز، از صدای برفک‌های تلویزیون آزار دهنده‌تره.
یکی کنترل رو از دستم قاپید و تلویزیون رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
-اهم...
همون‌طور که از پله‌ها بالا می‌‌رفتم، برگشتم و به کیوان نگاه کردم و سرم رو به نشونه‌ی چیه تکون دادم.
-خونه‌ی مزخرفی دارید.
مچ دستش رو گرفتم و آروم گفتم:
-این رو که خودم می‌دونم، صدا درنیار خواهرم بیدار بشه فاتحه‌مون خونده‌ست!
-وا! از خواهرت می‌ترسی مرتیکه گنده؟
-خواهرم یه معلمه و یه بار چون یه بچه بهش گفت، خانوم چاق شدی مسدودش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
-آخرین بارت باشه برای ضبط صدام از دستگاه استفاده می‌کنی؛ رامین مرزبان!
وجودش رو بیشتر از هر لحظه‌ای احساس می‌کردم و این توی تک تک سلول‌هام ترس رو تزریق می‌کرد.
به خاطر فشار زیاد چشم‌هام می‌سوخت و قطره‌ی اشک صورتم رو خیس می‌کرد، باد خنکی روی صورتم می‌خورد و حس عجیبی بهم می‌داد.
با تردید چشم‌هام رو باز کردم و به اطراف خیره شدم، با دیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 20 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
«دوازده و سی دقیقه»
ماه توی آسمون روشن بود و اشعه‌هاش میون تاریکی شب رد می‌شد. ماه با غرور به ستاره‌هایی که چشمک ‌زنان کنارش چیده شده بودند پوزخند می‌زد. شاید اون نمی‌دونه صبح که بشه خورشید جاش رو می‌گیره و این همه زیبایی نابود می‌شه؛ اما ماه رو با کوه غرورش ترجیح می‌دم، چون خورشید قاتل محض ستاره‌هاست!
ابری کنار ماه بود و قسمتی از اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • تعجب
Reactions: Leila_r، Ghazaleh.A، *~sarina~* و 21 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا