نویسنده این موضوع
وارد آشپزخونه شدم و یک لیوان آب پر کردم واسهی روشا، رفتم بالا و آب رو دستش دادم.
-حالا میشه بگید چی شد؟
-یک دقیقه وایستا آروم بگیره.
روشا بینیش رو بالا کشید و با صدایی گرفته گفت:
-تو اتاق بودم، بعد یکی به پنجره سنگ پرت کرد، دقیقاً جلوی پاهام افتاد.
-سنگ؟!
روشا سرش رو تکون داد و به پنجره خیره شد و در ادامه گفت:
-برگشتم نگاه کنم...
-حالا میشه بگید چی شد؟
-یک دقیقه وایستا آروم بگیره.
روشا بینیش رو بالا کشید و با صدایی گرفته گفت:
-تو اتاق بودم، بعد یکی به پنجره سنگ پرت کرد، دقیقاً جلوی پاهام افتاد.
-سنگ؟!
روشا سرش رو تکون داد و به پنجره خیره شد و در ادامه گفت:
-برگشتم نگاه کنم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: