خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو باز به نشونه‌ی تأیید تکون دادم؛ عجیب بودم؟ آره، زیادی به گمونم!
کیوان دستی به کمرم کشید و مهربون گفت:
-ناراحت نباش!
این‌دفعه هم منظورش رو می‌فهمیدم، دالیا رو می‌گفت؛ نه خودش‌ رو!
-نمی‌تونم!
-این هم می‌گذره؛ برو خونه!
چندین بار پلک زدم و ازش جدا شدم، نمی‌دونستم سمت کجا قدم بر می‌دارم؛ امّا مطمئنناً راه رو پیدا می‌کنم!
تقریباً...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Mohadeseh.f، ~ROYA~ و 11 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی یه صندلی بودم؛ کنار کارتن‌های خالی!
این فضا برای من آشنا بود! این‌جا، انباری بود! همون‌جایی که همه چیز شروع شد.
نمی‌دونستم چرا این‌جام یا کِی اومدم؟ سوز سرما تا استخونم فرو رفت و جمجمه‌م رو متلاشی کرد!
فضا تلفیقی از رنگ‌های سرد و بی‌روح بود؛ انگار داخل یک جعبه‌ی کوچیک و یخ ‌زده گیر افتاده بودم!
لحظه‌ای سرم سنگین شد و اطرافم پر شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Mohadeseh.f، Kameliaparsa و 11 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هام هنوز گرم بود و خوابم می‌اومد؛ آروم سر تکون دادم که یعنی چیه؟
-دیشب گرفتی خوابیدی نذاشتی بگم؛ فردا مامانم میاد این‌جا.
شونه‌ای بالا انداختم و گفتم:
-چیکار کنم؟
-میوه بخر، یک لیستم می‌دم بگیر؛ باشه؟
اخمی کردم و اعتراض‌ کنان جواب دادم:
-چرا من؟!
مریم درحالی که روی مبل نشسته بود و داشت موهاش رو شونه می‌زد گفت:
-چون من کار دارم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 11 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هام رو گذاشتم روی سرم و چشم‌هام رو بستم؛ خودم رو کنترل می‌کردم که این زنیکه رو خفه نکنم!
-تو گفتی به کسی آسیب نمی‌زنی!
درحالی که سرش رو می‌خاروند و خمار به من زل زده بود جواب داد:
-آه! آره، ولی می‌دونی؟! آسیب زدن با کُشتن فرق داره!
سکوت کردم و چشم ازش برداشتم. بوی قهوه می‌داد!
خودم تا پای دردسر اومده بودم، ولی نیاز داشتم حساب‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 10 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
-از اون خونه بزنید بیرون!
سرم رو بالا گرفتم و با تعجب پرسیدم:
-برای چی؟!
-زیر انبارتون دفینه هست، دفینه هم متعلق به قبیله ا‌ست! اوضاع گره خورده؛ یعنی از طرفی طلاهای زیر اون انبار و از طرفی دیگه هم قضیه من با تو! کلاً روی تو متمرکز شدند.
آب دهنم رو قورت دادم و نفسی عمیق کشیدم؛ دست‌هام رو داخل جیب شلوارم فرو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 11 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کجا معلوم؟! شاید اون عده که قصد جونم رو کردند؛ بعد از اینکه طلا یا هر کوفت دیگه‌ای که زیر اون انبار هست رو به دست بیارن من رو ول کنند! اما این‌جا یک تردید خیلی مهم برام پیش اومده، چرا تا الان من رو نکشتند؟!
گمون می‌کنم اگه وضع این‌طوریه که گنجی در کار هست و عشقی یک‌طرفه؛ پس تا الان نباید زنده می‌بودم! واقعاً برای من سوال بود؛ اصلاً...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sh@bnam، Mohadeseh.f، *KhatKhati* و 9 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
-یه آقایی طبقه اول بودند؛ آدم خوبیه، اما خیلی وقته خبری ازشون نیست؛ می‌شناسید؟
سرش رو پایین انداخت و به گلدون زل زد، انگار توی تفکرات مجهولی غرق شده بود.
-اوهوم، پدرم.
-پدرتونه؟ چه اتفاقی براش افتاده؟ خیلی وقته نیست!
-هی... هی... هیچی؛ یعنی م... من نمی‌دونم... .
انگار نمی‌تونست جملات طولانی رو تلفظ کنه! بعد از دو کلمه لکنت می‌گرفت،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Mohadeseh.f و 10 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هام از تعجب گرد شدند و خشکم زد؛ گلدون رو از دستم گرفت و ادامه داد:
-من نمی‌دونم کی، کی هّ... هستید ولی... پ... پدرم رو می‌شناسید! می... می‌دونی چه، چه کار... چه کارست! می‌دونی ولی، ولی پرسیدی!
خندش گرفته بود، درحالی که نفس نفس می‌زد مکث کرد و به عمق چشم‌هام زل زد.
-فهمیدم دلیل خا... خاصی... از این کا... کار نداشتی، امیدوارم آدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sh@bnam، Mohadeseh.f، *KhatKhati* و 10 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
طبق حدسم پولم حتی به سیب هم نمی‌رسید! به هر حال به من ربطی نداشت من میوه دزدیدم!
آره، برای اولین بار توی عمرم میوه دزدیده بودم و دلم می‌خواست خودم رو زیر کوچه‌های اصفهان گور کنم یا برم سی و سه پل و رها بشم توی رود تا زیر همون رود فسیل بشم و میوه‌ها کپک بزنند.
خودمم نفهمیدم چطوری شد، فقط می‌دونم وسط بازار شلوغ که هیچ‌کس هم نمی‌فهمه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Dylan O'Brien و 7 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حقیقت انتظار همچین جواب بی تفاوتی رو نداشتم! چرا همه این‌قدر بی اعتنا شدند؟! انگار زندگی نیست و یه شوخی بی‌مزست که هیچ عکس العملی نسبت بهش نشون نمی‌دادند!
دست چپم از استرس و عصبانیت می‌لرزید؛ چرا همه چیز انقدر سخت شده؟ چیدن جملات کنار هم اذیتم می‌کرد و دوست داشتم فقط من رو بفهمه! من پول میوه نداشتم! من باید برم وسط بازار تو اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sh@bnam، Ghazaleh.A، Dylan O'Brien و 7 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا