نویسنده این موضوع
سرم رو باز به نشونهی تأیید تکون دادم؛ عجیب بودم؟ آره، زیادی به گمونم!
کیوان دستی به کمرم کشید و مهربون گفت:
-ناراحت نباش!
ایندفعه هم منظورش رو میفهمیدم، دالیا رو میگفت؛ نه خودش رو!
-نمیتونم!
-این هم میگذره؛ برو خونه!
چندین بار پلک زدم و ازش جدا شدم، نمیدونستم سمت کجا قدم بر میدارم؛ امّا مطمئنناً راه رو پیدا میکنم!
تقریباً...
کیوان دستی به کمرم کشید و مهربون گفت:
-ناراحت نباش!
ایندفعه هم منظورش رو میفهمیدم، دالیا رو میگفت؛ نه خودش رو!
-نمیتونم!
-این هم میگذره؛ برو خونه!
چندین بار پلک زدم و ازش جدا شدم، نمیدونستم سمت کجا قدم بر میدارم؛ امّا مطمئنناً راه رو پیدا میکنم!
تقریباً...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: