- عضویت
- 5/10/19
- ارسال ها
- 55
- امتیاز واکنش
- 1,730
- امتیاز
- 153
- زمان حضور
- 20 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
۲۹
باران ☆
به الگوی زندگیم یعنی الهه باد که روبروم ایستاده بود نگاه کردم. یه زن مسن با موهای سفید و چشمای خاکستری پوستی به سفیدی برف و لباسی از جنس ابر.
من:
_ شما چطوری اومدید اینجا؟
الهه باد:
_ اون گردنبند وسیله ارتباطی ماست و هر موقع به کمک نیاز داشته باشی من کنارتم.
پس برای همین بود که اون زن چشم زرد عجیب گفت هرگز گردنبند رو از...
باران ☆
به الگوی زندگیم یعنی الهه باد که روبروم ایستاده بود نگاه کردم. یه زن مسن با موهای سفید و چشمای خاکستری پوستی به سفیدی برف و لباسی از جنس ابر.
من:
_ شما چطوری اومدید اینجا؟
الهه باد:
_ اون گردنبند وسیله ارتباطی ماست و هر موقع به کمک نیاز داشته باشی من کنارتم.
پس برای همین بود که اون زن چشم زرد عجیب گفت هرگز گردنبند رو از...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان سرزمین افسانه (جلد اول سفر پردردسر) | Larsa کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com