خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
-داداش دوستمو بعد از چند سال دیدم.
از زندگیش پرسیدم و اینکه ازدواج کرده یا نه؛
گفت آره؛
پرسیدم با کی؟!
گفت ویشکا آسایش رو می شناسی؟
ذوق زده گفتم آره؛
گفت من با خواهرش ازدواج کردم؛
اسمش هست...
“هیچگاه آسایش”
***
-‏نوشته مردان طاس بیشتر در معرض کرونا قرار دارن.
خدایا دهن این بدبختارو سرویس کردی ولشون کن.
***
-رفتیم خونه دوست دخترم خواستگاری برای اینکه تابلو نشه جای دستشویی رو بلدم همین که از در رفتیم تو ریدم رو فرش.
***
-از هر ۱۰ نفر که میان پلیس +۱۰، کار ۹ نفرشون به دعوا و داد و بیداد میرسه اون یک نفر هم کارش انجام نمیشه میره فردا بیاد.
****
-وضعیت مرگ و میر طوری شده وقتی زنگ میزنیم به کسی بعد از سلام و احوال پرسی باید بپرسیم الحمدلله همگی در قید حیات هستید؟
***
-یه زمانی مادرا میگفتن اون بی‌ صاحبو بذار کنار...(گوشی) برو سر درست؛
الان میگن پاشو اون بی‌صاحبو بردار برو سر درست
گذر زمان همه چیو عوض میکنه


■مطالب طنز ■

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: ɢнαzαʟ، Leila_r، Leyla و یک کاربر دیگر

paria.m

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/12/20
ارسال ها
253
امتیاز واکنش
7,222
امتیاز
213
محل سکونت
your heart
زمان حضور
24 روز 11 ساعت 27 دقیقه
زن و شوهری از زندگی خسته شدند و تصمیم گرفتند با هم خودکشی کنند. با هم با بالای برج بلندی رفتند و مرد گفت تا ۳ میشماریم و با هم میپریم. تا ۳ شمردند و زن پرید ولی مرد نپرید. مرد با لبخند سقوط زن را نگاه میکرد که ناگهان چتر نجات زن باز شد و در حالی که با آرامش در حال فرود بود میگفت :

مگه پات به خونه نرسه میدونم چیکارت کنم...:l2b:
◐ ◑ ◒ ◓
دیشب برق رفت، بابام گفت پاشو یه شمع روشن کن
گفتم نمیخواد وجودت خودش نوره،
یهو دیدم یه دمپایی پرت کرد طرفم و گفت؛ لایک، خوشم اومد:l2b:
_________________________________________________________________
دیشب دیدم از تو آشپزخونه سرو صدا میاد، رفتم دیدم داداشم هی در یخچال رو باز و بسته میکنه. گفتم چراا همچین میکنی...کنده شد! گفت دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدیدی پیدا میکنم یا نه!.. :l2b:
_________________________________________________________________
‏طلا و سکه یه جوری داره گرون میشه که دلم میخواد هرچه زودتر ازدواج کنم. تو آشناهاتون مردی که دستِ بزن داشته باشه سراغ ندارید؟:l2b:


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Leila_r

Leila_r

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
3,251
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
25 روز 23 ساعت 38 دقیقه
دانشجویی تو کشورای مختلف

برزیل :از رشتت راضی هستی ؟
ژاپن: از استادات راضی هستی ؟
آلمان: چی شد به این رشته علاقه پیدا کردی ؟
اسپانیا: امیدوارم موفق باشی ؟
هلند: امکاناتش چطوره دانشگاهتون ؟
ایران :دانشگاتون. دختر داره ؟؟


■مطالب طنز ■

 
  • تشکر
Reactions: عروس شب

عروس شب

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/1/21
ارسال ها
115
امتیاز واکنش
64,033
امتیاز
333
محل سکونت
۲۵ اسفند
زمان حضور
72 روز 16 ساعت 29 دقیقه
هر گاه زنی خسته و نالان از کار منزل دیدید، فقط یک جمله بگویید و در قدرت خداوند تأمل کنید.
نمیای بریم بازار.
خداوند استخوان ‌های پوسیده را زنده می‌کند.
◐ ◑ ◒ ◓
دو نفر سخت میشه پیدا کرد:
یکی کسی که درکت کنه.
دومی کسی که بدونه کجای کمرت میخاره.
◐ ◑ ◒ ◓
دوستان نزدیک عیده، بهتره همین امروز یه کاکتوس بخرین روزی بیست بار بـ*ـو*سش کنید، تاآمادگی لازم جهت روبوسی با دایی‌ها و عمو‌ها رو پیدا کنید.
از ما گفتن بود. تو عید یکدفعه غافلگیر نشید.
◐ ◑ ◒ ◓
قبل عید فرصت خوبیه که برین سراغ کسایی که قبلاً ازشون بدتون میومده و بهشون یادآوری کنید که هنوزم همین حس دارین.
◐ ◑ ◒ ◓
قدیما وقتی کَلِه درختا سبز می‌شد می‌فهمیدی داره عید میشه؛ این روزا وقتی کَلِه زن‌ها زرد میشه می‌فهمی داره عید میشه!
◐ ◑ ◒ ◓
به یه پسر قد بلند چشم ابرو مشکی تحصیل کرده ترجیحا. مادرشم مهربونم باشه نیازمندیم.
صرفاً جهت انجام خانه تکانی!
◐ ◑ ◒ ◓
یادتونه دوران مدرسه زنگ آخر معلم نمی‌یومد چقدر خوشحال میشدیم؟
چه چرت و پرت هایی یادتونه جایی سراغ ندارید لباس عید قسطی بدن؟


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • خنده
Reactions: paria.m

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
به نظرم این قیمت پایه ای که واسه خرید پرسپولیس و استقلال گذاشته اند تله است. منتظرند یکی اعلام کنه می تونه بخره، بگیرن بندازنش بـ*ـغل بابک زنجانی.
***
گفت: «ای عاشق شوریده ی/ دیوانه ی/ صدپاره ی/ سرگشته ی/ بیچاره ی/ رجاله ی/ دلداده ی/ آواره ی/ کلپاسه ی/ قنّاسه ی من، خوابت هست؟». منم که خواب.
***
«یوگاه علم به درد آوردن قسمت هایی از بدن است که تاکنون حتی وجود هم نداشته اند»
***
تصمیم دارم به ملکه ی ذهنم پیشنهاد ازدواج بدم.
***
دو چیز با زور درست نمی شوند… بچه ها و زیپ ها!
***
همزمان آفتاب و بارون و برفه! فکر کنم یکی داره کیبورد آسمون رو تمیز می کنه، تموم دکمه ها رو با هم زده!
***

یه بادام تلخ بهتر از یه تلخیِ بی بادامه!
***
این همه علم پیشرفت کرده، هنوز پفک نمکی مینو یه چیز دیگه است لامصب!
***

منبع: تصویر زندگی


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش:

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
دلم واسه اون دوران اوج راننده تاکسیا که تا کرج در حد زیباکلام نقد سـ*ـیاسی می کردن تنگ شده. الان همشون فقط به خط مستقیم خیره میشن مرتضی پاشایی گوش میدن!
***
365 روز سال کسی تو خیابون و تاکسی از من سوال نمی پرسه، ولی فقط کافیه هدفون گذاشته باشم تو گوشم تا تبدیل شم به گوگل سیار!
***
اینا که میگن آدما رو فقط تو مسافرت میشه شناخت حرف مفت میزنن. آدما رو فقط توو جلسه ی امتحان میشه شناخت و بس!
***
دقت کردید نسل آینده چه پدری ازشون در میاد تا Username هایی پیدا کنن که هنوز انتخاب نشده؟
***
یه چیزی که جدیدا غرور ملی رو در من دوچندان کرده اینه که هواپیماهای ما درسته که سقوط می کنن ولی به هر حال در یه نقطه مشخصی سقوط می کنن، مثل این هواپیماهای مالزی و اندونزی نیستیم که یهو برن غیب بشن!
***
نمی دونم این اینترنت اکسپلورر چی از جون ما می خواد، دیدید وقتی می خوای یه تب رو ببندی یه نیم ساعتی فکر میره تو فکر؟ در حدی که انگار تب بـ*ـغلی با آرنج میزنه بهش میگه: با توئه ها اوسکول… تکون بخور!
***
دیدی یه وقتهایی همه چیز عالی و سرجاشه و دلت می خواد اون لحظه اصلا تموم نشه؟ آره منم ندیدم!
***
بدترین چیز در مورد کابوسهای شبانه اینه که متوجه میشید که مغز بی شرف خودتون همه اینارو ساخته و سر هم کرده!
***
کاوش اوباما بودی، و من گزینه نظامی روی میزت بودم، هیچ گاه من را از روی میز بر نمی داشتی!
***
مبادا آزادی بیان به خشونت شما لطمه بزند!
***
نیسان آبی نمی بینه وگرنه راننده قابلیه!
***
همونطور که مستحضرید الان قیمت بشکه از خود نفت گرونتره، روی همین حساب قراره از این به بعد تو ظرف یکبار مصرف نفت رو صادر کنیم و اگه همینطور پیش بره، کشورهای خواهان نفت باید با خودشون قابلمه بیارن!
***
با این وضعی که من می بینم باید واسه انتخاب واحد ترم بعد برم آموزش بگم: همون همیشگی!
***
بعضیا اینقدر خسیسن که اگه بهشون بگی بیا خون بده، میگه والا خودمم کم دارم نمی دونم منو تا خونه می رسونه یا نه!
***

منبع: تصویر زندگی


■مطالب طنز ■

 

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
در سالیان پیش یک مرد سامورایی می زیست که یک تنه 15 مرد جنگجو را حریف بود. روزی 16 مرد جنگجو به او حمله کردند و پدرش را در آوردند!
***
قابل توجه کسانی که می خواهند به کانادا مهاجرت کنند، 20 ژانویه با دسته غازها راه می افتیم، لطفا به اشتراک بذارید کسی جا نمونه!
***
یه سوال خیلی فکرمو مشغول کرده، ناموسا هیشکی عاشق من نیست یا دارین مسخره بازی در میارین؟
***
فقط یک ایرانیه که می تونه پشت کامیونش بنویسه فقط خدا، توی کامیون رو پرکنه از عکسای دختر هندیا… بعد بارش هم هروئین باشه!
***
ما که آخر نفهمیدیم دنیا به کام کیه! ولی هرکی که هست خواهشا دست به دست بچرخونه ما هم دو تا کام بگیریم،ثواب داره!
***
شبکه آی فیلم تبلیغ شامپو گذاشته، زنه با مقنعه میگه من از وقتی از این شامپو استفاده می زنم ریزش موهام قطع شده، انتظار دارن از معصومیت نگاهش به صداقتش پی ببریم!
***
یک نصیحت از دکتر «نیلجسیژو کستانیفیکف…» دکتر «نیلجسیژوکستانیفیک» میگه: وقتی اینقدر تنبلی که اسم منو نمی خونی نصیحت می خوای برا عمت؟!
***
تاحالا دقت کردین هرچی به یه پولدار بخندی پولدار نمیشی. حالا کافیه به یه مریض بخندی یه ماشین می زنه بهت از گردن به پایین قطع نخاع میشی!
***
دهه هشتادیا دارن پدر مادر میشن دهه شصتیا هنوز موندن فلسفه وجودی ازدواج چیه؟
***
چند روز پیش داشتم یه مازاراتی می خریدم. سر یک حرف خیلی کوچیک معامله بهم خورد، گفت پول بده، منم نداشتم!
***
گاهی خوردن یک لگد از عقب، خودش یک گام به جلو است!
****
تو نگاه شامپانزه ها یه حسرتی هست که انگار اگه یه تست درست بیشتر میزدن دانشگاه تهران قبول میشدن!
***

منبع: تصویر زندگی


■مطالب طنز ■

 
  • قهقهه
Reactions: عروس شب

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
جوراب های لنگه به لنگه
یک همسایه دلسوز دختر کوچولویی را که به مدرسه می رفت، متوقف ساخت و گفت: کوچولو! عجب جوراب های عجیبی به پا کرده ای، یک لنگه قرمز و یک لنگه آبی!
دختر کوچولو با صدای بچه گانه اش گفت:
عجیب تر این که یک جفت مثل همین جوراب ها هم توی خانه دارم!
&&&&&&&&&
ساندویچ فروشی
مردی به ساندویچ فروشی رفت و گفت: آقا لطفا یک ساندویچ مرغ به من بدهید. فقط گوجه فرنگی نگذارید.
ساندویچ فروش: گوجه فرنگی تمام شده، می خواهید به جایش خیار شور نگذاریم.
&&&&&&&&&
صرف فعل
معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟
شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.
&&&&&&&&&
جنگ رفتن
اولی: وقت جنگ، یک نفر یا صد نفر برای من فرقی ندارد.
دومی: چطور؟
اولی: چون در هر حال من فرار می کنم!
&&&&&&&&&
مهتابی
مادر: پسرم برو مغازه الکتریکی، یک مهتابی بخر!
پسرک به مغازه که رسید، یادش رفت چی باید بگوید
کمی فکر کرد و گفت: آقا ببخشید می شه یک متر لامپ بدهید.
&&&&&&&&&
فاعل جمله
معلم : فاعل جمله دزد از خانه همسایه، دو تا قالیچه دزدید، کجاست ؟
دانش آموز : توی زندان !
&&&&&&&&&
نسخه دکتر
بیمار:آقای دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد می کند!
دکتر: مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟
بیمار: چرا پیچیدم دور انگشتم ولی اثر نداشت؟
&&&&&&&&&
انشاء
معلم از دانش آموزان خواست که انشاء درباره یک مسابقه فوتبال بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد:نوشته ام!
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد!
&&&&&&&&&

منبع:بیتوته


■مطالب طنز ■

 
  • خنده
Reactions: عروس شب

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
یادش بخیر لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ
چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت !
.
.
ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺭﻭﺩﯼ ۹۲ﺍﯼ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﺁﺭﻩ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ۷ﺗﺮﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﺎﻻ ۱۷ …
ﻣﺎﻡ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻔﮑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ولی ﺍﻻﻥ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺗﻔﮑﺮﻣﻮﻥ “ایشاله ﺍﺯ ﺗﺮﻡ ﺑﻌﺪﻩ”
.
.
سلامتی اونی که همیشه یا بیرون کلاس بود یا تو
دفتر مدرسه فقط به عشق اینکه خنده رو لـ*ـب دوستاش بنشونه !
.
.
“بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده”
جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس
و حال عجیبی داشتیم ، اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !
.
.
دختره متولد ۸۰ پست گذاشته : از این به به بعد پول کارت
شارژهایم را سیگار میخرم و با خیابان حرف میزنم …
تو پول کارت شارژاتو نگه دار لوازم تحریر
بخر ۲روز دیگه باید بری مدرسه آب بابا نان داد بنویسی !
.
.
چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …
.
به یک عید نوروز بلافاصله پس از تابستان نیازمندیم !
.
.
یادش بخیر غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با بچه های سال قبل !
.
.
شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن
سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ،
تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
انقد که من از کفشم لـ*ـذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لـ*ـذت نمیبره …
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود
که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!؟!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب
به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود …
.
.
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد
و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم
کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش
چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!
.
.
یادمه یه روز ﺩﺑﯿﺮ ﺭﯾﺎﺿﯿﻤﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ گفت : ﺷﻤﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﯿﺪ ، ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﻪ …
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯿﮑﺎﺭﯾﻢ !
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ به نفس ﮐﺎﻣﻞ ﺭﻓﺘﻢ بیرون !
.
.
یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت ۱۲ تعطیل میشدیم ،
شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت ۱۲ میرفتیم ؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!!
.
.
کیا وقتی تو خونه کسی بهشون املا نمیگفت کتاب
رو باز میکردن از رو مینوشتن آخر هم به خودشون ۲۰ میدادن ؟؟؟
.
.
یادش بخیر ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ و ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺟﺰ ﻣﻦ ، ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ آﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟؟؟!!!
ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯیسازیوم ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !
.
.
متاسفانه آخر تابستون از آنچه در تقویم بنظر میرسد به ما نزدیک تر است !
.
.
تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید
لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …
.
.
خوبیه اول مهر اینه که اکثر دخترا میدونن چی باید بپوشن !!!
.
.
ﯾﺎﺭﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﯾﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯿﺪ !!!
ﻏﺒﺮﺍﻕ ﯾﺎ ﻗﺒﺮﺍﻍ ﯾﺎ ﻏﺒﺮﺍﻍ ﯾﺎ ﻗﺒﺮﺍﻕ ! کدومش ؟؟؟
ﺑﻌﺪ ﻣﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻧﻮشتن : Ghebragh !!!
ملت خجسته
بوی ماه مهر
دیکته پای تخته ای
.
.
ﺟﺎ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﯾﺒﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺑﺎﺯﮔﺸﺎیی

ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺑﺎﺱ ﺑﺬﺍﺭﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﭘُﺮﺷﻪ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﻋﺮﺽ ﻧﻤﺎﯾﻢ ، ﻣﺼﯿﺒﺖ ﮐﻤﺮ ﺷﮑﻨﯿﻪ !
.
.
یادش بخیر یه برنامه ای بود به اسم “جدی نگیرید” که شبای جمعه پخش میشد و هفته هایی

که شیفت صبح بودیم نمی تونستیم نگاه کنیم ، از ترس اینکه نکنه فردا صبح خواب بمونیم !
.
.
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل شیم …

.
.
منبع:پارس ناز


■مطالب طنز ■

 
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: عروس شب و ɢнαzαʟ

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
رپ عربی گوش کردین ؟


خیلی وحشتناکه انگار خدا باهات دعوا داره:broken_heart:
***
تنها یک زن سراغ دارم که در زندگیش رازی بود!!

اونم خواهر زکریای رازی بود
رازی دنیا اومد
رازی مرد

مابقی خانمها همه ناراضین:tongueym:
***
ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ" ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ "ﻡ" ﺧﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﻫﻨﻤﻮﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ...

ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺭﺟﯿﺎ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ "ﺁﯼ ﻻﻭ ﯾﻮ" ﺑﻪ ﺣﺮﻑ "ﯾﻮ" ﺧﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﻫﻨﺸﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﻮﺩ ﺑﺤﺎﻟﺖ ﻏﻨﭽﻪ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﺑﺮﺍ ﺑﻮﺱ!!









ﻻﻣﺼﺒﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﺍﺷﻮﻥ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﺳﺖ !
ﺣﺎﻻ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﻟﺐ ﻭ ﻟﻮﭼﺘﻮ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﻨﯽ !!!!
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﮐﺎﻓﯿه:straight_face:
***
دیروز دوساعت برقمون قطع شد
گوشیمم شارژ نداشت
تو این دوساعت چیزای زیادی فهمیدم



فهمیدم یه هفته س داریم خونه رو نقاشی میکنیم!

بابام شیش ماهه بازنشسته شده!

خواهر کوچیکم نامزد کرده!

و جالبتر اینکه یه داداش دوساله دارم که اسمشو سینا گذاشتن!:big_grin:


■مطالب طنز ■

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا